هیچ و اینهمه هیاهو
علیرضا کریمیصارمی/ عکاس و مدرس دانشگاه
روزها درپی هم در حال سپری شدنند و مانند ابرهای زیبای بهاری، میآیند و میروند. گاهی اشک این ابرها از سر شوق است و گاه از سوز نهان و از رنج و دردهای مردمان.
سال نو شد، اما صدای موتور گازی پستچی در کوچهها شنیده نشد. سالهاست که چنین است. چشمهای پراشتیاق کسی، منتظر کارتپستالهای نوروزی نبوده است تا در چنین روزهایی مناظر قشنگ آنها را با اردیبهشت بوستانهای تهران مقایسه کند. انگار کتابفروشیها سال پیش اصلا کارت تبریک نداشتند. شاید برای اینکه تبدیل شدن آنها به مغازه فلافلفروشی تأسف کمتری برانگیزد.
این روزها انتظار نامهای با خط خوش از دوست و آشنا رویای هیچکس نیست. نامه و کارتپستال که هیچ، کم کم لحن صداها را هم از یاد میبریم.
دنیای مجازی دارد ما را میبلعد. دوستیهایمان کمرنگ و سفرهایمان بیروح شده است. بیش از آنکه از زندگی و روزگارمان لذت ببریم، تظاهر میکنیم که خوشحالیم. تصاویر شبهمصنوعی را در دنیای بیدروپیکر و بیخاطره مجازی به اشتراک میگذاریم. حتی خیلیها با خورد و خوراک و زار و زندگیشان در این دنیای غیرواقعی جاخوش کردهاند و همه چیزشان در دیدرس دیگران است.
به کجا رسیدهایم؟ چگونه دنیای مجازی توانست برای هیچ این همه هیاهو کند و ما را از یاد خودمان ببرد.
گاهی صدای باران، دود هیزم و سحرخوانیهای خروس مرا به کوچهای میبرد که راه به زندگی دارد. دوست دارم در چنین اوقاتی موبایلم را خاموش کنم تا صدای زنگش مرا به دنیای هیچهای پرهیاهو برنگرداند.