گپی با ندا بهزاد و نازلیسلطانزاده درباره گروه دلیار که میخواهند نقشی در شادی زنان جامعه داشته باشند
صدایمان را به گوش همه بانوان میرسانیم
نرگس قویزری
شب گذشته نهمین کنسرت گروهشان را در فرهنگسرای نیاوران برگزار کردند؛ یکی از معدود گروههای موسیقی ایرانی که ویژه بانوان است و یک گروه کاملا زنانه با حال و هوای خوش موسیقی محلی با نوای زنانه. همه اجراهایشان تا به امروز در تهران بوده است و دوست دارند فرصت این را داشته باشند که در شهرهای مختلف و برای خانمهای همه ایران برنامه اجرا کنند و صدای موسیقیشان را به گوش آنها برسانند. با وجود سختیها و محدودیتهایی که در مقایسه با گروههای موسیقی مردان دارند همه سعیشان را کردهاند که با عشقشان به هنر بتوانند راهشان را ادامه دهند. قدردان حمایت خانوادههایشان هستند و دلشان میخواهد در بهترین سالنهای کشور میزبان خانمها باشند و با موسیقیشان آنها را شاد کنند. با ندا بهزاد، سرپرست گروه دلیار و نازلی سلطانزاده خواننده این گروه گفتوگو کردهایم.
شکلگیری بندها و گروههای موسیقی معمولا ماجراهای جالبی دارد. شما از کی با هم آشنا شدید و این گروه را تشکیل دادید؟
نازلی: من و خانم بهزاد از دوران دانشجویی با هم همکلاسی و دوست بودیم. همان دوران هم با هم خیلی کار کردیم. در گروههای دیگر نیز کنار هم کار کرده بودیم تا اینکه سال95 خانم بهزاد گروه دلیار را تشکیل دادند. البته با خوانندههای دیگری هم کارکردهاند. این چهارمین کنسرت من با گروه دلیار است.
ندا: من نوازنده بودم و سالیان سال در گروههای مختلف نوازندگی کرده بودم. هم در ژانر سنتی، هم در پاپ فعالیت داشتم. خیلی مشکلات در گروههای مختلف میدیدم؛ یکسری بینظمیها، برخوردها و... که ناراحتم میکرد. همیشه در ذهنم بود که ای کاش میشد اینطوری نبود و شرایط ایدهآلتر بود و این مشکلات وجود نداشت. به واسطه اینکه دوستان هنرمند و درجه یکی داشتم به این فکر افتادم که میتوانیم بدون اینکه رئیسبازی اتفاق بیفتد با هم کار کنیم. هرچند سن خیلی از بچهها از من پایینتر است اما واقعا کنار هم دوستانه و عاشقانه کار میکنیم. سعی کردم بچههای خوب و حرفهای را دور هم جمع کنم. یکسری جابهجایی در این سالها داشتهایم ولی الان خدا را شکر یکدست هستیم و 3سال است که کنار هم کارمان را انجام میدهیم. در این مدت، 9کنسرت داشتهایم با 3خواننده مختلف که در سال آینده هم به امید خدا با خوانندههای دیگری کار خواهیم کرد.
گروه دلیار را چند نفره تشکیل دادید؟
ندا: گروه هشتنفره بود همراه با خواننده؛ 7نوازنده و یک خواننده اما الان 8 نوازنده و یک خواننده هستیم.
یعنی سازبندیتان را تغییر دادهاید و ساز جدیدی که در ابتدا نبود به گروه اضافه کردهاید؟
ندا: نه. در واقع یکسری تغییرات داشتهایم. سازبندیمان را تغییر ندادهایم.
سازبندی گروهتان همیشه ثابت است؟
ندا: نه. بستگی به شرایط دارد. مثلا وقتی خانم نوروزی خواننده ما بود ساز ویولن داشتیم اما در کارهای نازلی که همه کارها فولکلور است احتیاج به آن نبود و ما کمانچه را جایگزین کردیم؛ یعنی به فراخور سبک موزیک هر خوانندهای که با او کار میکنیم قابل تغییر است.
این 9 کنسرت گروه دلیار که تا به حال ویژه بانوان اجرا شده است در چه سبکهایی بودهاند؟
ندا: همه پاپ بودند.کار صبا محمدی پاپ سنتی بود، کار عاطفه نوروزی کاملا پاپ و کار نازلی سلطانزاده که فولک است، اما سازبندی و تنظیم کاملا پاپ. این کار خیلی جدید محسوب میشود. میدانم در گروههای بانوان این اتفاق نمیافتد یا صرفا سنتی هستند یا پاپ. اما بهخاطر توانمندی نازلی که به چند زبان و لهجه میتواند بخواند، توانستیم چنین کاری کنیم. زبان مادریاش آذری است، با کردها همسایه هستند و ما هم از این توانمندیاش استفاده کردیم.
خانم سلطانزاده! در این کنسرت جدید چه قطعههایی را اجرا کردید؟
نازلی: سعی کردهایم از همه بخشهای ایران قطعه داشته باشیم. 15 قطعه بختیاری، کردی، لری، گیلکی، بندری، شیرازی، فارسی، ترکی و البته یک قطعه افغانی.
انتخاب قطعهها در گروه دلیار چطور انجام میشود؟ هرکدام از شما دو نفر بهعنوان سرپرست گروه و خواننده چقدر در آن نقش دارید؟
نازلی: همیشه دوتایی با هم انتخاب میکنیم. برعهده خودمان -2 نفر- است و نوازندگان در آن نقشی ندارند.
ندا: چون حس نازلی خیلی مهم است که بتواند با یک قطعه ارتباط برقرار کند. مثلا میگویم نازلی! به موسیقی و آوای خراسان هم نگاهی بیندازیم. بعد با هم میرویم و تحقیق میکنیم و قطعههای خراسانی را که زیاد شنیده نشده انتخاب میکنیم. از طرف دیگر نظر دفتر موسیقی هم مهم است و باید بتوانیم برای شعر مجوز بگیریم.
نازلی: قطعههایی را انتخاب میکنیم که خیلی اپیدمی نباشد و زیاد شنیده نشده باشد. البته اینطور هم نیست که اصلا شنیده نشده چون مخاطب وقتی نمیشناسد اصلا ارتباط برقرار نمیکند. مثلا این بار ما یک قطعه افغانستانی را که خیلی برای همه آشناست هم اضافه کردیم. قطعه «ملاممدجان» که در ایران همه خیلی خوب آن را میشناسند.
در حرفهای هستید که حمایت از آن مخصوصا برای بانوان خیلی کم و محدودیتهای آن خیلی زیاد است. وقتی میخواستید وارد این حرفه شوید به این شرایط آگاه بودید؟ الان چه حسی نسبت به این انتخاب خودتان دارید؟
نازلی: ما هر دو رشته تحصیلیمان موسیقی بود و زمینه و آگاهی کامل نسبت به آن داشتیم. میدانستیم حمایت مالی نمیشویم و حتی شاید هیچ حمایت معنوی هم نداشته باشیم. خدا را شکر هر دوی ما، خانوادههایی داریم که خیلی آگاه بودند و حمایتمان کردند اما میدانستیم حمایت مالی قرار نیست داشته باشیم. من عضو خانه موسیقی هستم و بیمه هنرمندانم اما این کارت که به من دادهاند تقریبا به هیچ دردی نمیخورد. وارد کار هم که میشویم دستمزدمان خیلی کمتر از آقایان است چون به ما مجوز نمیدهند هرجایی اجرا داشته باشیم و تعداد اجراهایمان خیلی کم است. هر تهیهکنندهای نمیآید با ما کار کند. تقریبا همه کار را خانم بهزاد خودش انجام میدهد. از اول این شرایط را میدانستیم، اما هنر موسیقی عشق ماست و نمیتوان برای عشق محدودیتی قائل شد. برای همین عشق است که به کارمان ادامه میدهیم.
ندا: من از اول میدانستم خیلی مشکلات پیش رویمان است اما هیچ وقت وارد سیستم اداری نشده بودم و همه اینها هم برعهده من بود. میدانستم خیلی کار سخت است اما فکر نمیکردم اینقدر بینظمی باشد و خیلی چیزها با منطق من جور درنیاید. برای همین از روز اول شوکی به من وارد شد. این بخش برای من خیلی سخت بود. من همه کارها را خودم انجام میدهم، بهویژه گرفتن مجوز، چون شرکت و تهیهکنندهای پشت ما نبود.
بهعنوان زنانی که دارید در حوزه موسیقی کار میکنید کمی بیشتر از روزهای سخت و ناامیدیها بگویید.
ندا: ناامیدی هر لحظه به سراغ ما میآید. ما هر اجرایی که داریم قبل یا بعدش یک ناامیدی داریم اما واقعیت این است که این کاری است که ما بلدیم انجام دهیم. این حرفه و توانمندی ماست. مثلا نازلی نمیتواند برود منشی دکتر شود، ما بلدیم از موسیقی و هنرمان استفاده کنیم و برای همین باید سعی کنیم تا جایی که میشود راه را هموار کنیم و با مشکلات راه بیاییم.
نازلی: بیشتر روزهای سخت بهخاطر گرفتن مجوزها بوده است یا مثلا چند روز مانده به کنسرت اتفاقاتی میافتد که ناامیدمان میکند.
ندا: خیلی پیش آمده که ما تمرین کردهایم و یک قطعه مجوز نگرفته. خب اینها برای ما هزینه دارد. یا قطعهای را ضبط کردهایم و گفتند که ضبط صدا مشکل دارد. در بلیتفروشی هم مشکلاتی هست. فروش بلیت برای ما که بتوانیم این چرخه را بچرخانیم و کنسرت بعدی را داشته باشیم بخش خیلی مهمی است چون واقعیت این است که این کار فعلا سود آنچنانی برای ما ندارد زیرا ما با ارگان و سازمانی مرتبط نیستیم یا با خیریهها کار نمیکنیم و مستقل هستیم. پرشدن سالنمان کمی سخت و البته برایمان بسیار مهم است. این بار خدا را شکر آقای فلاحپور هزینه سالن و تنظیم و تمرین را پرداخت کردند و خیلی خوشحالیم از وجودشان، ولی با این حال ما به این احتیاج داریم که مردم ما را بشناسند و این شناساندن خیلی سخت است چون مردم صدای نازلی و عاطفه و هرکسی که قرار است بخواند را نشنیدهاند که بخواهند برای دوباره شنیدنش به کنسرت بیایند.
نازلی: ما تبلیغاتی هم نداریم و همین امر کار را برایمان سختتر کرده است. ما خودمان، خودمان را تبلیغ میکنیم.
حتی گویا پوستر اجرای گروههای بانوان در همان محل اجرای گروه هم زده نمیشود؟
ندا: هم پوستر آنجا نصب میشود و هم در تلویزیون شهری که در نیاوران است تبلیغات داریم اما فقط در همان روز اجرا، یعنی در روزهای دیگر نمیتوانیم روی این تبلیغات حساب کنیم.
بهعنوان یک خانم نوازنده یا خواننده، نخستینباری که روی استیج رفتید چه حس و حالی داشتید؟
نازلی: 15ساله بودم و حسم به هیچ عنوان قابل توصیف نیست. آنقدر حس زیبایی بود که نمیشود توصیف کرد. استرس یک هنرمند یکی از آن لحظههای شاهکار زندگی است که به محض شروع اجرا تمام میشود. البته بیشتر هیجان است تا استرس. وقتی کاری ضعیف باشد باید استرس گرفت. وقتی بهخودت و کاری که میکنی اعتماد داری نباید استرس داشته باشی. بنابراین بهنظرم بیشتر هیجان است. هنرمندی که هیجان نداشته باشد به نظرم هنرمند نیست و آن چیزی که ارائه میدهد هم هنر نیست. فقط بازی میکند چون آن هیجان، حس زیبای کار را زیباتر میکند و میتوانی آن را به کارت منتقل کنی.
ندا: نخستین باری که کنسرت رسمی داشتم 16ساله بودم و دف میزدم. خیلی برایم جذاب بود اما در کل کنسرتها آن حس هست. شاید کمی کمتر شود اما آن هیجان همیشه هست و ما انگار به آن هیجان معتاد هستیم. ولی در نخستین اجرایی که سرپرست گروه بودم چون همهچیز برعهده خودم بود و باید حواسم به همه بچهها و همه اتفاقات میبود خیلی به من سخت گذشت. هم باید حواسم به سازم بود و هم به هزار چیز دیگر و استرس مسئولیتش برایم سخت بود.
برای گروه معمولا چه لباسی تدارک میبینید؟ طراح لباس دارید یا انتخاب خودتان است؟
ندا: ما در 2 کنسرت اخیرمان با هنرمندی افتخار آشنایی داشتیم که قرار شد لباس خواننده گروه را طراحی کند. طراحیهایشان خیلی ویژه و هنرمندانه است. خانم رفاء لموچی موسیقی را میشنوند و بنا به حال و هوای هر بخش یک لباس برای نازلی طراحی کردند. اما ما نوازندگان همگی لباس فرم یکدست داریم که در هر اجرا با توجه به رنگ لباس خواننده یک رنگ از آن را میپوشیم.
نازلی: در این کنسرت هم دو تا لباس برایم طراحی کرده بودند.
دوست دارید در کارتان به کجا برسید؟ یعنی قله هدفتان کجاست؟
ندا: من هدفم از اینکه آمدم و سرپرستی گروه را گرفتم این بود که بتوانیم هنرمان را در همان حدی که به ما اجازه دادهاند، به گوش همه خانمها برسانیم. من همیشه فکر میکنم خانمهای شاد باعث میشوند جامعه شاد باشد. چون یک خانم شاد بچه شادی تربیت و با همسرش درست رفتار میکند. همچنین با پدر و مادرش خوب برخورد میکند. منظورم داشتن روحیه شاد و کارآمد است که فکر میکنم موسیقی خیلی میتواند به آن کمک کند.
نازلی سلطانزاده به روایت نازلی سلطانزاده
از بچگی موسیقی خوب گوش دادهام
متولد 1365هستم. از 5سالگی در صدا و سیمای شهر ارومیه کارم را شروع کردم. در برنامه کودک روزهای جمعه با بچههای دیگر میخواندم و سولیست بودم. بعد کار با ساز را شروع کردم. ویولن کلاسیک میزدم. در 14سالگی وارد گروه صفیالدین ارموی شدم؛ یک گروه محلی آذری در ارومیه به سرپرستی دکتر علیاکبر بزرگ امین. بکوکال ایشان بودم و با آن گروه فستیوالهای زیادی رفتیم؛ ترکیه، عراق، آذربایجان و اتریش. بعد وارد دانشگاه موسیقی شدم و در کنسرواتوار موسیقی آواز کلاسیک و نوازندگی ویولن خواندم. کارشناسیارشد از دانشگاه هنر و معماری تهران در رشته پژوهش هنر گرفتم. در فاصلهای که دانشجو بودم به واسطه درسم در گروههای دانشجویی متعددی فعال بودم. سر ضبط قطعههای خیلی از خوانندههای پاپ بودم و کار کردم. بکوکال بودم. الان موسیقی محلی کار میکنم. زمینه کاری گروهمان موسیقی محلی است با تنظیم پاپ.
ندا بهزاد به روایت ندا بهزاد
خیلی تمرین و تلاش کردم
متولد1359 هستم، تحصیلکرده دانشگاه موسیقی. پدرم پیانو داشت و بدون معلم خودش پیانو کار میکرد. من با صدای پیانوی پدرم بزرگ شدم. از 5سالگی کلاس پیانو میرفتم. در دوره راهنمایی من گیتار را انتخاب کردم. کلاس کناری ما کلاس دف بود. یکبار که استاد ما نیامده بود آنجا رفتم و نخستین بار صدای دف را شنیدم. کلاس استاد سیامک عزیززاده بود. صدای دف برایم خیلی هیجانانگیز و جذاب بود. برای همین رفتم سراغ یادگیری. بعد پیش استاد کامکار رفتم و سعی کردم جزو شاگردان خوبشان باشم و خدارا شکر ایشان لطف کردند و من را در گروه دف و نیشان قبول کردند. با ایشان کنسرت داشتیم و بزرگترین افتخارم این است که کنار استادم نشستهام و دف زدهام. در ژانر محلی و سنتی فعالیتم ادامه داشت تا اینکه به دانشگاه رفتم و آنجا ساز درام را انتخاب کردم. هومن غفاری استادم بود و تا جایی که توانستم تمرین و تلاش کردم و الان نوازنده درامز هستم.