چرا کشورهای مختلف ادعای مالکیت شاعران ایرانی را دارند؟
شاعران ایرانی، عضوی از فرهنگ « ایران بزرگ» هستند
سیداحمد محیططباطبایی
امروزه کشورهایی مانند ترکیه، افغانستان، آذربایجان و دیگر کشورها ادعای مالکیت شعرای بزرگ ایرانی مانند مولانا، خیام یا نظامی را دارند؛ شعرایی که کاملا ایرانی هستند اما در اصل به قلمرو وسیعتری به نام فرهنگ ایرانی تعلق دارند. ادعای این کشورها برای مالکیت شعرای کلاسیک و برجسته ایرانی نشان از یک میراث مشترک دارد. وقتی از ایران صحبت میکنیم، از یک فرهنگ مشترک تاریخی صحبت میکنیم، نه از قوم یا نژاد و یا مرزهای سیاسی خاص. این فرهنگ مشترک که آن را فرهنگ ایرانی مینامیم و در محدوده ذاتی تاریخی تعامل و تبادل میان اقوام و گروههای مختلف با یکدیگر خلق شدهاست، در واقع اعضا و اجزای بسیار متفاوت و نزدیک بههمی دارد که تنوع فرهنگی بخشی از زیرمجموعه آن بهشمار میرود. در این جهان، ایرانی، ترک، عرب، مغول و آریایی و زبانهای متفاوتی مانند ترکی، عربی و پارسی حضور دارند و یک میراث مشترک را رقم میزنند. بهعنوان نمونه، زمانی که درباره مولوی صحبت میکنیم، درباره شاعری سخن میگوییم که به تمامی فارسیزبانان تعلق دارد. درست است که مولوی در افغانستان امروزی، یعنی در بلخ متولد شده، در تبریز و در محدوده جغرافیایی امروز ایران رشد کرده و در قونیه، یعنی در ترکیه رحل اقامت افکنده و آثارش را منتشر کردهاست، اما مولوی نه فقط به این 3کشور، بلکه به سایر کشورهای مرتبط به فرهنگ مشترک ایرانی تعلق دارد.
موضوع درباره دیگر شعرا و مفاخر نیز به همینگونه است. گاه زبانی که در نشر آثار مفاخر جهانی استفاده شده است، مثل کتابهای ابنسینا که به زبان عربی نوشته شدهاند را بهعنوان نشانی از ملیت آنها درنظر میگیرند، درصورتی که دلیل استفاده از زبانی خاص در دوره تاریخی خاص در کشوری که به زبانی دیگر گویش دارد، رواج استفاده از آن زبان میان جامعهای خاص بوده است. وقتی ابن سینا کتابش را به زبان عربی مینویسد و نشر میدهد، به این دلیل است که عربی «زبان علمی» مشترک زمان او بوده است اما او یک ایرانی و متعلق به فرهنگ میراث ایرانی است؛ از اینرو باید بپذیریم که شعرای ما جزئی از جهان ایرانی هستند و در عین حال باید آنها را به درگاهها و مرزهایی تبدیل کنیم تا تفاهم، صلح و همزیستی را میان گروهها بهوجود آورند. به بیانی دیگر، موجودیت مولوی باید به نزدیکی مردمان آناتولی، ایران، افغانستان، تاجیکستان و قفقاز منجر شود و باید از چنین بستری برای نزدیکی و همبستگی اقوام استفاده کرد.
حقیقت این است که دیگر کشورها، مانند ترکیه، بیشتر از ایران در زمینه حفظ و شناساندن آثار و شخصیت شاعرانی مانند مولانا به جهانیان تلاش دارند و فعالیت کشور ما در این حوزه کم است. ایران باید به رسالت و تعهد خود در قبال نسلهای آینده در ارتباط با میراث گذشته توجه کند و این مسئولیت را درک و به آن عمل کند. این فعالیت باید با تلاش برای ایجاد تفاهم با کشورهای مدعی توأمان باشد. همزیستی با این کشورها یکی از راهکارهای موجود است؛ اینکه هرجا که نام شاعران ما حضور دارد ما نیز حضور داشته باشیم. در کنار آن باید نسبت به نشر و توسعه فعالیتها و آثار و معرفی این شعرا، از مولانا گرفته تا سعدی و خیام همت بگماریم. این اقدامی است ملی که باید در قالب تدریس در حوزه آموزش و پرورش، در حوزه رسانهها و صداوسیما و اینترنت و در حوزه نشر و نشست و همایش انجام گیرد.