گزارش میدانی همشهری از حال و هوای اهواز از محلههای سیلزده تا لب شط پرهیاهو
تن به تن مقابل سیل
محمدصادق خسروی علیا
خبرنگار اعزامی به مناطق سیلزده خوزستان
کارون طغیانگر نیست. دلش چاکچاک بوده از تشنگی خوزستان. آغوش باز کرده برای شهر تا برایش پایکوبی کنند. همنواست با کرخه و دز، دلتنگ همین یزلهخوانیها، همدلیها، سر زبان افتادنها، نوازشهای دلسپردگانش بوده. حالا که آب از سر گذرانده، شطنشینان شبانهروز تیمارش میکنند از خروشش لحظهای کجخلق میشوند اما هرچه کند، در آخر باز این مردم دلدادهاند، دوباره برایش غزل میخوانند، پای به زمین میکوبند و عاشقانه صدایش میکنند. این روزها اهواز دلهره دارد، شببیداری دارد، گاهی ترس هم دارد اما دل مردمش با اوست.
نجواهای در گوشی پای کارون
نگاه امسلیمه به کارون پایان ندارد؛ کارونی که حالا جور سیلاب اخیر را میکشد، کارون قبل نیست؛ دریایی است برای خودش اما باز قامتش به وسعت نگاه امسلیمه نیست. پیرزن لابهلای جمعیتی ایستاده که به تماشای سیلابی آمدهاند که کارون با خود میآورد. نگاهها پر است از ترس و تعجب و غرور. در هوایی که بوی باتلاق و سرزندگی مردابها را میدهد، هرکسی زیرگوش این و آن زمزمه کوک و ناکوک نجوا میکند. جوانکی لاغر و بلندقامت که از حجم آب و رقص موجها به حظ آمده، با دستهای کشیده سرخوش و ملول گربهرقصانی سیلاب را با تلفن همراهش ثبت میکند. در یک قدمیاش مرد سبزهروی میانسالی ابروهایش را به هم میچسباند و در کسری از ثانیه صورتش سرخ میشود. رو به جوان ملول میکند، سرش فریاد میزند و با لهجه محلی میگوید: «ای (این) بدبختی فیلمگرفتن داره!؟ خونه و زندگیمونو داره آب میبره، بعد وایسادی با نیش باز فیلم میگیری؟ حیا نداری، لااقل شعور داشته باش!»
بین جوان و مرد میانسال اوضاع شکراب میشود. یکدفعه بلوا میافتد به جان جمعیت آرام. در چشم برهمزدنی جمعیت به دو جبهه تقسیم میشود؛ هواداران جوان و هواخواهان مرد میانسال. هر دو با هم بگومگو میکنند. «های چه خبرتونه» صدای لرزانی از میان جمعیت بلند میشود.امسلیمه است. قامت راست میکند از میان جمعیت. دیگر آن مادر پیر و رنجور نیست، هیبت شیرزنان را دارد: «بارون اومده، رحمت خدا. چتونه به جون هم افتادین؟ سیل که دیگه از بمب و خمپاره بدتر نی (نیست).»
حرفهای پیرزن هر دو جبهه را از هم میپاشد. جمعیت آرام میشود. برخی راه کج میکنند و میروند بهدنبال زندگیشان. باقی هم همان جا روی پل کیانپارس میمانند و بیسروصدا دوباره محو سکوت سیلاب آرام کارون میشوند.
ماندن یا رفتن
در بازار اهواز سیلاب شایعه، حتی سیل و پیشروی آب به سمت اهواز قلب خوزستان را کمرنگ کرده است، حرف و حدیث زیاد است. اینجا کیانپارس است، ضلع شمالی اهواز. سیل در چندقدمی آن پشت خاکریزها آماده ایستاده. آدمهای این محله مرددند بین ماندن و رفتن. هرکس استناد میکند به منبع خبری شخصیاش. بیپرده هویداست که فضای مجازی و چند خبرگزاری خارجی عربی به اذهان رسوخ کرده تا از آب گلآلود سیلاب، بلوا صید کنند.
درحالیکه هنوز دستور تخلیه این محله صادر نشده، اما خانواده باوی برای احتیاط اسباب و اثاثیه ضروریشان را آماده کردهاند. جاسم باوی پدر خانواده، به همراه همسر و 2 فرزند قد و نیمقدش آمده پارک لاله کیانپارس برای هواخوری. دلهره در نگاه همسر او رخنه کرده اما بچهها در پارک لاله از سر و کول هم بالا میروند: «نه اینکه نگران نیستیم، اما چارهای جز صبوری نیست. کاری نمیتوان کرد به جز اینکه هر لحظه آمادگی تخلیه منازل را داشته باشیم. اگر از تلویزیون بگویند محله را ترک کنید، به پناهگاه میرویم. از قبل کنسرو، آب و نانخشک و اقلام ضروری تهیه کردهایم. انشاءالله آن روز نیاید اما اگر اوضاع بحرانی شد، خانهمان را ترک میکنیم.»
فاروق خشمگین است. مرد سیوچند سالهای که با عصبانیت میوههای پلاسیده داخل طبق را زیر و رو میکند، میگوید: «این وضع ماست. همه راههای زمینی به اهواز بسته شده، دور تا دور شهر را خاکریز گرفتهاند. امروز میوه و ترهبار نیست، فردا آرد و نان! من میدانم هر روز بدتر میشود در این اوضاع. یک مسئول نمیآید به مردم بگوید چه خبر است و این وضعیت تا کی ادامه دارد.» البته فاروق تاحدودی حق دارد. او مغازه میوهفروشی دارد و بهعلت شرایط سیل و مسدودبودن مسیرها، ترهبار کمیاب شده است.
روی آرام اهواز
سیلاب پشت دروازههای شهر ایستاده به تماشای اهواز. اما شب که میرسد، با خنکای نسیم کارون، چهرههای درهم مثل غنچه میشکفد. انگار سحر درونشان رخنه میکند. یکدفعه آدمها خاطرشان پاک میشود که روز چگونه گذشت و شب باید با دلهره شکستن سد و خاکریزها سر به بالین بگذارند. شهر روشن است و خیابانها پر میشود از حس زندگی. کرکره مغازهها بالاست. جوانک خوشذوقی کنار پیادهرو گیتار مینوازد و همگام میخواند: «این زندگی پایان ندارد...»
بلیتفروش سینما ساحل هم امشب سرش شلوغ است. آپاراتچی تا سانس آخر «متری شیشونیم»، «چهار انگشت» و «رحمان ١٤٠٠» را برای تماشاچیان کوک میزند. بوی ذرت بوداده در شرجی آرام اهواز میپیچد و هوا از سفیدی پشمکهایی که در ظرف تاب میخورند، پاکتر است.
سیلاب جلگهها و تالابهای خشک خوزستان را سیراب کرده و گردوغبار به دوردستهای تاریخ این سرزمین سفر میکند. «آب همیشه نعمت است. طغیانش را هم باید به فال نیک گرفت. خوزستان بهشت شده. از خدا میخواهم همانطور که این نعمت را به مردم روا داشته، با آرامکردن این طغیان رودها، نعمت سلامتی و آرامش به ما عطا کند.» عمو شعیب دلش روشن است و در ادامه میگوید: «آرامش انشاءالله بهزودی به این دیار بازمیگردد.»
وحشت پشت دروازههای شهر
اما در حاشیه اهواز، بلواست، غوغاست، جنگ است؛ تمامعیار. جوانها خط مقدم این جبههاند، جگرگوشهها، درددانههای این دیار، دلسوزان بینام و نشان، اهالی بیبضاعت حاشیه اهواز جان بر کف گرفتهاند تا آب در دل اهواز تکان نخورد. کارد چنان به استخوان خوزستان رسیده که حتی دلسوختگان، داغدیدگان و سیلزدگان پلدختری هم به فریادش آمدهاند. اینجا همه کشتیشکستگانند ولی به روی خود نمیآورند تا اهواز رؤیای شیرین ببیند.
سیلاب بیرون اهواز روی دیگری دارد؛ خودکامه و ویرانگر. آمده تا بخروشد، طغیان کند، ویران کند، خدا میداند که تشنه قربانی است. امدادگران مردمی پلدختری در غرب اهواز شهادت میدهند که سیلاب بدکردار است. میثم پشت خاکریز غرب اهواز همپای اهالی وحشتزده روستای عین٢ که سیلاب به زانویشان رسیده، بیآنکه نفس بخورد، عجولانه و مستاصل خاک در توبره میکند، هراس تمام وجودش را تکانده، بغض کرده جوان ٢١ ساله: «سیل به جانمان زد. عیدمان را عزا کرد. خدانشناس جانها گرفت و سیراب نشد. اجساد عزیزانمان را از پلدختر برد تا کرخه. میدانی یعنی از کجا تا کجا!؟ یعنی از اینجا تا ناکجا؛ یعنی از یک استان به استان دیگر. دلمان خون است. دنیا آوار شده روی سرمان. عزاداریم، بیخانمانیم، درد و غم خوزستان هم به آن اضافه شد. آرام و قرار نداشتم. باید میآمدم.»
عمو ثانی هم پلدختری است. جوانهای پلدختری پشت خاکریز با این نام صدایش میکنند. او هم به همراه گروهی از جوانان پلدختری آمده به یاری مردم خوزستان: «طفلک خوزستان هنوز جانش داغ است. دردش به جان ما. خدا آن روز را نیاورد که روز ما را ببیند. زبانم لال. اگر این آب به شهر برسد... آوارگی و مصیبت سیل یک روز و یکماه و یکسال نیست.»
علی هم که دیروز از خرمآباد خودش را به محله عین2 رسانده، میگوید: «پلدختر آب از سر گذراند. ویرانه شد. مردمش آواره شدند. موقع نیاز کسی نیامد به دادش برسد. حالا آمدهایم تا اهواز قربانی نشود. هرکس به سهم خودش و بسته به وجدان و شرفش باید به این مردم کمک کند. شهر ما همچنان به کمک نیاز دارد اما جنس کمک به پلدختر با کمک به خوزستان فرق میکند. باید همت کنیم تا پلدختر را بسازیم اما در مورد خوزستان باید همت کنیم تا ویران نشود.»
نهتنها از خرمآباد و پلدختر، از نقاط مختلف کشور مردم و تعداد زیادی امدادگر از نیروهای هلال احمر، سپاه، ارتش و تعداد زیادی از وزارتخانهها خودجوش و سازماندهی شده آمدهاند. در میانشان زلزلهزدگان کرمانشاه، بچههای بم و کرمان، بچههای سیستان و بلوچستان و... هم به چشم میخورد. محمد جوان ٢٨سالهای است اهل کرمان از 2روز پیش اخبار خوزستان را دنبال میکرده و در آخر تصمیم میگیرد به همراه جمعی از دوستانش برای کمک به این شهر بیایند: «واقعا اخبارها مایه تأسف است. به مردم میگویند فقط کمک نقدی و کالای مورد نیاز احتیاج است، اما وقتی به اینجا آمدم، متوجه شدم اهالی روستاها برای مقابله با سیلاب شبانهروز سدخاکی میسازند. میبینید که مصیبتی است اینجا. اینجا کمک یدی مردمی هم نیاز است. واقعا نیروی انسانی و ماشینآلات با کمبود روبهروست. فراخوان بدهند، فریاد بزنند، تا مردم به یاری سیلزدهها بشتابند. خوزستان را بدون یاری مردم نمیتوان نجات داد. اگر روزانه هزاران بالگرد در آسمان این شهر پرواز کنند، نمیتوانند خوزستان را نجات بدهند. باید دل بسوزانیم، یاعلی بگوییم و با جدیت تمام همت کنیم تا بلا از سر این مردم دور شود.»
واکنشهای فضای مجازی به مقاومت در دهلاویه
«دهلاویه» روستایی میان سوسنگرد و بستان در غرب خوزستان، جایی که نامش با مقاومت مردمانش در زمان جنگ ایران و عراق گره خورده، روستایی که با اسم مصطفی چمران و سربازان چریکش هم عجین شده، جوانانی که با جنگهای نامنظم در این منطقه تلاش کردند دشمن را به سمت مرزهای عراق مجبور به عقبنشینی کنند. اما این روزها دهلاویه با نام و رسمی مشابه دوباره در ذهن ایرانیان تداعی شد.
داستان، داستان ویدئویی است که نشان میدهد 20، 30نفر از مردان دهلاویه از پیر و جوان گرفته در کانال اصلی ورودی سیلاب ایستادهاند و تلاش میکنند با سیلبندی که از گونیهای پر از خاک و شن ساختهاند، همانجا جلوی آب را بگیرند. آب گلآلود از میان دستها و پاهایی که محکم روی زمین ایستادهاند، راهش را پیدا میکند و به دشت مییزد اما آنها کم نمیآورند. آنها میایستند، مثل مردان و زنان آققلا، گمیشان، پلدختر، کوت عبدالله و دهها شهر و روستای دیگر گلستان و لرستان و خوزستان که این روزها پای دیار و خانههایشان ایستادند و نرفتند و ترک نکردند.
سید عبدالهادی آرامی که نخستین بار در توییتر این فیلم را منتشر کرد، در متنی نوشته است که « برو توی کتاب درسیت، صفحه پطروس فداکار را پاره کن و به جای اون بنویس: جوانان دهلاویه اهواز، با دست خالی، مقابل سیل ایستادند و باشکوهترین صحنه امسال را رقم زدند. امروز روز ملی غیرت است.»
زیر این ویدئو که بیش از 10هزار بار فقط در این صفحه شخصی دیده شده پر است از کامنتهای حامی و امیدبخش به مردان پیر و جوان خوزستانی، آدمهایی که کیلومترها و ساعتها از سوسنگرد، بستان، هورالعظیم، شوش، شوشتر، پلدختر و...دورند اما دلشان و جسمشان پیش مردمان این سرزمین غمدیده است. کاربری زیر این پست توییتری نوشته است: «فارغ از حماسی نگاه کردن به این اتفاق باید به همبستگی اجتماعی موجود در این ویدئو توجه شود، چیزی که ما به آن خیلی نیاز داریم، هیچ مشکلی بدون اتحاد مردم با مردم حل شدنی نیست. کین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود.» کاربر دیگری هم گفته که «آدم نمیدونه خوشحال باشه از این همه غیرت و مردونگی و همبستگی و اتحاد یا غمگین و ناراحت از این همه مصیبت.» محمود یونسی از کاربران توییتر هم در اینباره گفته است: «دهلاویه در ٨ سال جنگ، عزت و افتخار آفرید و امروز نیز فرزندان با عزت همان رزمندگان بیادعا با پیکر خود سد راه سیلاب خانمانسوز شدهاند، شما عشق و فداکاری را به خجالت در برابر خویش مجبور به تعظیم کردید، من فدای شما فرزندان وطنم و جانم فدای خاکپایتان.» دهلاویه از چشمانمان اشک سرازیر کرد، آنچنان که شوش، آنچنان که پلدختر و هوفل غربی و گمیشان و شیبان و کوهدشت و معمولان و شعیبیه و دهها شهر و روستای دیگر که زیر آب رفتند و ما نتوانستیم کاری برایشان کنیم.
آخرین وضعیت سیلاب در شهر اهواز
اهواز همچنان در مقابل سیلاب مقاومت میکند. شرق این شهر تنها نقطهای است که سیلاب تهدیدش نمیکند اما نواحی غرب، شمال و جنوب این شهر بهشدت درگیر سیلاب هستند. در غرب این شهر روستای عین ٢ واقع شده که با مرکز شهر تنها ٣کیلومتر فاصله دارد. عین ٢، گلدشت، سیاحی، سادات و سلیم آباد از محلههای درگیر سیلاب غرب اهواز است که حدود ١٠٠هزار نفر جمعیت دارد. از بین این مناطق وضعیت روستای عین٢ بحرانیتر از باقی محلههاست و تقریبا نیمی از آن در تسخیر سیلاب است. در جنوب شهر اهواز محلههای کوت عبدالله، منطقه جنگیه و کوت سیدصالح درگیر سیلاب هستند این مناطق حدودا تا مرکز شهر ١٠کیلومتر فاصله دارد. شمال شهر نیز ورودی جاده اندیمشک شوش به اهواز همچنان مسدود است و سیلاب این ناحیه، شهرک کیانشهر را با جمعیتی بالغ بر ١٠هزار نفر و همچنین محله زردشت را تهدید میکند. فاصله سیلاب شمال اهواز تا این محلهها کمتر از 100 متر است.