• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 16 اسفند 1397
کد مطلب : 50108
+
-

برای یک روزنامه‌نگار، یک همکار، یک همسر، یک پدر، یک رفیق، یک دنیا

مردی که امید ماست

یادداشت هفته
مردی که امید ماست

نوشتن از رفیق و درباره رفیق و برای رفیق، سخت است و برای من، سخت‌تر. نوشتن از 10سال آشنایی - در این شرایط- کار کسی چون من نیست. بلدِاین راه نیستم و بیشتر دلم می‌خواهد برایتان قصه تعریف کنم تا یادداشتی مطبوعاتی با تعاریف مشهورش بنویسم. پس به همه لکنت‌های این متن پیشاپیش آگاهم و عذر‌خواه.
من و مهدی شادمانی با هم خیلی فرق داریم؛ هرقدر او طرفدار پرسپولیس است، من نیستم و هرقدر من به رئال‌مادرید با همه شکست‌های این روزهایش عشق می‌ورزم، او متنفر است. هر اندازه‌ای- کم‌نظیر و شیرین- خاطره تعریف می‌کند، من بی‌استعدادم و... ولی هر دو به بحث‌های طولانی و بی‌نتیجه مشهوریم و روحیه «قانع نشو»ی بزرگی داریم که نتیجه‌اش بحث‌هایی مفصل در تحریریه همشهری‌جوان سابق شد. برای همین‌ها، وقتی اردیبهشت 2سال پیش از شرایط جسمی‌اش خبر داد که مهره کمرش شکسته و عمل فوری لازم دارد و دکتر، مشکوک به سرطان است، باز هم قانع نمی‌شدم که چنین چیزی واقعیت دارد! اما... اما کم‌کم خدا‌خدا می‌کردم که چنین گزاره‌ای حقیقت نداشته باشد. ولی داشت؛ سخت‌ترین و سرکش‌ترین سلول‌های سرطانی به همین سادگی مهمان مهدی شدند و 6‌ماه برای تحمل این شرایط با پروسه پیچیده و ملال‌آور شیمی‌درمانی وقت تعیین شد. 6‌ماه برای رفقایی که دورادور روزها را می‌شمردند و درکی از این بیماری نداشتند سخت گذشت، چه برسد به او و خانواده‌اش که لحظه‌ها هم جانکاه بود. راستش را بخواهید تصویر تمام سوژه‌هایی که به بیماری سرطان دچار بودند، همه گزارش‌هایی که از مؤسسه محک گرفته بودم و حتی پرونده‌ای که برای مرتضی پاشایی جمع کرده بودم، جلوی چشم‌هایم بود و صدای دکتری که با خِسّت‌تمام 6‌ماه دیگر وقت داد؛ با داروهایی قوی‌تر و گران‌تر. یک نومیدی عظیم که از هر تماس تلفنی می‌ترسیدم و انگار چاره‌ای هم نبود.
از پسِ این شیمی‌درمانی‌های مداوم و طولانی، این دردهای همیشگی و طاقت‌فرسا مهدی شادمانی دیگری درخشید؛ الماسی تراش‌خورده از صبری حیرت‌انگیز، شهامتی باورنکردنی و امیدی شگفت‌آور. باور کنید این واژه‌ها را بیجا قربانی نمی‌کنم. اغراقی در کار نیست. این مهدی تازه‌ای که می‌دیدیم، هر قدر که نحیف می‌شد، انرژی بزرگ‌تری پیدا می‌کرد. و حالا که به آخر شش‌ماهه چهارم رسیده/ رسیده‌ایم‌، جاهایمان عوض شده. این، اوست که به ما روحیه می‌دهد، انرژی می‌بخشد و انگیزه‌ای مضاعف برای جنگیدن و دوام‌آوردن در این روزگار سهمگین.
مهدی شادمانی قلب همه ماست؛ مردی که به تک‌تک ثانیه‌های حضورش و خط به خط نوشته‌هایش و دانه‌دانه لبخندهایش غبطه می‌خورم و خوشحالم که در اطرافم چنین مردی را دارم. او دقیقا «تجسم» همان کیمیای نایابی است که این روزها محتاجش هستیم و در پست‌های تلگرام و صفحه‌های اینستاگرام و تیترها و تحلیل‌ها گم شده بود؛ دقیقا «آن چیزی که می‌دانستیم هست اما پیدایش نمی‌کردیم»؛ مهدی شادمانی تجسم امید است، نشانه حال خوب در سال سخت؛ بهار ایز کامینگ!


این خبر را به اشتراک بگذارید