فرصت انسان بودن
هرمز علیپور/ شاعر
اتفاقاتی که پیرامون ما رخ میدهد بسته به شدت و ضعف و بار عاطفیای که دارد، ذهن و فکرمان را درگیر میکند و ای بسا نتیجهای که تفکر درباره آنها عایدمان میکند از بسیاری تجربهها سودمندتر و باارزشتر باشد. چندی پیش جوانی که به دلایلی از جمله خویشاوندی و همزبانی بسیار دوستش میدارم به شدت بیمار بود و در جدال با مرگ. همچنین یکی از روزهای هفته گذشته مصادف بود با سالگرد تولد من. در همین روزها هم خبر گرفتم که جوان دوستداشتنی حالش خوب شده و خطر را از سر گذرانده است.
چیزی که تقارن این دو را برایم جالب کرد، رفتار دوستان و مواجهه آشنایان با این دو مناسبت بود. کسانی در این روزها تولدم را تبریک گفتند که انتظارش را نداشتم. همچنین با خوب شدن حال جوان، آنهایی که بیماری او دلیلی شده بود تا همدیگر را ملاقات کنند، حتی در بیمارستان، باز به حالت قبلی خود برگشتند و کسانی شدند که دوری و دوستی را شعار زندگیشان کردهاند.
تحت تاثیر این دو دارم به این فکر میکنم که چقدر آدمها عجیب و ناشناختهاند. بعضی از آنها درست وقتی که انتظارش را نداری با مهربانی خودشان غافلگیرمان میکنند. آن وقت کسی که همیشه از بیمهری دوست و آشنا نالیده شرمنده و پشیمان میشود.
از سوی دیگر وقایع مربوط به جوانی که هفته پیش خوشبختانه بهبود یافت، نشانگر این واقعیت است که متاسفانه بعضی وقتها ما برای مهربانشدن و نزدیکترشدن به همدیگر نیازمند یک شوک عاطفی هستیم؛ شوکی که خدای ناکرده از شنیدن یک خبر ناخوشایند ناشی میشود. تا وقتی آثار خبر بد وجود دارد ما به یاد هم هستیم اما همین که مشکل رفع شد، آبها هم از آسیاب میافتد و هر کس پی بهانهای میگردد تا از جمع دوستان فاصله بگیرد.
چرا باید چنین باشیم، قدر با هم بودن را ندانیم و فرصتهایی را که میتوانیم در آنها مهربان باشیم بهراحتی از دست بدهیم؟
در دنیایی که در آن زندگی میکنیم چیزی قشنگتر از مهربانی و به فکر هم بودن نیست.