گزارش همشهری از بازی کودکان بیمار در اتاق بازی بیمارستان
شادی راه درمان تلخیها
معصومه حیدری پارسا/خبرنگار
نقاشیهای رنگ به رنگ از شکوفه دادن درختان، غنچههای قرمز و صورتی شکفته برگلها و تصویر کارتونهای مورد علاقه کودکان مجموعه تصاویری است که در و دیوار اتاق را پرکرده است. نقاشیهایی کودکانه، کتاب داستانهای شاد و اسباب بازیهایی که در گوشه گوشه اتاق بزرگ بازی جای گرفته است تا حد بسیاری سردی دیوارهای بیمارستانی را که ماهها و گاهی سالها میزبان دخترکان و پسرکانی است که رنج بیماری برتنشان نشسته محو کرده است. در میان این همه رنگ و اسباب بازی اما صدای آواز، دست زدن و همهمه شادیهای کودکانه شاید جالبترین بخش این اتاق بیمارستان باشد. کافیست در اتاق بنشینید و چشم بدوزید به ساعت روی دیوار. عقربههای ساعت که 10صبح را نشانه میرود اتاق بازی از حضور کودکان دیگر جای سوزن انداختن نیست. اینجا اتاق بازی و یا به قول بچهها اتاق امن است. جایی که در آن خبری از تزریق دارو و آمپول نیست و هر چه هست شادی است و نشاط برای کودکانی که میخواهند برای لحظاتی فراموش کنند درد و بیماریشان را.
در اتاق بازی همه شبیه هم هستیم
ا عجله با سرم پایه بلندی که به دستش متصل است، به درون اتاق میدود و صدای روانشناس را که میگوید مراقب باش در آورد. هادی بیش از یک سال است که مهمان هر روزه محک است. مبتلا به لوسمی (سرطان خون) است و درحالیکه ماسک مقابل دهانش را جابهجا میکند، میگوید: امروز نوبت تزریق داشتم؛ خیلی طول کشید اما تا تمام شد اجازه گرفتم تا بیایم.هشت ساله است و عاشق قصه. روانشناس میگوید: ماسکت را کامل روی دهانت بگذار. شانههایش را بالا میاندازد و با خنده میگوید: میخواهم با صدای بلند قصه بخوانم. بچهها حواسم را پرت میکنند.
«شبیه هم شدهایم.» تند تند حرف میزند و پر انرژی. سامان 11ساله این را میگوید و ادامه میدهد: روزهای اول که موهایم ریخت خیلی غصه خوردم اما از وقتیکه به اتاق بازی میآیم، میبینم همه بچهها شبیه من هستند.همهمان مژه نداریم. مو نداریم. سرم و آنژوکت به دستمان داریم. داروهایمان را دوست نداریم اما اتاق بازی را خیلی دوست داریم. مخصوصا وقتی کاردستی درست میکنیم. به قورباغه جهنده کاغذیاش اشاره میکند و میگوید: هر کدام از بچههای جدید که میآیند دوست دارم ساختن این قورباغهها را یادشان بدهم، بعد با همدیگر مسابقه بدهیم. این قورباغهها خیلی خوب هستند تنها کاری که انجام نمیدهند قور قور کردن است. اما خوب میپرند کافیه شما پشت قورباغهتان را فشار دهید میپرد. در سوی دیگر کودکی گوشه اتاق کز کرده است و با هیچکس بازی نمیکند اما کتابهای داخل کتابخانه را با علاقه ورق میزند. سارا تازه 6سالش تمامشده و تنها چندماه است که در بیمارستان بستری شده است و به همین دلیل هنوز نتوانسته با محیط خیلی خو بگیرد. این را یکی از روانشناسان کودکی که همواره در اتاق بازی حضور دارد میگوید و درحالیکه با وسواس کتابهای داستان را در کتابخانه ورق میزند ادامه میدهد: روزهای اول نهتنها به اتاق نمیآمد بلکه حتی حاضربه رگگیری هم نمیشد. اما با همین کتاب داستانهایی که برایش تعریف کردیم کم کم با بیماری و شرایطش آشنا شد. بدون مادرش به اتاق بازی میآید اما هنوز خیلی کار داریم و باید آموزشهایی بدهیم تا بتواند با دوستانش هم بازی کند.
صدای شادی و لبخند همه جا را پرکرده است. آن هم در میان کودکانی که درد همراه همیشگیشان است، اما در پس چهرههایی رنگ پریده و سرمهای دارویی که بر بازوهای نحیفشان قرار دارد شادی حرف نخست را برایشان میزند. سهراب انبردست کوچک را از میان وسایل بازی برمیدارد و با اینکه سرم در دست راستش اذیتش میکند اما درتلاش است تا بتواند پیچ و مهرههای ماشینش را محکم میکند. میگوید: وقتی سرم وصل است، چارهای ندارم. باید تلاش کنم تا با دست چپم این لوگوها را به همدیگر متصل میکنم. از بازی با لوگوها خسته نمیشوم. البته بعضی مواقع که دارو میگیرم بیحوصله میشوم. زهرا 4سال و نیمه است. بیماریاش رو به بهبودی است و پزشکان امیدوار به قطع درمانش دارند. او درحالیکه عروسک کوچکش را بهدست گرفته وسایل پزشکی را روی میز مقابلش میگذارد و شروع میکند به معاینه عروسکش و آرام آرام میگوید: اگر این داروها را بخوری خیلی زود مثل من خوب میشوی و فقط باید چندماه یکبار به بیمارستان بیایی.آمپول هم درد ندارد خانم دکتر برایت شعر میخواند و زود دردت تمام میشود. روانشناس به زهرا اشاره کرده و میگوید: زهرا خیلی باهوش است هر چیزی را که آموزش میبیند بلافاصله به عروسک هایش آموزش میدهد. زیبا نقاشیهای بسیار خوبی میکشد. یکی از روانشناسان به نقاشیهای روی دیوار اشاره کرده و میگوید: روزهای اول نقاشیهایش همه تیره بود اما حالا رنگ هایش هر روز روشنتر میشود. برای همین از همه بیشتر نقاشیهایش را روی دیوار میزنیم. زیبا هم بیش از 2 سال است که مهمان بیمارستان محک است و بیماریاش بسیار پیشرفت کرده است. روانشناس میگوید: با نقاشی توانستیم او را مجاب کنیم که داروهایش را به موقع بخورد؛ حتی برای اینکه آزمایش بدهد با قصه و نقاشی او را آماده کردیم و حالا کمتر مادر و پدرش را اذیت میکند و نسبت به درمان مقاومت کمتری دارد.
هر زمان که دلم خواست ساز میزنم
13سال دارد. صبورتر از بقیه بچههاست و با بیماریاش بهتر کنار آمده است. میگوید: هر وقت که خیلی درد دارم گیتار را با خودم به اتاقم میبرم و سعی میکنم که آهنگها را حتی آرام بنوازم. تنها کاری که باعث میشود یادم برود نمیتوانم مانند دوستانم به مدرسه بروم، بازی کنم و هر زمان که دلم خواست ساز بزنم. گاهی آنقدر داروهایمان سنگین است که دستم یاری نمیکند که حتی گیتار را بهدست بگیرم.
بازی ایروپولی (آموزش مدیریت پول و افزایش هوش مالی) را روی تخت اتاقش باز کرده و با مادرش بازی میکند. اخم هایش حسابی درهم و لپ هایش آویزان است و مادرش با خنده میگوید: دو دست از من باخته و شاکی است. سامان کلاس هفتم است، از پارسال که مبتلا به سرطان شده، فقط چندماه توانست مدرسه برود. امتحانها را هم در بیمارستان داده است. مادرش میگوید: بهدلیل دورههای طولانی درمان، نمیتواند مدرسه برود، همین جا آموزشها را میبیند؛ زمان امتحانات هم از آموزش و پرورش میآیند و امتحان میگیرند.این روزها هم که شیمیدرمانی میشود خیلی نمیتواند از اتاقش بیرون بیاید برای همین اتاق بازی را روانشناسان و روانشناسان به اتاق او میآورند.
اتاق بازی، حال همه بچهها را خوب میکند
صدای گزارش کردنش در اتاق بازی همه را به هیجان آورده است. لباس قرمزی به تن دارد که نشان از پرسپولیسی بودنش است. مرتضی درحالیکه با هیجان دسته ایکس باکس را تکان میدهد هم گل میزند و گزارشگری میکند و هم برای حریف مقابلش کری میخواند. میگوید: در این بیمارستان کسی نیست که بتواند در بازی حریف من بشود از همه بهتر بازی میکنم و بیشترین گلهای زده را دارم. با اینکه هر روز نمیتوانم بیایم و حالم بعد از گرفتن داروها و تزریقهای جدید خوب نیست اما هیچچیز هم نمیتواند به اندازه فوتبال بازی کردن حالم را خوب کند.
در اتاق کوچک دیگری که متصل است به اتاق بازی پر است از وسایل موسیقی. صدای گیتاری که به گوش میرسد حسابی حال و هوا را تغییر میدهد و این در حالی است که شایسته در اثر بیماری سوی هر دو چشمش را از دست داده است. روانشناساش میگوید: شایسته خیلی با استعداد است و هر چه که دراین مدت کوتاه آموزش دیده به خوبی از عهدهاش بر آمده است.
زمان زیادی نمیگذرد که صدای آواز دسته جمعی بچهها که با هم میخوانند همه فضای بیمارستان را پر میکند و شادی همه جا را فرا میگیرد و برای لحظاتی فراموش میکنید که اینجا بیمارستان است....
شادی و بازی، راهی برای مبارزه با سرطان
مریم محمدعلی سرپرست واحد روانشناسی محک
در بیماریهایی مانند سرطان، بهخصوص در بین کودکان پس از شروع مصرف دارو و انجام شیمیدرمانی معمولا تغییرات ظاهری مانند ریزش مو ایجاد میشود که از نظر روحی تأثیر ناخوشایندی بر کودک دارد. این موضوع در بچههای بالای 10سال که نسبت به ظاهر خود، حساسیت زیادی دارند بیشتر دیده میشود؛ به این علت که شرایطشان بهگونهای است که باید با ظاهر جدید در مدرسه یا بین دوستان خود ظاهر شوند و چون معمولا اذیت میشوند، لازم است این کودکان نسبت به تغییراتی که ممکن است بر اثر شروع درمان در آنها ایجاد شود آگاه باشند. یا اینکه کودکانی هستند که بهدلیل سن کمشان نسبت به بیماریهایشان آگاهی ندارند و در روند بیماری بهدلیل درد همکاری نمیکنند. به همین سبب حضور روانشناسان میتواند تا حد بسیاری به کودکان و والدین آنها کمک کند. امید به زندگی و شادی بهخصوص برای کودکان سرطانی مهمترین اصل برای ادامه زندگی بوده و موضوعی است که در کنار درمان در اولویت قرار گرفته است؛ مثلا ما بچههایی را داریم که بهدلیل اضطراب و استرس از شیمیدرمانی، حاضر به همکاری برای ادامه درمان نیستند؛ به همین دلیل حضور روانشناس در اتاق بازی برای رفع این مشکلات بسیار یاریدهنده است. فضای بازی باعث میشود که کودکان بیمار، تحت استرس کمتری قرار بگیرند و با شادی و روحیه قوی با بیماری خود کنار بیایند. ضمن اینکه اتاق بازی بیمارستان، هیچ شباهتی به فضای بیمارستان ندارد. این اتاق بهگونهای طراحی شده که رنگهای شاد و بازیهای کودکانه حرف نخست را در آن میزنند. همه این کارها هم هدفمند بوده؛ به این علت که میخواهیم شرایطی فراهم کنیم که بچهها در اوج بیماری و شرایط سخت زمانی که به این اتاق میآیند درد و غصه را پشت در جا بگذارند و ساعتی را دور از درمان و دارو در کنار دوستانشان سپری کنند. برای همین انواع بازیها و روشها در این اتاق فعال شده است؛ بهطور مثال نقاشی یکی از روشهایی است که روی کودکان تأثیر دارد. هدف از نقاشیدرمانی، هم برقراری ارتباط مؤثر و شاد در بچههاست و هم اینکه سبب میشود بچهها در مواجهه با بیماریشان کمتر دچار اضطراب شوند. ضمن اینکه ما در کلاسهای نقاشی به کودک میگوییم مشکلاتشان را با کشیدن نقاشی نشان دهند یا در نقاشی راههایی را یاد میدهیم که چگونه بتوانند در مقابل بیماریشان پیروز شوند. روزهایی که این بچهها سپری میکنند متفاوت است با سایر همسالانشان و آنها بهدلیل سن کمی که دارند خیلی درکی از این وضعیت ندارند. به همین سبب باید شرایط را بهگونهای مهیا کنیم که بچهها با شرایط بیماری خود کنار بیایند، چون زندگی آنها شبیه دوستان و بچههای اقوام و فامیلشان نیست؛ بهطور مثال کودکی هفتهای یکبار شیمیدرمانی میشود، بسیاری از فعالیتهای معمول همسالانش را نمیتواند انجام دهد، مویهای سرش را از دست داده و از همه بدتر درد ناشی از سرطان است که کودک را بسیار آزار میدهد؛ به همین سبب راههای مختلفی باید وجود داشته باشد تا چنین کودکی بتواند در مقابله با درمانها تاب بیاورد. ضمن اینکه نباید فراموش کنیم در سنین بالاتر بچهها دچار افسردگی هم میشوند و این در حالی است که کودک باید در شرایطی باشد که بتواند به جنگ سرطان برود و حس امیدواری یکی از مؤثرترین راههای درمان سرطان است.