کار بزرگ پوران
سوسن شریعتی: پوران شریعترضوی تمام آثار همسرش را منتشر کرد و این کاری بسیار بزرگ است
اگر در حسینیه ارشاد درها بسته شد و مردم نتوانستند برای برگزاری مراسم تشییع پوران شریعترضوی واردحسینیه شوند، بخشی از جمعیت زیادی که روز پنجشنبه برای حضور در مراسم ترحیم همسر دکتر علی شریعتی به کانون توحید رفته بودند، بهخاطر انبوه جمعیت پشت در ماندند.
مراسم ترحیم پوران شریعترضوی، همسر دکتر علی شریعتی در پنجشنبهای که گذشت، با حضور چهرههای سیاسی- دانشگاهی و جمعی از هنرمندان در کانون توحید برگزار شد.
محمدرضا حکیمی، مصطفی معین، محمدرضا خاتمی، علی شکوریراد، عبدالله نوری، لطفالله میثمی، الهه کولایی، هادی خانیکی، غلامعباس توسلی، یوسف اباذری، شفیعی کدکنی، محمد توسلی، احمد مازنی، محسن رهامی، رسول منتجبنیا، هاشم آقاجری، هاشم صباغیان و... ازجمله چهرههای حاضر در این مراسم بودند. استقبال از این مراسم چنان بود که تنها دقایقی قبل از شروع آن، سالنهای همایش کوچک و بزرگ کانون توحید پر شدند و جمعیت شرکتکننده در این مراسم مجبور به تجمع در مقابل ساختمان این کانون شدند.
افسوس از عدمبرگزاری مراسم پوران شریعترضوی در حسینیهای که به سخنرانیهای آتشین علی شریعتی، همسر پوران شناخته میشود و انتقال این مراسم به کانون توحید، جمله مشترک قریب به اتفاق حاضران بود که ریشه در عدماجازه در برگزاری مراسم تشییع پوران در حسینیه ارشاد داشت.
مراسم ترحیم پوران شریعترضوی، 3سخنران داشت و مهمترین سخنان درباره او از زبان دختر ارشدش سوسن شریعتی جاری شد. او که در پی سخنرانی داییاش و ناصر فکوهی به جایگاه سخنرانان رفت، سخنانش را اینگونه آغاز کرد: این تقدیر ماست که پذیرنده میراث پدری و مادری خود باشیم. از اینرو باید دید که صحبتکردن از کسی که کوتاه زیست، سختتر است یا کسی که بلند زیست و باقی ماند تا تکیهگاه باشد. صحبتکردن از کسی که متفکر بوده و مرد ایدههاست و دعوتکننده به آزادی است، سختتر است یا کسی که تبدیل به سقف و یک جایی
امن میشود؟
وی افزود: تفاوت پدر و مادر من در آزادی و امنیت است و بیان این پرسش که آیا آزادی مهمتر است یا امنیت؟ پوران امنیت ما بود، ولی شریعتی با آزادی تعریف میشد. تفاوت پوران و شریعتی در موضوعی اجتماعی است، وقتی گفته میشود «کوچک زیباست» و پوران طرفدار این نظر بود و فتح قلههای بلند را برای شریعتی میگذاشت.
به گزارش جماران، سوسن شریعتی گفت: پوران «هماکنون» را سوژه قرار داد و فتح قلههای دور را در اولویت دیگری قرار میداد؛ به همین دلیل بود که پا در رکاب داشته و از نشر تا فروشندگی کتاب را بر عهده داشت.
دختر مرحوم علی شریعتی در ادامه گفت: با اینکه او چریک نبود، ولی یک پارتیزان فرهنگی بود. تفاوت پدر و مادر من در یک دعوای فلسفی هم هست، در ایدهآلیسم یا رئالیسم؟ در ایدهآل را چسبیدن یا واقعیت را نگاهکردن، پوران از واقعیتها با همه خطراتی که داشت، فرصت میساخت و تمام تلاشش بعد از غیبت همسرش همین بود، ولی شریعتی رمانتیک بود.
وی افزود: پوران شریعترضوی تمام آثار همسرش را منتشر کرد و این کاری بسیار بزرگ است. در واقع او تلاش کرد تا ممنوع را ممکن کند. یکی از تفاوتهای دیگر پدر و مادرم در نگاه به پول بود. پدرم پول را تحقیر میکرد و به هیچوجه حقالتألیف نمیگرفت، اما مادرم آن را برای تامین معاش خانواده و نه خودش دریافت میکرد. حتی خانه دکتر را که امروز تبدیل به موزه شده فروخت و با پول آن برای 4فرزندش خانه خرید، اما خانهای که خود در آن نشسته بود، با پول حقالتألیف آثار شوهرش نبود و پول خودش بود.
اولین سخنران این مراسم یادبود، برادر مرحوم شریعت رضوی بود. اوگفت: پوران بهتنهایی فرزندان دکتر را بزرگ کرد و زندگی خود را وقف انتشار آثار مرحوم دکتر شریعتی کرد. در حقیقت، برای شناختن مرحوم خواهرم، هیچکس مانند خود دکتر شریعتی که در قالب یک نامه او را معرفی کرده، نتوانسته او را معرفی کند.
دومین سخنران ناصر فکوهی، استاد دانشگاه بود. او گفت: پوران قدرتی شورشی در وجودش بود که سعی میکرد آن را به اطرافیان و بچههای اطرافش منتقل کند. ما معلمبودن را از پوران یاد گرفتیم و من هرگز ندیدم که بعد از پوران کسی قدر او به بچهها بها داده یا حرف آنها را بشنود. او یک زن شورشی بود و حاضر نبود آنچه جامعه سنتی به زنان تحمیل میکند را بپذیرد.
مادرم هیچگاه مرید شریعتی نبود
سوسن شریعتی گفت: اگر شریعتی دنکیشوت بود، مادر من سانچز بود. در واقع او هیچگاه مرید شریعتی نبود، همین تفاوتها باعث شد تا عدهای در اینکه او شوهرش را درک کرده باشد، تردید کنند. وی افزود: او مستقل بود و با حقوق خودش روزگار میگذرانید و با اینکه زنان معمولا بعد از مرگ همسرانشان هیچکاره میشوند، اما پوران شریعترضوی به سختی توانست متولیگری آثار شریعتی بعد از انقلاب را برعهده گیرد. او گفت: با وجود این تفاوتها، پدر و مادرم در یک چیز مشترک بودند آنهم در عشق به مردم وطنشان بود. بعد از آنکه داشتم پیکر بیجان مادرم را به حسینیه ارشاد میآوردم، با من تماس میگرفتند که دیرتر بیایم برای اینکه درها هنوز بستهاند، آنجا متوجه شدم که پدر و مادرم از این نظر هم به یکدیگر نزدیک بودند؛ در اینکه از مردههایشان هم میترسند!