چرا همه میخواهند دکتر شوند؟
هر کسی را بهر کاری ساختند
انتخاب رشته تحصیلی یکی از مهمترین انتخابهای هر فرد در زندگی است که میتواند به بیراهه رود
شبنم سیدمجیدی
این راهی است که اکثر ما آن را رفتهایم. دیر یا زود سالهای اول مدرسه را تمام میکنیم و به زمانی میرسیم که باید رشتهای را انتخاب کنیم. انتخاب میکنیم که میخواهیم در آینده چهکسی باشیم؟ پرستار، خیاط، روانشناس، عکاس یا کشاورز. انتخاب رشته قطعا یک شروع است؛ شروع بقیه زندگی مان. بدون شک همه میخواهند بهترین انتخاب را برای این آغاز داشته باشند. و چه بسیارند آدمهایی که اشتباه آغاز میکنند و این انتخاب میشود پایانی بر رؤیاهایشان. چه بسیارند آدمهایی که رؤیای اشتباه خود را تا انتها میروند و چه بسیارند آنهایی که از اواسط راه دوباره آغازی نو را تجربه میکنند.
انتخاب رشته دبیرستان یک انتخاب شخصی نیست. خانواده، جامعه، مدرسه، معلمان، امکانات شهر و روستای محل تحصیل و زندگی، نمرههای کسب شده و ... در این انتخاب تأثیرگذارند. هنوز هم تأثیر خانوادهها در اینباره بسیار زیاد است. اگر زمانی در دهههای 80 و70 بیشترین گرایش تحصیل بهخاطر فشار خانوادهها در رشتههای ریاضی فیزیک بود، امروز بیشترین گرایش به سمت علومتجربی رفته است. خانوادهها بازار کار علوم تجربی را بهتر میدانند و دانشآموزان را به سمت این رشتهها هدایت میکنند. امروز همه میخواهند دکتر شوند و در این میان رشتههای پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی بیشترین متقاضی را دارد. همین شد که از چند سال پیش و با بالاگرفتن تب علوم تجربی، آموزش و پرورش به فکر راه چارهای افتاد. جامعه این همه پرستار و پزشک نمیخواست. پس طرحی نو در انداخته شد با نام طرح «هدایت تحصیلی».
هدایت تحصیلی چیست؟
از سال تحصیلی 96-95 این طرح برای نخستین بار در کشور کلید خورد و دانشآموزانی که میخواستند از پایه نهم به دهم بروند باید انتخاب رشتهشان را براساس قوانین جدید هدایت تحصیلی انجام میدادند.
این انتخاب رشته براساس 6مولفه انجام میگیرد. اول نظر دانشآموز. از دانشآموز نظرخواهی میشود و 10درصد از 100امتیاز کل به آن اختصاص دارد. در مرحله دوم نظر والدین لحاظ میشود که 5درصد از امتیاز کل به آن اختصاص داده شده است. مرحله بعدی نظر تمام معلمهای دوره متوسطه است که 10درصد کل را شامل میشود.
همچنین نتایج آزمونهای مشاورهای نیز مهم است. دانشآموزان به سایت همگام مراجعه میکنند که در آن پروفایل شخصی خود را دارند، اطلاعات خود را ثبت میکنند تا شاید تمام ابعاد دانشآموز و رغبت واقعی و توانمندیهایش را بهطور کامل نشان دهد. نتایج این آزمون 30درصد از کل 100امتیاز را شامل میشود.
بیشترین امتیاز متعلق به نتایج عملکرد تحصیلی یا همان نمرات درسی دانشآموز است. این میزان 35درصد مجموع امتیازهاست و با توجه به کارنامههای پایههای هفتم، هشتم و نهم محاسبه میشود. برای مثال اگر یک دانشآموز بخواهد به رشته علوم انسانی وارد شود باید حداقل نمرهاش در پایههای هفتم، هشتم و نهم در درس ادبیات فارسی 14، مطالعات اجتماعی 13و عربی 12باشد. مجموع 3نمره کسب شده در این دروس در پایههای هفتم و هشتم و نهم بدون ضریب در خرداد یا شهریور نباید کمتر از 42باشد.
در مرحله آخر نیز نظر مشاور قرار دارد که با توجه به جمعبندی موارد بالا و صحبت با دانشآموز و خانوادهاش انجام میشود و 10درصد از این 100امتیاز را شامل میشود. اولویتبندی رشتههای تحصیلی براساس امتیاز کسبشده از 100تعیین میشود.
انتخاب رشته به اصرار خانواده
نظر همه را در طرح هدایت تحصیلی گنجاندهاند تا هیچ سیخ و کبابی هم نسوزد! اما هنوز هم خیلی از مشکلات به قوت خود باقی ماندهاند. هنوز هم دیده میشود دانشآموزانی با کمک مشاور خود سؤالهای آزمون انتخاب رشته را بهگونهای جواب میدهند که در نهایت نتیجه آزمون همانی بشود که خانواده دانشآموز به او تحمیل کردهاند. دانشآموزان زیادی از این تحمیل انتخاب رشته ضرر کردهاند. نادیا یکی از آنهاست و میگوید: «من سال دهم هستم و به اصرار خانوادهام رشته تجربی را انتخاب کردم ولی هیچ علاقهای ندارم و این من را دیوانه میکند. معدلم در سال نهم ۲۰بوده اما امسال هیچ انگیزهای ندارم. به فکر تغییر رشتهام».
تحمیل نظر از سوی خانوادهها برای ورود دانشآموزان به رشتههایی مثل تجربی تمامنشدنی است. پریسا مستاصل دیگری است و در اینباره میگوید: «من دانشآموز سال دوازدهم تجربیام و به اصرار اطرافیانم از رشته مورد علاقهام یعنی گرافیک گذشتهام. الان بهخاطر اینکه درسم خوب است همه میگویند میتوانم پزشکی قبول شوم. دچار سردرگمی بدی هستم. من به تجربی و رشتههایی که بعد کنکور تجربی میتوانم به آنها برسم هیچ علاقهای ندارم. واقعاً دلم میخواهد خانوادهام را خوشحال کنم و موجب افتخارشان باشم اما پس خوشحالی من چه میشود؟». هنوز هم خیلی از خانوادهها باور نمیکنند که واقعاً هر کسی را بهر کاری ساختند. خیلی از آنها رویاهای ناتمام خودشان را در فرزندشان جستوجو میکنند و تشخیص خیلی از آنها این است که آینده فرزندشان فقط در چند رشته بهخصوص تضمین خواهد شد.
از پایه نهم به دهم
بهطور کلی برای ورود به پایه دهم و انتخاب رشته 6شاخه وجود دارد. نخستین رشته ریاضی فیزیک است که جامعه دانشآموزان ورودی به این رشته را غالباً مهندسان و ریاضیدانهای آینده شکل میدهند. رشته بعدی علوم تجربی است که با دروس زیستشناسی، شیمی و ریاضی در ارتباط است و در دانشگاه به رشتههای پزشکی و پیراپزشکی میرسد. رشته علوم انسانی نیز بیشتر با جامعه در ارتباط است و شامل رشتههای دانشگاهی مثل اقتصاد، روانشناسی، مدیریت، علوم سیاسی و... میشود. رشته بعدی علوم و معارف اسلامی است که با دروس معارف، تفسیر قرآن و فقه مرتبط است و برای دانشآموزانی که به مسائل حوزوی علاقه دارند، گزینه مناسبی است. شاخه فنی حرفهای شامل چهار زیرگروه هنر، مدیریت و خدمات، صنعت و کشاورزی میشود. با ورود به این شاخه، سریعتر میتوان مهارتهایی را کسب کرد و وارد بازار کار شد. در آخر رشتههای شاخه کار و دانش را داریم که شبیه فنی حرفهای است. در شاخه کار و دانش نیز رشتهها در زمینههای هنر، کشاورزی، خدمات و صنعت ارائه میشود و درسهای نظری کمتر است و بیشتر ساعتهای درسی در کارگاهها میگذرد.
تصمیم کبری برای انتخاب رشته
نیلوفر جلالی
هیچ راهحلی وجود ندارد. هیچکس نمیداند در 30سالگی رؤیاها و خواستههایش چقدر با همان خواستههای 14-13سالگی منطبق خواهد بود. دنیا به سرعت تغییر میکند و ما هم به همان سرعت پیش میرویم. همانها که در 14- 13سالگی با اطمینان راه خود را انتخاب کردهاند، در 30سالگی نظرشان عوض میشود. من؟ من حداقل 2 بار تغییر عقیده دادهام. سال82 بود. آن زمان بچه درسخوانها راهی نداشتند جز آنکه به رشته ریاضی فیزیک بروند. دوست داشتم علومانسانی بخوانم، میدانستم راه خبرنگارشدن از این رشته میگذرد. اما خانوادهام مخالف بودند. آن سالها رشته علوم انسانی کمترین متقاضی را داشت. میگفتند بچه تنبلها به این رشته میروند و هیچکس هم نمیخواست بچه تنبل باشد! حتی خودم. خدا میداند آن زمان چند نفر آدم متنفر از ریاضیات مثل من بهخاطر تشویقهای خانواده و ترس از حرف و حدیث دیگران رشته ریاضی را برای سال دوم دبیرستان انتخاب کردند. پرمشقتترین سال دوران تحصیلم را گذراندم. بچه درسخوان سال قبل، درسهای ریاضی و فیزیک و هندسهاش به زور پاس میشد. از آن طرف همچنان بهترین نمرهها را در دروس ادبیات، زبان فارسی و عربی میگرفت. خانوادهام بالاخره متوجه شدند که نمیتوانم به زور مهندس شوم. برای من این تغییر یکجور تصمیم کبری بود؛ یکجور پذیرش شکست و شروعی دوباره. اما چارهای نبود. سال بعدتر به هر مشقتی بود تغییر رشته دادم به علوم انسانی. راهم مشخص بود و تا دانشگاه و رشته روزنامهنگاری مسیرم را رفتم. اما بعدتر فهمیدم که باز هم در دوران دبیرستان انتخابهای من محدود به فقط 3رشته شده بود. رفتن به هنرستان و فنی حرفهای اصلا جایی در گزینههای من نداشت. من و خیلیهای دیگر( مخصوصا دختران) نمیدانستیم میتوانیم مثلا طراحی لباس بخوانیم یا گرافیک یا رشتههای فنی و بعداً حتی از این رشتهها درآمد خوبی داشته باشیم؛ باز هم به همان دلایل مرسوم که فنی حرفهای و هنرستان جای بچه درسخوانها نیست و اینکه اصلا هنر نمیتواند راه زندگی تو باشد. کسی چه میداند؟ شاید اگر آن موقع همه گزینههای قابل دسترس را میدانستم، راه زندگیام عوض شده بود.