قصههای کهن
درخواست درویش
عبدالقادر گیلانی را، رحمهالله علیه، دیدند در حرم کعبه روی بر حصبا [سنگریزه] نهاده همی گفت: ای خداوندا!
ببخشای! وگر هر آینه مستوجب عقوبتم، درروزِ قیامتم نابینا برانگیز [زنده کن] تا در رویِ نیکان شرمسار نشوم.
روی بر خاکِ عجز میگویم
هر سحرگه که باد میآید:
ای که هرگز فراموشت نکنم
هیچت از بنده یاد میآید؟
گلستان سعدی