از این مردان تا آن مردان
مرتضی کاردر _ روزنامه نگار
سینمای ایران در سالهای اخیر تصویری تازه از مردان ایرانی پیش چشم میگذارد؛ مردانی که اغلب منفعلاند و نقش و نشانی از کنشگری در آنها به چشم نمیخورد، یا بیکارند یا به ظاهر در جستوجوی کار یا از کارشان اخراج شدهاند. 30سالگی را پشت سر گذاشتهاند اما اغلب هنوز متکی به پول پدر یا زنان زندگیشان (مادر، عمه یا خاله و...) هستند. در کافه مینشینند و سیگار و قلیان دود میکنند و درباره جهان نطق میکنند و روزگار میگذرانند. آنقدر بالغ نشدهاند که زنانشان حتی مسائلی مثل بارداری ناخواستهشان را با آنها در میان بگذارند. عشقشان مهمانی است و تفریح و شرطبندی و... در یک کلام علافی. کارشان به بطالت روزگار گذراندن است و در انتظار روز موعودی که معلوم نیست کی فرامیرسد نشستن.
مردان فیلم «طلا» وسط همه بحرانها و اتفاقهایی که بر زنان حادث شده است، مشغول بازی با پلیاستیشن هستند. پول راه انداختن مغازه را زنان فیلم تأمین کردهاند. مرد فیلم «روزهای نارنجی» وقتی زنش با هزارویک مسئله درگیر است پول اقساط بانک را خرج خریدن ماهی میکند. مرد جوان «هتتریک» همه پولهایش را سر بازی فوتبال شرط میبندد و...
تصویری که سینمای ایران در سالهای اخیر از مردان پیش چشم میگذارد تصویری آشناست و نمونههایش در کافهها و مرکز خریدهای شمال و مرکز شهر بسیارند. سینمای ایران کمکم باید به این تصویر تازه عادت کند. تصویری که با شمایل مرد در سینمای فارسی فرسنگها فاصله دارد.