نگار حسینخانی
هرچند نمایشگاه کتاب و خاطرات خوبش برایمان در همان نقطه ابتدایی، یعنی نمایشگاه بینالمللی در سئول ماند اما با او هر جا که رفت رفتیم و تنهایش نگذاشتیم. این گزارش شرح خانه بهدوشیهایمان است. نقل رسیدنمان به پایان خط؛ چند قدم مانده به فرودگاه و.... آن روزها که نمایشگاه در خانه نخستیناش بود، حتی وضع کاغذ هم خوب بود؛ سالهای1366تا 1385، اما پس از آن، نقل ناامنی نمایشگاه بینالمللی مطرح شد و تازهترین بنای جاندار نیمه آماده مصلی بود که میتوانست سقف آوارگیمان شود. تا سال 1394به مصلی خو کردیم و آهستهآهسته پاگرفتن و ساختهشدنش. اما باز همه میدانستیم این درمان بیخانمانی کتاب نیست. ماجرا اما در اردیبهشت95شکل دیگری بهخود گرفت. از شمالیترین نقطههای تهران به جنوبیترین نقطه، آخرین خطوط مترو رسیده بودیم؛ شهرآفتاب.
همزمان با بیستونهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، با شعار«فردا برای خواندن دیر است» به شهر آفتاب رفتیم. شهرداری از این نمایشگاه بهعنوان مهمترین اقدام زیرساختی در حوزه صنعت نمایشگاهی در جنوب غرب آسیا نام میبرد. قرار بود وسعت شهر آفتاب به 270هکتار هم برسد. سالنهای نمایشگاهی این مجموعه به مساحت تقریبی 120هزار مترمربع و در 3تیپ طراحی شده بودند؛ سالن بزرگ (سه قلو) به مساحت 25هزار مترمربع، 4سالن متوسط (دوقلو) هرکدام به مساحت 15هزار مترمربع و 4سالن کوچک (تکی) هرکدام به مساحت 8هزار مترمربع. سالن اصلی این نمایشگاه ملل نام داشت که با الهام از تالار تاریخی صد ستون پرسپولیس در شیراز طراحی شده بود. اما باز انتقادهایی مطرح بود؛ آبگرفتگی در روزهای بارانی، دوری از مرکز و مسافت بسیاری که اهالی کتاب باید طی میکردند و....
پس از آن، سال گذشته هم دوباره جابهجا شدیم تا جای بهتری پیدا کنیم. گاهی اینطور میشود فکر کرد که کاش روی نقطه اول میایستادیم و شرایط را بهبود میبخشیدیم. صحبتهای سیروس باور، معمار بزرگ ایرانی، بهترین تصدیق بر این فکر است. وقتی از او پرسیدم این دفترهای قطور که رویش نوشته نمایشگاه کتاب چیست، آهی از ته دل کشید و گفت: «طراحی بازسازی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران. سالها پیش برای این فضای بزرگ طرحی نوشتم که مبتنی بود بر بهینهسازی امکانات آن. طرح چنان با ارائه جزئیات کارشناسیشده همراه شد که حتی برای دسترسیهای آن و مشکلات ترافیکی نیز تمهیداتی اندیشیده شد و البته جزئیات تاسیساتی دیگر.» باور میگفت اگر این طرح اجرا میشد هیچگاه نیازی به انتقال نمایشگاهها ازجمله نمایشگاه کتاب از این محل نبود. بعد از رازهای در پرده گفت و... روزگار کتابهای آب خورده؛ نمایشگاهی که به گفته رضا امیرخانی با نامش توانستیم بیابانهای اطراف بهشتزهرا را بهعنوان نمایشگاه شهری جا بیندازیم به «شهرآفتاب». زمینهای کمارزش منطقه رشد قیمتی آنچنانی پیدا کرد و حالا صحبت از چندمیلیارد اجاره سالانه نمایشگاه است.
استقبال زنان مجرد از تجربه مادری
در سال 1395 بالاخره قانون اعطای سرپرستی کودکان به زنان مجرد اجرا شد
نیلوفر جلالی
قانون اعطای سرپرستی کودکان به زنان مجرد بالای 30سال در سال1392 تصویب شد. اما چند سال گذشت و تازه در سال 1394 بود که این قانون ابلاغ و اجرا شد. در سال 1396 بالاخره 134 زن مجرد توانستند طعم مادری را بچشند. تا پیش از آن، سرپرستی کودکان فقط به زوجین متقاضی که از داشتن فرزند محروم بودند، داده میشد. نداشتن سوءپیشینه و محکومیت کیفری، نداشتن اعتیاد، دریافت تأییدیه جسمی و روانی از مراجع مربوطه، داشتن تمکن مالی، ادای فرایض دینی و مواردی از این دست از شرایط مورد نیاز دختران مجرد برای تقاضای فرزندخواندگی است. باید شغلی که این زنان دارند نیز معلوم باشد و مشخص شود که منبع درآمد آنها از کجاست. بنابر قانون و بهدلیل اینکه خانوادههای بسیاری در نوبت گرفتن فرزند از بهزیستی بودند، به این زنان مجرد متقاضی فرزند، دختران بالای 6سال تعلق میگیرد. و سرپرستی کودکان کوچکتر از 6سال به زوجین داده میشود. اما همینجا نیز باز هم اولویت با زوجین است و اگر کودک بالای 6سال از سوی زوجین متقاضی نداشته باشد، در نهایت نوبت به زنان مجرد میرسد. درهرحال داشتن یک خانواده تکوالد برای کودک بهتر از آن است که هیچ والدی نداشته باشد. تا قبل از تصویب این قانون، داشتن فرزند برای زنان مجرد یکرؤیا بود، بعضیهایشان آنقدر این رؤیا را واقعی میدیدند که حتی در سالهای خیلی قبلتر و بدون اینکه اجازه گرفتن فرزند داشته باشند، حتی در سنین زیر 30سال به بهزیستی رفته و نام خود را بهعنوان متقاضی فرزند ثبت کرده بودند. برای بعضی از آنها 15سال و حتی 20سال گذشت تا به آرزوی خود رسیدند و بهعنوان نخستین زنان مجرد، مادر شدند.
شرح آن هجران و این خون جگر
وقتی شهر آفتاب را ساختیم به کتاب فکر نمیکردیم
در همینه زمینه :