فرشته بامری| خبرنگار:
ازدواج کودکان پدیدهای ناشناخته و فقط مختص استان نیست؛ بنابراین باید با فرهنگسازی بیشترین تاثیر را در جلوگیری از گسترش این پدیده به وجود آورد. بیشتر خانوادهها فقط از روی عادت و سنت تن به این کار میدهند که باید آنان را از عواقب این نوع ازدواجها آگاه کرد.
پای درد دل زنان
«پریناز. ج» میگوید: در خانوادهای پر جمعیت به دنیا آمدم. 9 سال سن داشتم و با قصههای شبانه مادر به خوابی رؤیایی میرفتم. کودکیهایم پر از رویا و آرزوهای کوچکی بود که با خوردن بستنی و شکلات بر آورده میشد. تا اینکه در یک روز پاییزی پدر و مادرم تصمیم گرفتند به یک سنتی قبیلهای عمل کنند و مرا به همسری پسر عمویم که چند سالی از خودم بزرگتر بود، در آورند. آنقدر بچه بودم که حتی پدر و مادرم نظرم را در مورد ازدواج با او نپرسیدند. بنابراین ناخواسته روانه خانه بخت شدم تا فاصله کودکی تا بزرگسالیام خیلی زود سپری شود.
وی اکنون با ۳۵ سال سن، 5 فرزند دارد و هنوز از ازدواجش در کودکی دلگیر است. «نادیا. ر»، یکی دیگر از مادرانی که در کودکی ازدواج کرده است، میگوید: کودک ۱۱سالهای بودم و بازی کردن با عروسک و توپ پلاستیکی را خوب بلد بودم. عروسکم را دوست داشتم چون خیلی زیبا بود. تا اینکه برایم خواستگار آمد. او فردی معتاد بود. خانوادهام او را پسندیدند بیآنکه نظر مرا بپرسند؛ البته بر طبق باورهایی که داشتیم مخالفت من با پدر و مادر به معنای بیاحترامی به آنان بود. به همین دلیل مخالفت نکردم. از طرفی کودکی بودم که خوب و بد را تشخیص نمیدادم.
وی ادامه میدهد: اکنون دو بچه دارم و شوهرم مرا ترک کرده است. او به دلیل اعتیادش به یک کارتنخواب تبدیل شد و من به خانه پدریام بازگشتم، زیرا نمیتوانم از عهده مخارج زندگی برآیم.
آموزگار فرهنگساز
«زیبا عزیزی»، آموزگار قصر قندی هم که تاکنون از ازدواج ۳کودک جلوگیری کرده است، میگوید: در سال ۱۳۶۰ در روستای عزیزآباد قصر قند به دنیا آمدم و آموزگار دوره راهنمایی در یکی از مدارس شهرستان قصر قند هستم.
وی میافزاید: دوران کودکیام همزمان بود با اوج سختگیریهای ویژه دختران، آنها محصور در خانه و از تحصیل محروم بودند، زیرا بزرگترها معتقد بودند در خانه ماندن دختر و عدم مشارکت او در فعالیتهای بیرونی نوعی نجابت محسوب میشود، اما با همه این سختگیریها به تحصیلاتم در همه مقاطع تا دانشگاه ادامه دادم و اکنون معلم هستم.
عزیزی میگوید: همانند همیشه مشغول به تدریس در کلاس درس بودم که متوجه گریه یکی از دانشآموزانم شدم. وقتی علت را از او پرسیدم گفت «شخصی به خواستگاری من آمده و قرار است ازدواج کنم.» صحبتهای زهرا مرا سخت آزرده کرد. به همین دلیل با سرعت با خانواده او ارتباط برقرار کردم و با دخالت به موقع و گفتوگوهای پیدرپی توانستم خانوادهاش را متقاعد و از ازدواجش جلوگیری کنم. او حالا مقطع دبیرستان را هم به پایان رسانده و قصد دارد تحصیلات دانشگاهیاش را نیز به ادامه دهد.
وی میافزاید: با راهنمایی خانوادهها و متقاعد کردن آنها از ازدواج زینب و حمیده ۱۲ و ۱۴ساله هم جلوگیری کردم. حمیده اکنون در رشته جغرافیا در دانشگاه تحصیل میکند.
این آموزگار ادامه میدهد: پیشرفت بچهها و تحصیل آنها در مقاطع بالاتر از آرزوهای من است.
آگاهی دادن
عزیزی میگوید: با خود عهد بستهام مانع ازدواج کودکان شوم، زیرا معتقدم هیچ کس نباید کودکان را از تحصیل و فعالیت در گروه همسالان محروم کند. این آموزگار خلاق و هنرمند که در سال جاری برترین زن روستایی جهان هم معرفی شد، ادامه میدهد: آموزش خانوادهها، بهویژه والدین برای آگاهی از پیامدهای ناگوار ازدواج زودهنگام و تعیین سطح قانونی ازدواج، میتواند در کاهش چنین ازدواجهایی، موثر و راهگشا باشد.
وی میافزاید: باید تکتک افراد خود را در مقابل این پدیده مسئول بدانند و با مشاهده چنین مواردی سعی کنند خانوادهها را با گفتوگو از این عمل منصرف کنند تا کودکان بتوانند کودکی کنند.
نه گفتن را به کودکان بیاموزیم
«رحمتالله براهوییمقدم»، کارشناس امور اجتماعی، میگوید: کودکهمسری در منطقه در زمره آداب و رسومی قرار میگیرد که از گذشته تاکنون ادامه داشته است. این آداب و رسوم زاییده تفکراتی است که گذر زمان نتوانسته آن را دچار تحول کند. وی میافزاید: در حقیقت ازدواج بدون شناخت قبلی و بدون علاقه، ریشه در تعصباتی دارد که از اجداد و گذشتگان ما به ارث رسیده است.
وی ادامه میدهد: وقتی کودک ۱۴ساله همسر مردی پنجاه ساله میشود یا در سن پایین، تن به ازدواج با کسی میدهد که هیچ شناختی از او ندارد، باید در انتظار آسیبهای جبرانناپذیر هم در زندگی مشترک او بود. این در حالی است که میل به کودکهمسری در شهرها روندی نزولی دارد، اما در روستاها همچنان به وفور دیده میشود.
این کارشناس امور اجتماعی ادامه میدهد: این نوع ازدواج در زمره ازدواج سنتی است و براساس احترام به پدر و مادر و تصمیم آنها انجام میشود و در آنها علاقه قبلی وجود ندارد.
براهویی میافزاید: در حالی که دختر و پسر برای ازدواج باید از دوره کودکی گذر کنند و با شناختی توام با منطق با هم ازدواج کنند. وی با اشاره به لزوم آموزشهای همگانی در جامعه میگوید: یکی از اصولی که باید بین دختران و پسران نهادینه شود جرأت «نه گفتن» است.
براهویی ادامه میدهد: لازم است جوانان بیاموزند ضمن احترام به پدر و مادر، انتخابی صحیح داشته باشند. بهویژه وقتی متوجه شوند پدر و مادر اشتباه میکنند.
«نه» به کودک همسری
یک آموزگار: هیچ کس نباید کودکان را از تحصیل و فعالیت در گروه همسالان محروم کند
در همینه زمینه :