قصههای کهن
بشر حافی
احمد حنبل بسیار نزد «بشر حافی» میرفت و در حق او ارادت تمام داشت؛ به حدی که شاگردانش گفتند: «این ساعت، تو عالمی را در احادیث و فقه و اجتهاد و در انواع علوم نظیر نداری. چه شدهاست که هر ساعت از پس شوریدهای میروی!؟» احمد گفت: «آری، من، این همه به از او میدانم، اما او، خدای را به از من میداند.»
تذکرهالاولیا – عطار نیشابوری
در همینه زمینه :