عاملان فراری دادن جوان زندانی از بیمارستان به سرقت از دستکم 300خانه اعتراف کردند
سردسته باند سرقت با 25هزار فالوور
«سرقت از دستکم 300 خانه»، این اعترافات تازه باند مخوفی است که بامداد جمعه در عملیات ضربتی کارآگاهان پلیس آگاهی تهران دستگیر شدند؛ همان باندی که حدود 3 ماه پیش با حمله مسلحانه به بیمارستان امامخمینی(ره) تهران و شلیک تیر هوایی، توانستند یکی از همدستان زندانیشان را فراری دهند. آنها که تا همین چند روز پیش در شبکههای اجتماعی رجزخوانی کرده و مدعی بودند دست پلیس هرگز به آنها نخواهد رسید، در تحقیقات اولیه به بیش از 300 سرقت منزل در تهران و شهرهای مختلف کشور اقرار کردهاند.
به گزارش همشهری، صبح دیروز سردار حسین رحیمی، رئیس پلیس پایتخت در یک نشست خبری، جزئیات دستگیری باند مخوف سرقت از منازل و عاملان فراریدادن یک زندانی از بیمارستان امامخمینی(ره) را شرح داد. وی گفت: حوالی ساعت 11 روز چهارشنبه نهم آبان ماه مأموران زندان و نگهبانان در حال انتقال فردی که در زندان اظهار بیماری کرده، به بیمارستان بودند که همدستان این فرد به شکل مسلحانه وارد محوطه بیمارستان امام خمینی شدند.
2 نفر از این افراد که برادر زندانی بودند با شلیک تیر هوایی و تهدید مأمور بدرقه، زندانی را که سردسته باندشان بود فراری دادند.
وی با بیان اینکه پلیس ظرف کمتر از ۴۸ ساعت اطلاعات اعضای این گروه را به دست آورد و آنها شناسایی شدند، گفت: با توجه به فرار اعضای این باند، تیمهای متعددی را برای شناسایی مخفیگاه آنها در سراسر کشور فعال و حدود ۲۰ روز پیش، نفر اول این باند را دستگیر کردیم.
رئیس پلیس پایتخت ادامه داد: با دستگیری این فرد مابقی اعضای این گروه را تحت رصد قرار دادیم تا اینکه مخفیگاه آنها به طور دقیق شناسایی شد و سرانجام در عملیاتی ضربتی در ساعت 3 بامداد دوازدهم بهمن ماه امسال تمامی اعضای این باند در یک خانه ویلایی حوالی کردان دستگیر شدند.
وی با بیان اینکه در مجموع 6 مرد و 5 زن در این عملیات دستگیر شدند، گفت: تمامی مردان دستگیرشده سابقه کیفری داشتند اما زنان فاقد سابقه بودند و عمدتاً نقش آنها در این باند فروش طلاهای مسروقه بود. سردار رحیمی گفت: در بازرسی از مخفیگاه این افراد 3 دستگاه خودرو و 5 قبضه کلت کمری و سلاح جنگی که یکی از اسلحهها متعلق به مامور بدرقه زندان بود، به همراه مقدار زیادی مهمات کشف و ضبط شد. در جریان این عملیات یکی از مجرمان که قصد درگیری با پلیس را داشت، با شلیک گلوله از ناحیه پا مجروح شد. رئیس پلیس پایتخت با اشاره به انجام بازجویی از متهمان دستگیرشده، گفت: این افراد از ابتدای امسال تاکنون به 300 فقره سرقت از خانهها بهخصوص منازل واقع در مناطق شمالی تهران و همچنین خانههایی در استانهای البرز، اصفهان، لرستان و ... اعتراف کردهاند که ارزش ریالی آن میلیاردها تومان بوده است.
سردار رحیمی با بیان اینکه میانگین سنی متهمان دستگیرشده حدود 30 سال است، ادامه داد: برخی از اعضای این باند به قدری وقیح بودند که در فضای مجازی برای پلیس و مسئولان نظام خط و نشان میکشیدند و میگفتند اگر میتوانید ما را دستگیر کنید. وی با بیان اینکه اعضای این گروه اقدامات جنایتکارانه فراوانی مرتکب شده بودند، گفت: اعضای این باند چندین مورد درگیری در شهرهای دیگر با پلیس نیز داشتند. اغلب اقدامات آنها مسلحانه بوده که آخرین مورد آن کمتر از یک ماه پیش هنگام سرقت از 2 منزل در خیابان میرداماد بود که با ماموران ما درگیر شده و متواری شدند.
به گفته رئیس پلیس تهران، تحقیقات از متهمان برای کشف جرایم احتمالی دیگرشان ادامه دارد.
سردسته باند یا شاخ اینستاگرام
سردسته باند سعید نام دارد و 32 ساله است؛ همان فردی که همدستانش 3 ماه قبل او را از بیمارستان فراری دادند. صفحه اینستاگرامش با حدود 25هزار فالوور تا همین دیروز پر بود از عکسها و تصاویر مختلف وی و دوستانش در کنار اسلحه و مهمات و مشروبات الکلی و بزمهای مجرمانه. او گفته از زندان خسته شده بود و نیاز به درمان داشت برای همین از برادرانش خواست تا او را از زندان نجات دهند. گفتوگو با وی را بخوانید.
چرا نیاز به درمان داشتی؟
فکر کنم حدود 10 ماه قبل از فرارم از بیمارستان بود که به جرم سرقت دستگیر شدم. البته هنگام فرار گلوله خوردم و همین باعث شد که دستگیر شوم و نیاز به درمان داشتم.
مگر آنجا بهداری نداشت؟
داشت اما من نیاز به مراقبتهای بیشتری داشتم.
به چند سال زندان محکوم شده بودی؟
هنوز دادگاهی نشده بودم. سرگرم تحقیق در پروندهام بودند. البته به چند مورد سرقت اقرار کرده بودم اما همدستانم را لو نداده بودم.
چه شد که گلوله خوردی؟
من کارم سرقت از خانهها بود. یعنی به صورت باندی کار میکردیم و من هم رئیس گروه بودم. با همدستی 2 تا از برادرانم، پسرداییام و رفقای دیگرم سرقت میکردیم. مدتها قبل از یکی از شهرهای غربی کشور به تهران آمدیم و به خانهها دستبرد میزدیم. شگردمان این بود که از طریق بالکن و تخریب درها وارد خانههایی میشدیم که صاحبخانه در آن نبود. بعد اموال قیمتی مانند پول، طلا، سکه، دلار و... را سرقت میکردیم. در آخرین سرقتی که قبل از دستگیریام انجام دادیم، به خانهای در شمال تهران دستبرد زدیم که پس از خروج از خانه پلیس مرا دید و به تعقیبم پرداخت. میخواستم فرار کنم اما در محاصره ماموران بودم. به همین دلیل جلوی خودرویی را گرفتم و قصد داشتم با تهدید اسلحه راننده را به بیرون از ماشین پرتاب کرده تا با آن فرار کنم اما ناگهان مامور پلیس چند گلوله به سمتم شلیک کرد و گیر افتادم. بعد از آن به بیمارستان رفتم اما به خوبی درمان نشده بودم.
نقشه فرار از زندان را خودت کشیدی؟
یک روز قبل از اینکه به بیمارستان بروم به برادر بزرگم زنگ زدم. به او گفتم حالم خوب نیست. مدام شکمدرد دارم. به خاطر گلوله بود. احساس میکردم به خوبی درمان نشدهام. دیگر تحمل زندان با آن وضعیت را نداشتم. به برادرم گفتم اگر مرا فراری ندهی میمیرم. به او گفتم قرار است فردا (روز حادثه) برای چکاب و انجام کارهای درمانی به بیمارستان امامخمینی منتقل بشوم. گفتم هرکاری از دستت برمیآید انجام بده تا فراریام بدهی.
بعد چه شد؟
میدانستم برادر بزرگم سر حرفش میماند. او یا قولی نمیدهد یا اگر قول بدهد سر قولش میماند. تلفنی به من گفت خیالت راحت باشد. آن روز به همراه مامور زندان به بیمارستان منتقل شدم. در طبقه همکف بودیم که ناگهان 2 برادرم به همراه دوستانمان وارد آنجا شدند. مامور را خلع سلاح کردند. کلید دستبند و پابندم را از او گرفتم. بعد یکی از برادرانم مرا روی کولش گذاشت و به بیرون از بیمارستان برد. پشت سرش برادر دیگرم و همدستانمان خارج شدند. برادر دیگرم مدام تیراندازی هوایی میکرد تا مردم و نگهبانان بیمارستان را بترساند.
همه چیز به سبک فیلمهای هالیوودی بود، خودت یا برادرانت زیاد فیلمهای خارجی میبینید؟
نه، اصلا اهل فیلم دیدن نیستیم. خیلی ضربتی و گانگستری عمل کردند. مقابل بیمارستان هم همدستانم سوار بر 2 خودروی دنا و پژو ایستاده بودند. مرا داخل خودروی دنا کردند و فرار کردیم.
به کجا فرار کردید؟
مدتی در کوهستانهای اطراف شهرمان بودیم.
و بعد دوباره شروع کردید به خالی کردن خانهها؛ درست است؟
پس از فرار در چند مورد از سرقتها همراهشان بودم، اما وارد خانهها نمیشدم و فقط نگهبانی میدادم چون وضعیت جسمی خوبی نداشتم.
چند فقره سابقه داری؟
10 تا 12 تا. اکثرا درگیری بود و سرقت. اولینبار هم وقتی 23 ساله بودم دست به سرقت زدم.
ماجرای این رجزخوانیها در اینستاگرام چه بود؟
رجزخوانی نبود.
برای پلیس کری میخواندید که هرگز گیر نخواهید افتاد؟
نه من کری نخواندم. هر وقت مست میکردم در فضای مجازی عکس منتشر میکردم و متنی را که دلم میخواست پای پست میگذاشتم؛ همین.
برادر بزرگتر؛ مغز متفکر گروه
یونس 34 ساله، برادر بزرگتر سردسته باند است. او مغز متفکر گروه است و میگوید همه نقشه فرار در روز روشن را خودش کشیده و بعد از آن ماجرا از اینکه بدون خطر توانسته برادرش را فراری بدهد احساس آرامش کرده است. او میگوید پس از فرار، به خاطر سلامتی برادرش حاضر شده 100 میلیون تومان به یک پزشک بپردازد تا او را درمان کند.
چه شد که نقشه فرار کشیدی؟
مدتها بود که میدانستم برادرم در زندان حالش خوب نیست. ما 7 تا برادریم و 4 تا خواهر. اما من و سعید (سارقی که فراریاش دادند) و حمید از بچگی با هم صمیمی بودیم بهطوری که باند سرقت تشکیل دادیم و همیشه هوای همدیگر را داشتیم. من از وقتی که سعید تیر خورده و به زندان رفته بود آرامش نداشتم. مثل مرغ پرکنده بودم و دلم میخواست راهی پیدا کنم تا برادرم را از زندان بیرون بیاورم. میدانستم به وضعیتش رسیدگی نمیکنند. تا اینکه یک روز قبل به من زنگ زد و گفت قرار است به بیمارستان منتقل شود. من هم وقتی تلفن را قطع کردم نقشه را کشیدم.
روز روشن با اسلحه وارد بیمارستان شده و مدام تیراندازی میکردی، فکر نکردی ممکن است گلوله به کسی بخورد؟
نه، تیراندازی هوایی کردم. من نمیخواستم به کسی آسیب برسد. هدفم نجات برادرم بود. پس از فراری دادنش او را به شهر خودمان بردم. پزشکی بالای سرش آوردم که به خاطر انجام کارهای درمانی 100 میلیون تومان از من گرفت. شاید اگر این کار را در بیمارستان انجام میداد 5 یا 6 میلیون تومان بیشتر نمیگرفتند اما پول مهم نبود؛ فدای سر برادرم. مهم سلامتی او بود.
هزینه درمان برادرت را از جیب مردم و با پولهای سرقتی دادی. معلوم است که نباید برایت مهم باشد.
به هرحال 100 میلیون تومان پرداخت کردم.
با پولهای دزدی چه میکردید؟
خوشگذرانی. مشروبات الکلی مصرف میکردیم. سفر میرفتیم. ویلاهای مجلل اجاره میکردیم. روزی یک تا 2 میلیون تومان خرج میکردیم. ماشین میخریدیم و مابقی هم خرج میشد.
چرا در اینستاگرام رجزخوانی میکردید؟
رجزخوانی نبود. متنی که خوشم میآمد را پست میکردم. درواقع دلنوشتهای بود برای دل خودم. از خوشگذرانیها و اسلحههایم هم عکس منتشر میکردم که برای خیلیها جذاب بود.
هنگام دستگیری، 5 زن هم در خانه ویلایی دستگیر شدند. آنها چه نقشی در سرقتها داشتند؟
آنها طلاهای مسروقه را میفروختند و دوستان ما بودند.
آخرین دالتون
حمید 29 ساله کوچکترین برادر سردسته باند است. او میگوید فقط هدفش فراری دادن برادرش از زندان بوده است.
فکر نمیکردید گیر بیفتید؟
آن لحظه که وارد بیمارستان شدیم به شدت دچار استرس شدم. البته از شب قبل هم پلک روی هم نگذاشته بودم و نمیدانستم آخر این بازی چه میشود. من در سرقت تبحر دارم اما فراری دادن زندانی نه. وقتی موفق شدیم و از پس آن برآمدیم فکر میکردم که هرگز گیر نمیافتیم چون مدام مخفیگاهمان را تغییر میدادیم اما تصورمان اشتباه بود.
بعد از فرار، اخبار حوادث را پیگیری میکردید؟
من خودم روزنامهخوان هستم و بیشتر از طریق اینترنت پیگیری میکردم و مطالب را میخواندم اما خیلی حواسمان جمع بود که ردپایی از خودمان به جا نگذاریم.
در یکی از سرقتها ماموری را مصدوم کردی، درست است؟
چند روز قبل از اینکه برادرم را از زندان فراری بدهم قصد داشتیم به خانهای در میرداماد دستبرد بزنیم که در محاصره ماموران کلانتری گاندی گرفتار شدیم. برای اینکه به دام نیفتیم ناچار شدم به سمت ماموران تیراندازی کنم اما فکر نمیکردم ماموری مصدوم شده است. در آن زمان قصد من فقط فرار بود.
با پولهای دزدی سفر خارجی هم میرفتید؟
نه اصلا، تا حالا یک بار هم به سفر خارجی نرفتیم. ما در ایران خوشگذرانی میکردیم. تمام ویلاهایی که اجاره میکردیم لوکس بود و استخر مجلل داشت اما خب در نهایت گیر افتادیم و باید حالا حالاها در زندان آب خنک بخوریم.