اول شخص مفرد
پرسشهای بیپاسخ سانچی
کامران محمدی| رماننویس و روزنامهنگار:
6روز پیش، یک عکس دیگر، به آلبوم عکسهای دردناک ما اضافه شد. مردم با دستهای لرزان و چشمهای مبهوت، عکس تودهای از آتش روی آب را گذاشتند کنار پلاسکو، زلزله کرمانشاه، زلزله بم، زلزله رودبار، هواپیمای مسافربری و... دهها عکس دیگری که در طول سالهای گذشته، ماندگار شدهاند. حافظه تاریخی ما سرشار است از این تصاویر غریب که دیگر برای ما غریبه نیستند. اما حالا دیگر آبهای سواحل چین از آسیاب افتادهاند و خط مورب مشکی، از گوشه تلویزیون برداشته شده؛ با تعداد زیادی سؤال که بیپاسخ رها شدهاند...
سؤال و مسئول: هنوز نفتکش سانچی روی آب بود و کسی تصور نمیکرد این غول 274متری غرق شود که شنیدیم: چطور ممکن است در این روزگار و با این همه امکانات، در فضای بیانتهای اقیانوس، 2کشتی تصادف کنند؟! کشتی فلهبر چینی، این همه آب را رها کرده و صاف آمده و زده به ما؟! بعد، چطور ممکن است هیچ یک از این 32خدمه، فرصت نکرده باشند از قایقهای نجات استفاده کنند و خودشان را نجات دهند و... از این پرسشها در اینطور اتفاقات بسیار میشنویم. مسئله این نیست. مسئله اینجاست که چرا مسئولان به شیوه درست ابهامات مردم را به شکل قطعی و علمی برطرف نمیکنند؟
شایعه و بیاعتمادی: تا به حال و تقریبا در تمام این طور حوادث، بیش از مسئولان، کارشناسان حرف میزنند؛ کارشناسانی که چون از نزدیک در جریان اصل ماجرا نبودهاند، با اما و اگر و حدس و گمان حرف میزنند و پاسخهایشان مردم را قانع نمیکند. اما اینجا پرسش مهمتری مطرح است: چرا هر چه کارشناسان و مسئولان میگویند، باز هم بازار شایعات داغ میماند و خرد جمعی جامعه، بهطور کلی به آرامش نمیرسد؟ یافتن این پاسخ کمی سخت است ولی حتما بخشی از آن، به عملکرد گذشته مسئولان برمیگردد. یکی از مهمترین پرسشها همین جاست: چرا مردم این طور نسبت به عملکرد مسئولان بیاعتمادند؟
اظهارنظرهای فاضلانه: فضای بیاعتمادی، اثرات بسیاری بهدنبال دارد اما قطعا ماجرا فقط به عملکرد مسئولان خلاصه نمیشود. بخش دیگری از این اتفاق، رفتار عجیب مردم است؛ اظهارنظر درباره همهچیز، حتی ماجرایی تا این اندازه تخصصی و دور انگار به بخشی از فرهنگ ایرانی تبدیل شده است و کلمه «نمیدانم» به مرور از فرهنگ لغات فارسی حذف میشود!
نارضایتی مدام: اما تلویزیون هم در اینطور مواقع بیشتر از همیشه مورد سؤال و نقد است. ازجمله اینکه کند است، به قدر کافی روشنگری نمیکند، خبرها را درست و کامل پوشش نمیدهد، سریال طنز پخش میکند و... مثل سایر موارد اینجا هم شاید این نقدها چندان قابل اعتماد نباشند و بررسی دقیق تری نیاز باشد، اما پرسش اساسی باقی میماند: چرا مردم (حتی به ناحق) بهطور کلی از تلویزیون ناراضیاند؟
این پرسشها و پرسشهای دیگری که در رویدادهای تلخ ملی در جامعه طرح میشود، این بار بعد از فرونشستن گردوخاکها، بعد از آرام گرفتن اقیانوس، در فضای بیکران شایعهها و کلمهها رها شد و مردم به زندگی عادیشان برگشتند. اما پرسشها از بین نمیروند، تنها از صورتی بهصورت دیگری درمیآیند و تا به پاسخ مناسب نرسند، حافظه تاریخی جامعه را آزار میدهند.