رسول بهروش
با همه خوبیها و بدیهایش، دوران کارلوس کیروش در فوتبال ایران خاتمه یافت و حالا عصر دیگری از راه خواهد رسید. همانقدر که نفی نقاط قوت کیروش غیرمنصفانه است، نادیده گرفتن ضعفها و کاستیهای شخصیت و کارنامه او هم کمکی به ما نمیکند. با این همه شاید یکی از بزرگترین آفتهای فرهنگی هشت سال گذشته در فضای فوتبال ملی، فقدان اعتدال بوده باشد. نقد و نظر همیشه وجود داشته، اما واقعیت آن است که جامعه ما حداقل در 20سال اخیر هرگز در مواجهه با تیم ملی تا این اندازه دو قطبی نبوده و چنین واکنشهای افراطی و ناسالمی نشان نداده است. اینکه چطور به این نقطه رسیدیم حتما قابل بحث است، اما بیگمان باید سهم بزرگی از این سیر قهقرایی را متوجه شخص کارلوس کیروش بدانیم. او همان کسی است که تقریبا همه مردم ایران در جامجهانی 2014 و چندماه بعد از آن در جام ملتها هواخواه افراطی تیمش بودند، اما به مرور ورق برگشت و خود کارلوس بهتر از همه میداند چرا این اتفاق افتاد. سقوط از آن وحدت کمنظیر به این چندپارگی غیرقابل باور را حتما باید در فهرست دستاوردهای کیروش برای فوتبال ایران بگنجانیم؛ مردی که خدمت کرد، اما ظاهرا با عشق و همزیستی مسالمتآمیز بیگانه بود.
این اواخر فقدان اعتدال در برخورد با کیروش کار را به جایی رسانده بود که مثلا موافقان افراطی سینیور هر اتفاقی در تیم ملی را با سلاح فلسفهبافی و توجیه به هوش سرشار و مدیریت بینظیر مربی پرتغالی ربط میدادند. بعضی از این رویکردها که حتی در رسانههای رسمی و جدی به شکل وسیع بازتاب مییافت، غیرقابل باور بود. بهعنوان مثال وقتی سردار آزمون در بازی با عمان جهت پنالتی بازیکن حریف را به بیرانوند نشان داد و آن توپ مهار شد، تحلیلهای شگفتانگیزی در مورد «علمی» بودن این اتفاق به رشته تحریر درآمد و کاسههای داغتر از آش مدعی شدند همفکری آزمون و بیرانوند در این صحنه، حاصل آنالیزهای فشرده کادر فنی در مورد پنالتیزنان عمان بوده است. خود سردار اما خیلی زود مصاحبه کرد و گفت کاملا شانسی و حسی جهت ضربه را حدس زده، بدون آنکه اصلا زننده پنالتی را بشناسد! وقتی کیروش چپ و راست میگفت: «کت قهرمانی برای ما گشاد است» و به غلط پیشبینی میکرد کره و استرالیا قطعا در نیمهنهایی حاضر خواهند بود، فلسفهبافان در ستایش ذکاوت او نثرها مینوشتند و ادعا میکردند کارلوس با این کار قصد دارد فشار را از روی تیم خودش بردارد. با این همه وقتی بعد از بازی با چین ویدئوی سرخوشانه بازیکنان تیم ملی منتشر شد که ساعتی قبل از مسابقه کسب یک پیروزی پرگل را پیشبینی میکردند، همان آدمها جار زدند: «ببینید کیروش چطور اعتماد به نفس و روحیه برتریطلبی را در تیمش تزریق کرده است!» وقتی ایران بهعنوان بدترین تیم تهاجمی جامجهانی و با مالکیت 30درصدی در بازی با پرتغال به لطف پنالتی اهدایی VAR یک مساوی گرفت، عادل فردوسیپور بغض کرد و رو به دوربین گفت: «خدا خواست این تیم سرش را بالا بگیرد» اما حالا که بعد از 8سال برای نخستین بار با یکی از سه تیم ژاپن، عربستان و استرالیا بازی کردهایم و سه بر صفر بازنده شدهایم، همه تقصیرها گردن فرهنگ ضعیف ایرانی و امکانات اندک و عقبافتادگی تکنولوژیکی ما نسبت به ژاپن افتاده است!
امید که بعد از کیروش یک مربی بزرگتر از او بیاید و دوران علمیسازی فوتبال ایران تداوم بیابد، اما حتی اگر شوخی توییتری وزارت ورزش درست از آب در آمد و زیدان و مورینیو هم به ایران آمدند، باز باید در قبال سرمربی بعدی تیم ملی خویشتندارتر باشیم. خردمندانه نیست که تصور کنیم چون طرف اسم و رسم بزرگی دارد، پس هر حرفی بزند مو لای درزش نمیرود و هر کاری انجام بدهد حکمتی در آن نهفته است. اینطور نباشد که اگر آقای مربی خارجی گلاب به رویتان «باد گلو» هم زد، عدهای پیدا شوند و بر ناز نفس او چهچه بزنند. از این افراط و تفریط مرگبار فاصله بگیریم. این سلاح لعنتی توجیه، تئوریبافی و مالهکشی را زمین بگذاریم و اینقدر به آدمها اعتبار کاذب ندهیم که خودشان هم به ورطه توهم بیفتند. محض رضای خدا گاهی قبل از کارهایمان فقط چند دقیقه بیغرض و مرض فکر کنیم؛ حتما معجزه خواهد شد.
بهبه، عجب باد گلویی!
در همینه زمینه :