تلفنچی آقای نخستوزیر
تئاتر 90
مهرداد رهسپار
خشنودیان (تلفنچی نخستوزیری) به خیال خود یک روز عادی کاری را آغاز کرده است، به امید اینکه بعدازظهر مرخصی بگیرد و به تئاتر برود، اما آن روز عادی، ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و نخستوزیرِ وقت، مصدق است. آن سوی خط که صدایش را فقط خود تلفنچی میشنود، مصدق سخن میگوید؛ همینطور فاطمی، حسیبی، تیمسار ریاحی، شایگان، سرهنگ ممتاز و خیلیهای دیگر، ازجمله برادر خودش که در جبهه مقابل و همدست کودتاچیهاست. این خلاصهای از ماجرای نمایش «این نوبت از کسان»، نوشته ایثار ابومحبوب و کارگردانی حسین ذوقی بود که سال۱۳۹۰ در فستیوال مونولیو اجرا شد. مونولیو، جشنواره مونولوگی بود که نخستین بار توسط گروه تئاتر لیو به سرپرستی حسن معجونی آغاز شده بود. این فستیوال که گاه پیوسته و گاه با وقفه برگزار میشد، محل مناسبی برای اجراهای تجربی شد. در دومین دوره این فستیوال در سال۱۳۹0 که بهترین دوران آن بود، نمایش این نوبت از کسان اجرا و بهعنوان نمایش برگزیده شد؛ جشنوارهای که داوران آن امیررضا کوهستانی، ندا رضویپور و حسن معجونی بودند. این نمایش در سال۱۳۹۲ بار دیگر روی صحنه رفت و نمایشنامه آن نیز در سال۱۳۹۵ توسط انتشارات مؤسسه کتاب آزاد، به همراه مونولوگهای دیگری از نغمه ثمینی، محمد چرمشیر و رضا سرور که در همین جشنواره اجرا شده بودند، منتشر شد.
شعر 90
چارشنبه - خاکستر
شعر: تیاس الیوت- ترجمه: بیژن الهی
چون دگرباره امید بازگشتم نیست
چون امیدم نیست
چون امید بازگشتم نیست
به آرزوی مایهی چونین و عرصهی چونان
دگر جهد نمیکنم پیی اینگونه چیزها جهد کنم
(چرا عقاب سالخورده پر باز کند؟)
چرا زارم
بر اقتدارِ نگونِ سلطنتِ معمول؟
چون دگرباره امیدِ دانشم نیست
بر شکوهِ ناپایدارِ ساعتِ برقرار
چون گمان نمیبرم
چون میدانم دانشی نخاهم یافت
بر یگانه اقتدارِ حقِ گذرا
چون نمیتوانم نوشید
آنجا، کجا که درختان میشکوفد و چشمهها به راه میافتد،
چه دگرباره درانجای هیچ نیست
چون زمان میدانم همیشه زمانست
و مکان همیشه مکانست و فقط مکان
و آنچه شنوندهست شنوندهست فقط برای یک زمان
و فقط برای یک مکان
شادم که چیزها چنانست که هست و
روی میتابم از چهر خجسته
و روی میتابم از آوا
چون دگرباره امید بازگشت نتوانم داشت
پس شادم که بایدم چیزی ساخت
تا بدان شاد شوم