مثنوی هفتاد من کاغذ
مهران کرمی| مدیرمسئول
موضوع بحران در رسانههای مکتوب چه در سطح جهانی و چه در بعد داخلی، امری چندوجهی است که در شکل کنونی تهدیدی برای کیان این رسانهها بهشمار میرود، اما در ایران این تهدید دوچندان خود را نشان میدهد. در واقع بحرانهای جهانی وقتی در کشورهای پیشرفته بروز پیدا کند در کشورهای کمتر توسعهیافته ابعاد مضاعفی بهخود میگیرد، از همین رو وقتی میبینیم که در کشورهایی مثل آمریکا یا آلمان و انگلیس رسانههای مکتوب با تنگناهایی مواجه میشوند، در کنار آن روزنههایی نیز پدید میآید که میتواند راه برونرفت از آن مشکل را نشان دهد و فرصتی تازه بیافریند، اما در ایران بحران مخاطب مطبوعات کاغذی که شاید در نتیجه تحول تکنولوژی، گسترش پیامرسانها و رسانههای فضای مجازی و تغییر ذائقه مخاطبان، امری طبیعی تلقی شود، وقتی در کنار عاملی چون محدودیت آزادی بیان (به تعبیر رئیسجمهور در بازدید اخیرش از وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات) و از دست رفتن اعتماد خوانندگان و بهویژه واقعیت تلخی چون تحریمها و گرانشدن کاغذ تا میزان 3 برابر میشود، تراژدیای را دامن میزند که همان داستان معروف مثنوی هزار من کاغذ است.
در یک سال گذشته بر اثر عوامل متعدد پیش گفته، قیمت نهادههای مطبوعات ازجمله کاغذ، زینک و مرکب افزایش چشمگیری حتی تا 3 برابر یافته است. این موضوع، مطبوعات کشور را در تنگنای بیسابقهای قرار داده است بهطوری که تیراژ مطبوعات که پیش از این نیز وضع چندان خوشایندی نداشت، به سرعت شیب نزولی پیمود. در مقابل قیمت مطبوعات به جهت نبود کشش بازار و مخاطب تغییر محسوسی نکرده است، زیرا مطبوعات نگرانند در چنین شرایطی افزایش قیمت میتواند همین مخاطب نصفهونیمه را نیز کاهش دهد. شرایط در بازار کتاب با توجه به مشکلات اقتصادی مردم و ضعف فرهنگ مطالعه و ادبیات نوشتاری چندان بهتر از مطبوعات نیست.
در چنین شرایطی اوضاع اجتماعی و موقعیت بینالمللی کشور اقتضا میکند که مطبوعات قویتر از هر زمانی بتواننددر کنار دولتمردان و متولیان اجرایی کشور به مقابله با جنگ روانی و رسانهای نابرابری که کلیت و کیان کشور را هدف گرفته است، تأثیرگذار باشند، اما واقعیت برای مطبوعات تلختر از آن است که به چشم میآید. مطبوعات ایران در 2 دهه گذشته بر اثر فشارهای سیاسی و قرار گرفتن در نقطه کانونی منازعه جریانهای سیاسی کشور، تأثیرگذاری و مرجعیت اجتماعی خود را از دست داده و عرصه را به حریفان تازه از راه رسیدهای چون فعالان فضای مجازی و شبکههای اجتماعی واگذار کرده است. شبکههای مجازی نهتنها به نهادهای قانونی و نظارتی پاسخگو نیستند، بلکه شبهخبر و شایعه را به جای خبر و تحلیل نشاندهاند و در عصر شهروندخبرنگاری و تسهیل تهیه فیلم و عکس هر کسی در این حوزه مدعی اطلاعرسانی است. در این حالت سندیت خبر و دقت، جای خود را به فضاسازیهای کاذب داده که نتیجه آن را در همهجای تحولات یک سال گذشته اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران میتوان دید.
امروزه در کشورهای اروپایی جنبش بازگشت به کاغذ و مطالعه مکتوب به جای فضای مجازی و رسانههای موبایلی که تهدیدهایی را متوجه سلامت جسمی، روانی و کانون خانوادهها میکند، آغاز شده و دولتها نیز از این رویکرد اجتماعی حمایت میکنند، ولی در ایران همچنان شاهد افول نقش کاغذ در زندگی فردی و اجتماعی هستیم. شاید در چنین شرایطی رسیدن به راهحلی مورد اجماع و اجرای همگان دور از دسترس باشد ولی دستکم میتوان یکی، دو مطالبه را آشکار مطرح کرد؛ یکی بازگرداندن مرجعیت اجتماعی به رسانهها با برداشتن فشارها بر مطبوعات رسمی و شناسنامهدار برای رسیدن به آزادی بیان و دوم ایجاد سازوکار حمایتی از مطبوعات، زیرا به همان میزان که رسانهها امروز به حمایت نظام و دولت نیاز دارند، این نظام و دولت است که نیازمند نظام اطلاعرسانی مقتدر و پویاست.