مهمانی از کارائیب*
پیش از آنکه فیدل کاسترو در سال1380 به کشورمان سفر کند، دههها آوازه اسطورهایاش نسل به نسل در میان جوانان مبارز ایران منتقل میشد. کاسترو، در کنار چهگوارا و چند جوان دیگر، سوار بر یک قایق محقر به کوبا رفتند و با زندگی چریکی، در نهایت انقلابشان را به سرانجام رساندند به تعبیر خودشان پوزه استعمار را به خاک مالیدند. این رزومه چریکی، آرزوی چند نسل از جوانان ایرانی بود که امیدوار بودند به سرنگونی شاه، پوزه استعمار را این بار در خاورمیانه به خاک بمالند. آوازه کاسترو، بهعنوان حامی انقلابهای سراسر دنیا، تعدادی از همین جوانان چپگرا را برای آموزشهای عقیدتی و نظامی به کوبا و هاوانا کشید اما این تنها بعد از رابطه ایران و کوبا بود؛ سفارت کوبا اندکی پیش از انقلاب در ایران افتتاح شد اما با حمایت کاسترو از تودهایهای ایران، روابط بین دو کشور بهزودی تیره شد. انقلاب اسلامی در ایران، 2کشور را وارد فاز جدیدی از روابط کرد و کاسترو، طی دههها بارها با مقامات ایرانی در هاوانا و در حاشیه اجلاسهای بینالمللی ملاقات کرد. بهعنوان رهبر یکی از عجیبترین انقلابهای تاریخ بشر، کاسترو همدلانه از انقلاب اسلامی ایران یاد میکرد و در دیدار با مقامات کشورمان، از انقلاب اسلامی حمایت میکرد.
کاسترو، سرانجام در سال80، در پاسخ به سفر سال قبل محمد خاتمی رئیسجمهور کشورمان به هاوانا، به تهران آمد و با رئیسجمهور، حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب، آیتالله هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و حسن خمینی نوه بنیانگذار انقلاب ملاقات کرد. کاسترو، در حالی در تهران به ملاقات رهبر معظم انقلاب رفت که پیشتر در سال 1365 در حاشیه اجلاس سران عدمتعهد در زیمبابوه با هم ملاقات کرده بودند. کاسترو در تهران، از نقش برجسته ایران در مبارزه علیه امپریالیسم تشکر کرد. او علاوه بر ملاقات با مقامات کشورمان، در دانشگاه تهران هم سخنرانی کرد و از این دانشگاه دکتری افتخاری گرفت. کاسترو، در پایان سفر به تهران، گفت که با خاطرات خوش به هاوانا بازمیگردد. این پایان دیدارهای مقامات ایرانی با هاوانا نبود و او تا پیش از مرگش، با 2رئیسجمهور بعدی هم دیدار کرد. رهبر انقلاب کوبا، آذر 96 درگذشت.
* عنوان نمایشنامهای از بهزاد فراهانی در ستایش فیدل کاسترو
موج جدید مهاجرت اتباع افغانستانی به ایران
سرزمین من خستهخسته از جفایی
حملات تروریستی یازده سپتامبر و تخریب ساختمانهای دوقلو در قلب نیویورک از سوی القاعده در آخرین روزهای تابستان سال 1380 بهانه ویژهای به جورج بوش، رئیسجمهور آمریکا داد تا به افغانستان بهعنوان سرزمین اینگروه تروریستی حملهور شود. جنگ، ساعتهای اولیه روز 15مهرماه با حملات گسترده جنگندههای آمریکایی به بخشهای مختلف افغانستان شروع شد و باتوجه به اینکه افغانستان کیلومترها مرز مشترک با ایران دارد، با واکنش تند و سریع مقامات ارشد کشورمان روبهرو شد. وزیر خارجه در ساعتهای اولیه این حملات در بیانیهای رسمی اعلام کرد حریم هوایی، دریایی و زمینی ایران به هیچوجه در اختیار آمریکا قرار نخواهد گرفت و روز بعد از شروع جنگ، مقام معظم رهبری حمله نظامی آمریکا به افغانستان را محکوم کرد و سیدمحمد خاتمی رئیسجمهور هم خواستار توقف عملیات نظامی در افغانستان شد. یکی از تبعات مهم حملات گسترده آمریکا به افغانستان آوارگی میلیونها نفر در این کشور و حرکت آنها به سوی مرزهای مختلف کشورشان ازجمله ایران بود؛ اتفاقی که باعث شروع موج جدیدی از مهاجرت اتباع افغانستانی به ایران و شهرهای مرزی شرقی شد. اما نکته مهم در این بین نگاه حمایتگرایانه از این مهاجران جنگزده از سوی مسئولان و مقامات کشورمان بود؛ به شکلی که برنامههای تلویزیون دائم در حال پخش تصاویری از وضعیت آوارگان افغان و ضرورت کمک به آنها بود. علاوه بر این دیگر رسانههای کشور هم گزارشهایی را درباره اهمیت کمکرسانی به آوارگان افغان منتشر میکردند. روزنامه همشهری روز 18مهرماه در گزارشی باعنوان بحران آوارگی و مسئولیت همسایگان افغانستان نوشت: هدف این جنگ سرکوب تروریستهای تحت فرمان اسامه بن لادن و گروه القاعده اعلام شده است. اگر آن روزها را بهخاطر داشته باشید حتما این آهنگ «داوود سرخوش» را که بارها از تلویزیون پخش میشد به یاد دارید:« بیآشیانه گشتم خانه به خانه گشتم/ بیتو همیشه با غم شانه به شانه گشتم/ عشق یگانه من از تو نشانه من/ بیتو نمک ندارد شعر و ترانه من/ سرزمین من خسته خسته از جفایی/ سرزمین من بیسرود و بیصدایی/ سرزمین من دردمندِ بیدوایی/ سرزمین من.»