داستان 79
من دانای کل نیستم
میلاد حسینی
«روی ماه خداوند را ببوس» به چاپ هفتادودوم رسیده و همین عدد عجیب نشان میدهد که سال 79رمانی مهم متولد شد که بدل شد به یکی از خواندهشدهترین رمانهای فارسی که به سنت رمانهای زیادخواندهشده فارسی رمانیاست کوتاه. روی ماه خداوند را ببوس مسیر نویسندهاش را هم روشن کرد و کماکان هر کتاب مصطفی مستور میتواند صف بسازد و به چاپهای متعدد برسد. درباره اقبال به آثار مستور نمیتوان به پاسخی قطعی و روشن رسید. سال گذشته در گفتوگویی با او، از جهان داستانیاش پرسیدم و او خودش هم متعجب بود از زیاد خواندهشدن کارهایش و گفت: «از اینکه کارهایم تا حدی زیاد خوانده میشوند، هم شگفتزده و هم نگرانم چون آثار من سرشار از اندوه و غم و ناکامیاند و اقبال به چنین دریافتهای تلخی از زندگی و از آن مهمتر، همدلیکردن با شخصیتهایی که مدام شکست میخورند و ناکام میمانند و رنج میکشند، به لحاظ روانشناسی اجتماعی بیشتر نگرانکننده است تا امیدبخش. حتی عشقهای داستانهای من پر از تلخی و شکست هستند. به هر حال من نسبت به زندگی بدبین هستم و اینکه نویسندهای نسبت به زندگی بدبین باشد خیلی عجیب نیست اما استقبال از آثار چنین نویسندهای، آن هم از طرف مخاطبانی که اغلب در محدوده سنی 15 تا 30 سال هستند، حتی اگر عجیب نباشد، بهشدت نگرانکننده است، چون معنای این استقبال احتمالا همذاتپنداری خواننده با چنین آثاری است».
روی ماه خداوند را ببوس به نوعی قصه شک و ایمان است. یونس راوی برای رساله دکتری فلسفه خود موضوع خودکشی دکتر محسن پارسا و دلایل این حادثه و مرگ خودخواسته را انتخاب کرده و تا آخر داستان برای تکمیل این رساله درگیر حل این معماست؛پیرنگی که حتی در کارهای متاخر مستور مانند «رساله نادر فارابی» هم دیده میشود و یک معما لایههای دیگری از داستان را درگیر میکند. طرف دیگر رویماه خداوند را ببوس، ﺳﺎﻳﻪ، ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻱ ﻛﺎﺭﺷﻨﺎﺳﻲ ﺍﺭﺷﺪ ﺍﻟﻬﻴﺎﺕ قرارگرفته با پایاننامهای درباره «مکالمات خداوند و موسی». ﻳﻮﻧﺲ 9ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﻣﺬﻫﺒﻲ دیگری ﺩاﺷﺖ ﻭلی ﺣﺎﻻ ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﻣﺬﻫﺒﻲاش ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ و این تکهای از کشمکش داستانیاست که بخشی از استقبال از رمانهای مستور به همین نگاه نیمهعرفانی و نیمهمذهبی و پرسشهای ساده برمیگردد و قدرت اجرایی نویسنده در این رمان بیشتر از رمانهای دیگرش به چشم میآید و در پایان با کشف علت مرگ دکتر پارسا تلنگری به عقاید راوی زده میشود و اینجاست که مرگ دکتر پارسا و شک یونس به یکدیگر میرسند؛اتفاقی که مستور در رمانهای آخرش علاقهای به چنین پایانهایی از خود نشان نداده و بهنوعی با رهاکردن روایت و ادامهندادن آن، وضعیت داستانهایش را با سرانجامی دیگر رقم زده. با همه اینها روی ماه خداوند را ببوس که میتوان آن را بهترین کار مستور نامید، توانست مخاطبهایی را برای خود بیابد که چنین جنسی از جهان داستانی را بپسندند.