به مناسبت صدمین سال پایان جنگ جهانی اول 7
قحطی یعنی مرگ!
محسن میرزایی
در شمارههای پیش آمار اعلامشده تلفات جنگ جهانی اول که بالغ بر 20میلیون نفر بود از نظر خوانندگان گرامی گذشت. البته این آمار در برخی از منابع 10میلیون نفر ذکر شده، ولی گمان ندارم که کسی آمار تلفات ایرانیان را در فهرست تلفات اعلامشده جنگ جهانی اول منظور داشته باشد. متأسفانه آمارگیری در عهد قاجار مرسوم نبود و ما نمیدانیم چه تعدادی از ایرانیان در 4سال جنگ جهانی اول جان خود را از دست دادند، ولی آنچه مسلم است بیشتر تلفات در ایران مربوط به بیماریهای گوناگون و قحطی بوده است. اگر جنگ جهانی اول پیش نمیآمد ایرانیان هرگز دچار تنگی معیشت و قحطی نمیشدند ولی درگیری ناگهانی دولتهای متخاصم و بیتوجهی دولتهای روس، انگلیس و عثمانی به بیطرفی ایران، موجب آن شد که میلیونها ایرانی بر اثر قحطی از گرسنگی جان دهند.
آنچه در این گزارش میخوانید نوشته ژنرال دنسترویل - فرمانده کل نیروهای انگلستان در ایران- است که فاجعه قحطی سالهای جنگ را بهشکل تکاندهندهای به تصویر کشیده است. دنسترویل خود از مسببین ایجاد قحطی بوده است زیرا او ازجمله کسانی بود که برای تأمین آذوقه افراد زیر فرمان خود ارزاق و آذوقههای مردم ایران را مصادره میکرد. دنسترویل مینویسد: «کسانیکه در مدت عمر خود هیچ گرسنگی و مجاعه (قحطی) ندیدهاند نمیتوانند آن مصایب و فجایع رعبآور و فلاکتهای مدهش را که بر اثر ظهور قحطی تولید میشود حتی دورادور هم در مقابل چشم خود مجسم نمایند. در مجادله و منازعهای که برای حفظ بقا و حیات و زندگی در مواقع حکمفرمایی قحطی و مجاعه پیدا میشود تمام اصول و آداب پسندیده و کلیه عواطف انسانی و ملکات فاضله بشری مفقود و منهدم گشته و بهجای آن اصول سبعیت و درندگی و حرص و ولع جایگزین میگردد. بشر مانند گرگ گرسنهای که در جستوجوی طعمه برآمده فقط در تلاش بهدستآوردن نان و سیرکردن شکم است و بس. شاید خیلیها با مجاعه و کمیابی ارزاق در ممالکی مانند هندوستان آشنا باشند ولی در اینگونه کشورها هراندازه جاعه سخت و شدید باشد معذلک چون از طرف حکومت مساعدت و کمکهای مستقیم و غیرمستقیم مادی و معنوی بهوسیله مؤسسات و تشکیلات خیریه خصوصی و عمومی بهعمل میآید و تقسیم و توزیع ارزاق و مواداولیه با یک طرز عادلانه و منظم پیش میرود، تا اندازهای به طبقات ضعیف و خردهپا چندان سخت نمیگذرد. با وجود شرایط مذکوره بدبختیها و مصایبی که در این موارد به عامه مردم وارد میشود غیرقابل توصیف و حقیقتا وحشتآور است.
حالا ملاحظه کنید در مملکتی مانند ایران وقتی حکومت هیچگونه اقدام و مساعدتی در حق قحطیزدگان نمیکند و عملیات خیریه و معاونتهای خصوصی هم جزو «مراحل اولیه جنون» شناخته میشود، وضعیت طبقات ضعیف و خردهپا از چه قرار خواهد بود؟!...
علائم و آثار اولیه قحطی و مجاعه در ماه ژانویه، ابتدای ورود ما به ایران، بهخوبی معلوم بود زیرا بین راه اغلب جنازه قربانیهای مجاعه را به چشم خود میدیدیم و اکثرا به دهاتی میرسیدیم که سکنه آن عموما گرفتار دستتنگی و مجاعه بودند. رفتهرفته وضعیت ارزاق رو بهسختی گذاشته و واضح شده بود که احتیاج عمومی و مجاعه تا خرمن آینده، یعنی تقریبا به مدت 6ماه دوام پیدا خواهد کرد.
اسباب و علل بروز مجاعه زیاد بود:
اولا: هواهای مختلف و نامساعد محصول 1917را ضعیف و قلیل کرده بود.
ثانیا: بهواسطه خریداریهای عمده قشون روس و ترک، ذخایر جنس در میادین و بازارها تمام شده بود.
ثالثا: ترقی و بالازدن بیسابقه مظنه جنس، انبارداران و ملاکین را به امید اندوختن سرمایههای بیپایان به طمع انداخته و عموما با هم موافقت کردند که مظنه جنس را در همان پایه نگاه داشته بلکه بالاتر ببرند.
گندم بهقدر احتیاج و مصرف مردم همیشه موجود بود ولی مالکین و انبارداران حاضر نمیشدند جنس موجودی انبارهای خودشان را وارد میدان کنند و منتظر بودند قیمت جنس بالاتر برود و هیچ حاضر نبودند بفهمند که با چندشاهی بالازدن مظنه جنس سبب فلاکت و مرگ جمعیت زیادی از طبقات ضعیف و فقیر مردم و بالاخره همنوعان خودشان میشوند. خونسردی و بیاعتنایی و بالاخره قساوتقلب اهالی همدان نسبت به وضعیت فلاکتبار و رقتآور قحطیزدگان حقیقتا شایان حیرت بود. از 50هزار نفر جمعیت شهر تقریبا صدی سی گرفتار چنگال سفّاک مجاعه بودند و وضعیت آن سیهروزان بهقدری سخت و ناگوار بود که مرگ حتمی آنها پیشبینی میشد. متمولین و ارباب مکنت در همدان زیاد است و اگر از طرف آنها یک جمعیت یا مؤسسه خیریه با تشکیلات صحیح و منظم بهوجود میآمد با کمال سهولت میتوانست تمام قحطیزدگان و بینوایان شهر را از مرگ نجات بدهد و سرمایه مؤسسه هم بهوسیله اختصاص چند تومان از عواید بیشماری که از راه احتکار گندم و جنس ارزاق عمومی بهدست میآوردند ممکن بود تأمین شود.
متمولین همدان علاوه بر اینکه خودشان با قحطیزدگان کمک و مساعدت نمیکردند حتی من هم با هزاران زحمت نتوانستم آنها را حاضر کنم که اقلا برای تقسیم کوپن غذا بین فقیرترین افراد، مردم با من مساعدت کنند و امناء و معتمدین خودشان را برای پیشرفت این امر خیر بفرستند.
وقتی که ما وارد همدان شدیم 2مرکز مشغول مساعدت با قحطیزدگان بود: یکی بانک شاهنشاهی ایران و دیگری میسیون مذهبی. جمعیتی را که این 2مؤسسه تحت حمایت خیریه خود گرفته بودند عبارت بود از ضعیفترین و فقیرترین سکنه شهر و بالغ بر 15هزار نفر. موسسات مذکوره فقط و فقط روی خیریه و مساعدت به همنوع عمل میکردند و در مقابل آنچه میدادند، کاری از کسی نمیخواستند، پول دستی به احدی نمیدادند و غذای مقوی حاضر کرده و به وسیله بلیت بین فلاکتزدگان تقسیم مینمودند.
من تصمیم گرفتم که فقط درمقابل انجام کارهای عام المنفعه با قحطیزدگان مساعدت کنم و به هریک از آنها بهطور یومیه اجرت معینی پرداخته و برای کار هم نظارت و مواخذه شدیدی اعمال ننمایم. بهترین و مفیدترین کاری که درنظر داشتیم ساختن راهها و جادههای اطراف شهر و تعمیر و مرمت جادههای قدیم بود. من برای پیشرفت این مقصود درخواست اعتبار کردم و اعتبارات لازم بهفوریت تصویب شد. پس از وصول اعتبار مکفی و اجازه خرج، فقط کاری که داشتیم این بود که اشخاص را برای کار دعوت نماییم. هیچکدام از ماها اطلاعات لازم و بصیرت و تجربه برای تاسیس مؤسسات خیریه و خدمات عمومی نداشتیم و موضوع بهنظر ما خیلی سهل و ساده میآمد، ولی بعد که دست بهکار شدیم اهمیت و صعوبت مسئله کاملا در مقابل ما عرضاندام کرد. قبل از شروع بهکار، مسائل ذیل در مقابل بود: در شهر قریب به 10هزار نفر مرد و زن و بچه در چنگال مجاعه گرفتار بودند. از این جمعیت ما میتوانستیم به 5هزار نفر کمک برسانیم ولی لازم بود که این5هزار نفر، از فقیرترین طبقات قحطیزدگان انتخاب شوند. چگونه میتوانستیم مطمئن باشیم که فقیرترین آنها را انتخاب خواهیم کرد؟ و به چه وسیله ما میتوانستیم محل کار و ساعت کار و شرایط آن را تعیین کنیم؟ آیا میتوانستیم مطمئن باشیم همان اشخاصی که منظور نظر ما بودند برای کار حاضر شدهاندند؟ با کمبود عده صاحب منصبان و کسانی که بتوانند در صحت امور جاری نظارت کنند و با کثرت جمعیتی که برای کار کردن حاضر خواهند شد چگونه ما میتوانستیم اطمینان حاصل کنیم اجرتی را که خواهیم پرداخت حتماً به آن کسی که کار کرده و استحقاق داشته خواهد رسید.
باز هم موانع و مشکلات زیاد در مقابل داشتیم، لیکن آنچه فوقاً اشاره کردم فقط برای ابتدای کار بود. حالا که من قلم در دست گرفته و این مناظر را تشریح میکنم و تفصیل هریک را مینویسم، میبینم با حقیقت خیلی منافات دارد و من در این قسمت نگارشات خودم از جاده حقیقت منحرف شدهام، زیرا در آن موقع که ما شروع به عمل خیر و کمک به قحطیزدگان میکردیم هیچ نمیفهمیدیم و ابداً نمیتوانستیم پیشبینی کنیم که چه موانع و مشکلات عظیمی در مقابل خواهیم داشت و وقتی با آن موانع روبهرو میشدیم تازه درصدد چارهجویی و به فکر علاج درد میافتادیم.
بقیه در شماره آینده