ردپای ماندگار امیر
لیلا باقری
امیرکبیر بیستم دی به قتل رسید. رگهای دستش را زدند تا برای همیشه از کسی که قدرتشان را به خطر انداخته بود آسوده شوند. درباریان دلچرکین از امیر، حتی تاب دیدن او را در تبعید هم نداشتند. میترسیدند سوءظنی که نسبت به او در شاه ایجاد شده بود، برطرف شود و امیرکبیر و اصلاحات سختگیرانهاش برگردد؛ کسی که پیشرفت مملکت برایش مهمتر از راضی نگهداشتن شاه و شاهزاده بود؛ آنقدر که در 3 سال و 3 ماه صدارتش، اصلاحاتی کرد و کارهایی انجام داد که هنوز هم آثارش در ایران هست. مقدمات ترقی و پیشرفت این مرز و بوم را فراهم کرد و خودش رفت و به بارنشستن اقدامات شجاعانهاش را ندید. اینجا به برخی کارهای مهم او برای رشد علمی و اقتصادی ایران اشاره میکنیم که اشاره به آیندهبینی او برای تربیت نسلهای کارآمد علمی و عملی دارد و ردپای او را در تهران دنبال میکنیم.
دریافتن صنایع خرد و رشد آنها
رشد اقتصاد و حفظ هنرهای دستی که منبع درآمد عده زیادی از مردم شهرنشین بود، باعث شد تا امیرکبیر به فکر راهاندازی مکانی برای جمعشدن تولیدکنندگان در کنار همدیگر بیفتد. او برای این کار طرحی تحت عنوان ایجاد مجمعالصنایع ارائه کرد؛ هرچند نگذاشتند عمرش به دیدن اجراییشدن طرح کفاف بدهد. اما سالها پس از مرگش این مجمع ایجاد شد تا هم صنایع داخلی رشد کند و هم حرفههای مختلف حمایت شوند و استادکاران جدیدی تربیت.
در کتاب «طهران قدیم»، نوشته م.حسنبیگی آمده است که «نتیجه طرح امیرکبیر این شد که عدهای صنعتگر در جایی با عنوان «مجمعالصنایع» متمرکز و به ساخت بعضی از مایحتاج رایج مشغول شدند. مجمعالصنایع که در حقیقت نبض تولید و هنرها و صنایع تهران محسوب میشد، در محل فعلی خیابان بابهمایون و پشت مسجد مهدعلیا (که آن روزها به باب عالی یا الماسیه شهرت داشت) واقع بود و تقریبا اکثر صنعتگران تهرانی در آنجا مستقر بودند.
این مجمع به حجرههای متعددی تقسیم شده بود و در هر یک از آنها یک یا 2 استادکار و عدهای شاگرد به صنعت یا پیشهای اشتغال داشتند. در یکی از شمارههای روزنامه ایران که به مدیریت میرزاحسنخان اعتمادالسلطنه (وزیر انطباعات ناصرالدینشاه) در تهران منتشر میشد، پیرامون افتتاح مجمعالصنایع خبری درج شد: «از آنجا که خاطر همایونی پیوسته مایل به تکمیل صنایع و تشویق اهل حرفت و صنعت است، این اوقات به نواب اشرف، نایبالسلطنه، وزیر جنگ و حکمران دارالخلافه تهران(ظاهرا منظور کامران میرزاست) مقرر فرمودند که مدرسه مجمعالصنایع واقع در خیابان باب همایون را که مدتها خالی از سکنه و بایر مانده بود برای تجمع اهل حرفت و صنعت دایر نماید. نواب معظم... در اقرب زمان، مکان مزبور را مرمت و کامل کرده و در ترتیب و وضع و هیأت مدرسه و جمع و تشکیل حرفت و صنعت اقدامات به عمل آورد...».
در حجرههای این مجتمع صنعتی که هر کدام اختصاص به چندین استاد و تولید نوع یا انواع خاصی محصول داشت، وسایلی نظیر صندلی فنردار آهنی، قهوهریز طلا، آفتابه لگن برنجی، قلمدان، قوطی سیگار، قداره، مهمیز، میوهخوری و آجیلخوری فلزی، انواع آینه، عصای آبنوس، قابهای عکس به اشکال مختلف و از جنسهای گوناگون، بند قداره، رکاب و دهنه فولادی طلاکوب، بند پردهپشمی، سرقلیان مینا و مطلا، قنداق تفنگ و... ساخته میشد.
مصرفکنندگان اغلب این تولیدات نیز طبقه اعیان و وابسته به دربار یا خارجیان مقیم پایتخت بودند و استادکارانی برجسته و صاحبنامی چون حاجاسماعیل، استاد محمد صادق، استاد بهرام، میرزا مصطفی، استاد مهدی ساعتساز، حاج عیسیخان، آقا سیدعلی، میرزانصرالله، میرزارضیمذهب، میرزاغلامعلی میناکار، خواجه احمد، استاد محمدقاسم و استاد محمد و استاد ابوالقاسم دواتگر، مراد حاصل(مسیحی) آقا سیدجواد نقاش، میرزاخدارحم، آقا محمدقاسم زیندارباشی، آقااسماعیل زردوز، حاج محمدعلیخان هندی و... جزو کسانی بودند که در مجمعالصنایع استقرار داشتند و علاوه بر فعالیت در امر تولید، تعدادی شاگرد هم تربیت میکردند.
جایی برای رشد و ترقی در آینده
اولین بنایی که در ایران به قصد پرورش نخبگانی برای آینده کشور ساخته شد، «دارالفنون» در خیابان ناصرخسرو بود. دستور ساخت آن را امیرکبیر داد و قصدش تربیت و دانشآموزی به شیوه نوین در ایران بود. او وقتی به «تفلیس» در گرجستان میرود، متوجه میشود که کودکان مسلمان و گرجی، زبانهای ترکی، فارسی و روسی و علوم مختلف را یاد میگیرند، برای پرورش استعداد هنری بها قائل میشوند و آنها بین کلاسهای آموزشی، کلاسی هم برای نقاشیکشیدن دارند. همچنین به تفکیک میزان توانمندی و یادگیری، در 4 پایه مختلف قرار دارند. مرتضی سیفی در «تهران در آیینه زمان» مینویسد که امیر در مسکو هم «مدرسه علوم» و «مدرسه سپاهی» را دید و فهمید که از زمان پطرکبیر انواع و اقسام دانش، فن، هنر و صنعت در این کشور به بچهها آموزش داده میشود. در هر شهرستان هم آموزشگاهی دارند و در همان مسکو 186 مدرسه وجود دارد. همچنین دید که در مسکو 2 نوع آموزش وجود دارد؛ «عامه» و «خاصه».
در بخش آموزشهای خاص، بچهها یک رشته مثل نقاشی و مهندسی و معماری و... را میخوانند. امیر اینها را میبیند و حس وطندوستی هم که در بندبند وجودش داشته و همین میشود که وقتی به صدارت میرسد 2طرح مهم را مطرح و اجرا میکند؛ یکی تاسیس دارالفنون و دیگری مجمعالصنایع که دربارهاش نوشتیم. در ایرانی که عمده کارش کشت و زراعت بود، بنای دارالفنون از جهت آموزش درست، رشد ترجمه و تربیت قشر روشنفکر مفید بود.
امیرکبیر محل ساختمان را کنار کاخ سلطنتی انتخاب کرد و از میرزاخان مهندس تبریزی (یکی از 5 نفری که در زمان عباسمیرزا برای تحصیل به لندن رفته بود) خواست نقشه آن را بکشد. ساختن بنا در اواخر سال 1229 شروع شد و محمدتقی معمارباشی آن را ساخت؛ 50 اتاق مربعی چهار در چهار و منقش به هنر تذهیب و گچبری. این مدرسه در سال 1231 شمسی و 13 روز پیش از کشتهشدن امیر با7 آموزگار اتریشی و چند مترجم که از میان دانشآموختههای فرستاده شده به فرانسه بودند، کار خود را شروع کرد. دکتر پولاک که یکی از این استادان بود درباره ورودشان به دارالفنون مینویسد که وقت رسیدن، پذیرایی سردی از آنها شد و کسی به پیشوازشان نیامد. بعد فهمیدند اوضاع عوض شده و امیرکبیر با دسیسه مادر شاه برکنار شده است. اما همینکه امیر از ورود آنها آگاه شد، به میرزا داوودخان گفته بود این بیچارهها را من به ایران آوردهام؛ اگر سر کار بودم، اسباب آرامش آنها را فراهم میکردم اما اکنون نگرانم به آنان خوش نگذرد. سعی کن کارشان روبه راه شود.
بازار پارچهفروشان یادگار صدراعظم
سرای امیر بازار که حالا مرکز پارچهفروشان است هم از کارهای ماندگار امیرکبیر است. از سبزهمیدان که به سمت سرای امیر بروید ابتدا باید از جلوی تیمچه حاجبالدوله بگذرید و بعد راسته کفاشها را بگیرید تا برسید به سرای امیر. تیمچه حاجبالدوله ماجرایی دارد برای خودش که بیربط با امیرکبیر نیست و همین سبزهمیدان را هم امیرکبیر آباد کرد. او در زمان صدارت خود بنای 2تیمچه و بازار را گذاشت که اولی سرای اتابکیه شد و دومی همین سرای امیر. این دو بازار در زمان تاسیس آنقدر مهم شدند که تاجران برای گرفتن حجره سر و دست میشکستند و با هم جدل میکردند. چون پیدا بود که مرکز ترقی و رشد و تجارت خواهد شد. بازار امیر در 3 راسته ساخته شد و به سرای اتابکی راه داشت. سرای امیر در 2 طبقه ساخته شد و 336 حجره داشت و 22 ربیعالثانی 1267 افتتاح شد. اداره این تشکیلات را آقامهدی ملکالتجار به عهده داشت. بازار امیر و به ویژه سرای اتابکی توجه اروپاییان را به خودش جلب کرد. ایستویک، جهانگرد اروپایی که 10سال بعد از ریختن خون امیرکبیر، سرای اتابکی را دید، از آنجا بهعنوان عالیترین بازار تهران یاد کرد و گفت : «30هزار لیره انگلیسی (60هزارتومان) خرج تاسیس این بازار شده است». واتسون، نویسنده« تاریخ قاجاریه» هم نوشته بود که امیرنظام، با تاسیس چند راسته بازار زیبا، مردم تهران بهویژه بازرگانان را سپاسگزار خودش ساخته است؛ «این بازار قشنگتر از هر بازاری است که هر شهر دیگر جهان بخواهد به داشتن آن به خود ببالد. سرای امیر که نام مؤسس آن را دارد در زیبایی و جاداری با بهترین ساختمانهای آسیا برابری و همچشمی میکند.»
یادواره
مکش! های! ای پلید شریر!
چگونه تیغزنی بر برهنه در حمام؟
یاد شهادت امیرکبیر به فرمان شاه کودکصفت تاریخ ایران هر روز از سال باشد دلمان را به درد میآورد؛ بهویژه امروز که سالروز شهادتش است.
مهدی بامداد نویسنده «شرح حال رجال ایران در قرون 12 و 13 و 14هجری قمری» در وصف امیرکبیر مینویسد: «هر چه بیشتر در کارنامه رجال خود مینگریم به این نتیجه نزدیکتر میشویم که به استثنای چند نفر، نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد».
در سوگ شهادت این بزرگمرد که خونش را برای مادر ما، وطن داد، خوب است یادی کنیم ازیک قطعه موسیقی با صدای شهرام ناظری در آلبوم امیرکبیر. شعر این قطعه را فریدون مشیری سروده است در مجموعه «ریشه در خاک».
رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر،
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر.
زمان، هنوز همان شرمسارِ بهتزده،
زمین، هنوز همین سختجانِ لال شده
جهان، هنوز همان دست بستهی تقدیر!
هنوز، نفرین میبارد از در و دیوار
هنوز، نفرت از پادشاهِ بدکردار
هنوز، وحشت از جانیان آدمخوار
هنوز، لعنت، بر بانیان آن تزویر
هنوز دستِ صنوبر به استغاثه بلند
هنوز بیدِ پریشیده سر فکنده به زیر
هنوز همهمه سروها، که: «ای جلاد!
مزن! مکش!چهکنی های ای پلیدِ شریر؟
چگونه تیغزنی بر برهنه در حمام؟
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟»
هنوز، آب، به سرخی زند که در رگِ جوی
هنوز
هنوز
هنوز
به قطره قطره گلگونه، رنگ میگیرد
از آنچه گرم چکید از رگ امیرکبیر!
نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان
نه خون، که داروی غمهای مردمِایران!
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر
هنوز زاری آب،
هنوز ناله باد،
هنوز گوشِ کرِ آسمان، فسونگر پیر!
هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه
برون خرامی، ای آفتاب عالمگیر.
«نشیمن تو نه این کنج محنتآبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر!»
به اسب و پیل چه نازی که رخ به خون شستند
در این سراچه ماتم پیاده، شاه، وزیر!
چون او دوباره بیابد کسی؟
ـ محال... محال...
هزار سال بمانی اگر،
چه دیر...
چه دیر...!
میگویند بعد از قتل امیر، مردم وقتی میخواستند بگویند کاری بس محال است و زمان انجامش نخواهد آمد، میگفتند: «وقتی امیر از گرمابه بیرون آمد!»
معماری
خون امیرکبیر ریخت تیمچه حاجبالدوله رویید!
یادگاری خونین...
تیمچه حاجبالدوله هنوز یکی از معروفترین تیمچههای بازار بزرگ تهران است که همه ما نامش را شنیدهایم و احتمالا برای خرید برخی وسایل آشپزخانه سری به آن زدهایم. ماجرای ساخت این تیمچه بیارتباط با مرگ امیرکبیر نیست. این تیمچه در پایین بازار بزازها، نزدیک چارسوق کوچک بود که از 4طرف درهای متعددی به بازارهای بزازها، کفاشها، دالان امینالملک و بازارچه امامزاده زید داشت. بلورفروشها و چینیفروشها در آن حجره داشتند و به نوعی مرکز بلور ایران محسوب میشد. بلورها از همه جا به تیمچه حاجبالدوله میآمد و بعد در سراسر ایران توزیع میشد. این تیمچه حدود 60 هزار مترمربع مساحت دارد با 4 فضای سرپوشیده؛ یعنی فضاهایی قرینه همدیگر در 4 طرف تیمچه و فضایی در وسط تعبیه شده است.
تیمچه حدود هزار حجره و دکان و انبار هم داشت که همگی ویژه چینی و بلورهایی بودند که از چین و روسیه و فرانسه وارد میشدند. جز ظرف و ظروف تمام وسایل چراغانی و اسباب زینتی عزاداری مانند چراغ و لاله و چلچراغ و... هم از همین تیمچه تامین میشد. همانطور که از اسمش پیداست این تیمچه را شخصی به نام علیخان حاحبالدوله ساخته است؛ رئیس فراشخانه ناصرالدینشاه.
او در نوجوانی خود را خواجه معرفی میکند و به دربار و حرمسرا وارد میشود اما در زمان ناصرالدینشاه رئیس قراولان میشود و به گفته جعفر شهری معلوم نیست چرا کسی حواسش به این نبوده که او چطور از خواجهبودن بیرون میآید. لقب حاجبالدوله هم از همان زمانی که ریش خود را میزد تا بتواند در حرمسرا رفت و آمد داشته باشد، رویش ماند.
در هر صورت این مرد روستایی بیسواد کارهای بد زیادی انجام میدهد و در قبالش باغ و عمارت و پول میگیرد و این تیمچه را هم از مزد قتل میرزا تقیخان امیرکبیر میسازد. او تنها کسی بود که ماموریت قتل امیرکبیر را قبول کرد در حالی که همین امیرکبیر یکبار او را از تیغ جلادها نجات داده بود. اما حرص و طمع و خشونت و بیرحمیاش باعث شد این کار را قبول کند تا در قبال آن به مال و املاکش اضافه کند. از ابتکارات حاجبالدوله در زمان ریاستش بر قوه قهریه، دستگیری ثروتمندان به اتهام تشکیل فراموشخانه و توزیع شبنامه علیه دستگاه حکومت و مصادره و غارت اموالشان بود یا اینکه مبالغ هنگفتی از آنها میگرفت تا رفع اتهام کند.
تعویض متهمان گناهکار با بیگناهان و کشتن هرکسی در قبال پول از کارهای زشت دیگر سازنده تیمچه حاجبالدوله بوده است. هرچند میتوان این را گفت که حتی خون ریختهشده امیرکبیر هم در نهایت سبب رونق اقتصادی مردم شد.