تو با منی اما من از خودم دورم
سحر سخایی
سال انتشار آلبوم «رازونیاز» حسین علیزاده، از خوانندهاش علیرضا افتخاری حرف زدم. گفتم که او امیدی تازه برای موسیقی کلاسیک ایرانی بود که بود اما بودن بدون ماندن حکایت دیگریاست. افتخاری، در قمار ماندن برای خواص یا ورود به دلِ عوام، دومی را برگزید. یا شاید هم برای این منظور برگزیده شد؛ آلبوم «نیلوفرانه» به آهنگسازی عباس خوشدل با اشعاری از قیصر امینپور، مسیر تازهای در زندگی هنری افتخاری بود. با نیلوفرانه بهواقع او محبوب دلهابودن را آغاز کرد و نخستین قطعه از این آلبوم به همان نام نیلوفرانه شد؛ همانی که باید میشد. راه به رسانههای محدود آن سال باز کرد و در فضای گرفته و عبوس ۱۳۷۵ شد آن صدایی که میشد با کمی سخاوتمندی دوستان ارزشی ،همهجا شنیدش. البته بعدها استفاده از این ترانه در فیلم «لیلا»ی مهرجویی هم بر محبوبیتش بارها افزود. تردید و شک لیلا برای شکستن مرزهایی که داشتند خفهاش میکردند در فضای بسته خانه و آن لباسهای یکدست سیاه خلاصهای از حقیقت روزگارِ نیلوفرانه نبود؟
گمانم مخالفی نداشته باشد این گزاره که شجریان، آوازِ خوب کم نخوانده است. او بهخصوص در اجرای آوازها همیشه پایبند به حفظ یک بهاصطلاح استاندارد بالا بود و حالا در میان این همه آواز خوب باید از آواز بیات ترک آلبوم «در خیال» به آهنگسازی مجید درخشانی بهعنوان یک مورد خاص نام ببرم. شعر سعدی با مطلع: برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را، با آن همه کلمات ثقیل چنان مثل ابریشم روی تنِ بارفتنی میریزد و میرود که بارها و بارها میشود نشست و آن را از نو شنید و تماشا کرد.
از سوی دیگر جریان تازه دیگری در همین سالها پا میگیرد که امروز میشود نتایج سحرش را دید. تنبور بهعنوان سازی مختص موسیقی بهاصطلاح مقامی یا همان مردمی، با درونمایه موسیقایی و شعری عرفانی در همین سالهاست که خود را بهعنوان یک زیرژانر مستقل تثبیت میکند. آلبوم «حیرانی» با صدای شهرام ناظری و آهنگسازی کیخسرو پورناظری، درواقع ابتدای قدرتگرفتن جریانیاست که سالها بعد بخش بزرگی از بازار موسیقی را بهخود اختصاص میدهد.
اما نمیشود سفری به آنسوی آبها نکرد. آلبوم «عطر تو» در این سال به بازار میآید تا مسیر رو به رشد خوانندهاش را نوید دهد. یک نابغه دیگر را یاد کنیم؛ شهیار قنبری، ترانهسرای بسیاری از ترانههای ماندگار ازجمله: اگه سبزم اگه جنگل، اگه ماهی اگه دریا...، این بار در آلبوم« عطر تو » ترانهای به همین نام سروده است که باز راه باز میکند به تمام خانهها و ماشینها، در فاصله گشتهای خیابانی و ایستهای بازرسی شبانه. با هم بخشی از شعر را مرور خواهیم کرد اما پیش از آن برای اتمام این سالِ سخت بگذارید برگردم به نیلوفرانه که گمان میکنم روح ۱۳۷۵ جز او نیست. چه چیزی این ترانه را روح زمانهاش میکند؟ به گمانم تلفیقی از یک غمِ سبُک و مایهای عرفانی و آسمانی و محافظهکاریای ناگزیر در ابراز احساسات و انعکاسشان در صدای خواننده و ملودیها. همهچیز در آستانه خود ایستاده است؛ غمها در بالاترین حد خود، تردیدها و ترسها، روزهای سخت، شبهای سخت. همه در انتظار آن بهارِ بیبدیلاند.
در همین سال است که غزاله علیزاده –نویسنده- از درخت پرتقالی در شمال ایران آویزان میشود و بازیگر نقش داییجان ناپلئون (غلامحسین نقشینه) میمیرد. انگار صدای آن خواننده خوب، پس زمینه تمام این اتفاقات است که امشب ببین که دست من عطر تو رو کم میاره
امشب همین ترانه هم نفسنفس دوست داره
ببارای ابرکم بر من ببار و تازهتر شو
ببار و قطره قطره نم نمک آزادهتر شو...
عاشقان عشقآباد
فهیمه پناه آذر
پاییز 75 بود؛ نمایشهای زیادی در تئاترشهر و چند تالار نمایشی مرکز اجرا میشد. اما مقابل گیشه سالن اصلی تئاترشهر هر شب صف بلندی دیده میشد. تماشاگرانی که به عشق «عشقآباد» به تئاترشهر میآمدند. داستان یک آسایشگاه روانی که میرباقری آن را نوشته بود. میرباقری در سینما با «آدمبرفی» معروف شد اما نامش در دهه 70 با نمایشهایی چون عشقآباد و «دندون طلا» گره خورده بود. آن زمان عشقآباد نخستین نمایش موزیکالی بود که روی صحنه رفت ؛ نمایشی شاد که اجرایش در تئاترشهر یک استثنا بود؛ نمایشی که همه اقشار جامعه برای تماشایش به تئاترشهر میآمدند و حاضر بودند بلیتهای 50 تومانی بخرند. میرباقری که همیشه در آثارش به فرهنگ ملی و آداب و رسوم میپرداخت این بار هم شخصیتهایی را در عشقآباد آورد که هر کدام آینه تمامنمای مردمانی بودند که در جامعه دیده میشدند. دیالوگهای آهنگین با کنایهها و نقدهایی که آن زمان همه طاقت شنیدنش را داشتند، و بازی بازیگرانی چون پرویز پرستویی، سیروس گرجستانی، فرهاد اصلانی، رسول نجفیان و... آن زمان بود که پرستویی که با فیلم آدم برفی توقیفی مشهور شده بود، روی صحنه درخشید و به ستاره بیبدیل عشقآباد معروف شد.