• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 19 دی 1397
کد مطلب : 44063
+
-

پدیده‌ای به نام موبایل

کلاس‌های آموزش همگانی موبایل تشکیل شد

پدیده‌ای به نام موبایل


سمیرا مصطفی‌نژاد

مرد با صدای بلند فریاد می‌کشید: گوشی! شهرستان! هربار و صدبار هم که به مرکز مخابرات نزدیک خانه می‌رفتی و شماره خانه دوست یا آشنایی در تهران را به او می‌دادی، در سالن انتظار می‌‌نشستی تا شماره را بگیرد و مادر را به کابین فلان و بهمان صدا بزند تا چند کلام از سر دلتنگی با کسی حال و احوال کند. قبلش فریاد می‌زد: گوشی! شهرستان! تا آن طرفِ خطی شیرفهم شود که آن سوی خط شهرستان است. اگر سختی‌های تماس برقرار‌کردن با عزیزان را تجربه کرده باشید و در سال‌هایی که هنوز مردم برای هم نامه می‌نوشتند و دغدغه‌ای در جهان وجود داشت به نام «تمام‌شدن تمبر»، از کنار جاده، مسیری بلندبالا را تا مرکز مخابرات برای برقراری تماس پیاده رفته  و مدتی طولانی انتظار کشیده باشید و با صدای فریاد آگاهی‌بخش مخابراتچی که به تهران اعلام می‌کرد اینجا شهرستان است از جا پریده و خود را به کابین شماره 3رسانده باشید، پس قطعا از شنیدن خبر وجود تلفنی بدون سیم و صاحب که به متصدی نیازی نداشت و مالکش می‌توانست هرکسی باشد، حتی خود شما، به‌شدت تعجب کرده‌اید.

تعجب، بهت‌زدگی و نگاه‌های خیره اطرافیان، خاطره مشترکی است که نخستین گروه از کاربران گوشی‌های همراه در ایران آن را به خوبی به یاد دارند. این ناباوری در حدی همه‌گیر بود که حتی وقتی در مردادماه سال1372، نخستین آگهی برای معرفی موبایل در روزنامه‌های اطلاعات و کیهان به چاپ رسید، تقریبا با هیچ استقبالی مواجه نشد و شرکت مخابرات مجبور شد برای آشنایی بیشتر جامعه، مشغول به بازاریابی شود.

داوود زارعیان، مدیر اسبق روابط عمومی مخابرات (از سال1374 تا 1377و 1379 تا 1385) می‌گوید: موبایل از سال 73 رسما وارد ایران شد و یک سال بعد 9300نفر- عموما افرادی با سمت‌های دولتی یا اداری یا حرفه‌هایی خاص مانند وکیل یا پزشک- برای دریافت سیم‌کارت ثبت‌نام کردند. به گفته او قیمت سیم‌کارت دولتی در آن سال 600هزار تومان بود اما در بازار به قیمت یک میلیون و 800 هزار تومان تا  2 میلیون و700  هزار تومان به فروش می‌رسید؛ یعنی امکان آن وجود داشت که اگر فردی سیم‌کارتش را بفروشد بتواند در جایی از تهران خانه‌ای بخرد.

جذابیت داستان ورود یک فناوری کاملا جدید به کشور در سال1375 بیشتر می‌شود؛ زمانی که افراد در استفاده از این ابزار با مشکل مواجه می‌شوند و برای رفع مشکل به روابط عمومی مخابرات هجوم می‌آورند؛ مشکلاتی که از سر ناآگاهی از سازوکار موبایل بود. زارعیان درباره مواردی از این مشکلات اغلب پیش‌پا افتاده می‌گوید: فردی از کار نکردن گوشی‌اش گلایه می‌کرد و بعد از بررسی متوجه می‌شدیم سیم‌کارت را برعکس در گوشی گذاشته‌است یا فرد دیگری می‌گفت موبایل زنگ نمی‌خورد، وقتی گوشی را بررسی می‌کردیم متوجه می‌شدیم گوشی در حالت سکوت (سایلنت) است. موردی دیگری هم بود که مراجعه‌کننده گفت نمی‌دانم چرا گوشی‌ام کار نمی‌کند و هرچه با آن تماس می‌گیرم اپراتور می‌گوید در دسترس نیست. وقتی گوشی را از او گرفتم، دیدم اصلا گوشی را روشن نکرده و حتی آن را به شارژ هم نزده‌بود.

جالب‌ترین موردی که زارعیان به یاد می‌آورد ماجرای عجیب مردی است که تصورش از سوختن سیم‌کارت کمی متفاوت از واقعیت بود: بنده‌خدایی به روابط عمومی مراجعه کرد و گفت که سیم‌کارت من کار نمی‌کند. به او گفتم احتمالا سیم‌کارت شما سوخته. پرسید اگر سوخته باشد چه می‌کنید؟ گفتم اگر سوخته باشد سیم‌کارت را عوض می‌کنیم. گفت سیم‌کارت من هم سوخته و رفت. فردا باز مراجعه کرد با قوطی کبریتی در دست. دیدم سیم‌کارت را آتش زده و خاکستر آن را درون قوطی ریخته و برای من آورده است؛ گفت ببین سیم‌کارتم واقعا سوخته.

تکرار این دست موارد بود که در نهایت روابط عمومی مخابرات را بر آن داشت تا در همان سال اطلاعیه‌ای دهد و از علاقه‌مندان آموزش کار با موبایل دعوت کند تا در کلاس‌های رایگان روابط عمومی ثبت‌نام کنند. به گفته زارعیان، افراد زیادی از شهرها و گروه‌های مختلف، از پزشک و استاد دانشگاه گرفته تا مردم عادی، ثبت‌نام کردند. به گفته او، استقبال بالا از این کلاس‌ها انگیزه‌ای شد تا ایده تشکیل کلاس‌های غیرحضوری مطرح شود و پس از آن دفترچه‌های آموزشی چاپ شدند که به همراه سیم‌کارت به متقاضی داده می‌شد و به مرور نسلی که کار با گوشی را آموخته بودند به کاربران جدید آموزش دادند و نیاز به برگزاری کلاس به کل برطرف شد.

مدیر اسبق روابط عمومی مخابرات نیز بر نگاه متعجب و ناباورانه مردم به مالکان نخستین سری گوشی‌های همراه تأکید دارد و می‌گوید که او نیز در دسته نخستین کاربران موبایل بوده و در هر جمعی با نگاه بهت‌زده اطرافیان مواجه می‌شده است. زارعیان اوج بی‌اعتمادی و ناآشنایی مردم آن سال‌ها به این فناوری را در این خاطره بازگو می‌کند: روزی مردی را دیدم که بسیار مستاصل و مضطرب در کنار باجه تلفن ایستاده بود و نمی‌توانست تماس بگیرد. گوشی‌ام را به او دادم تا تماس بگیرد. با ناباوری پذیرفت. شماره‌اش را گرفتم و گوشی را به او دادم. مرد از شدت ناباوری با کسی که پشت خط بود با فریادهایی بلند حرف می‌زد. مخاطبش از او پرسید چرا فریاد می‌کشی؟ گفت: چون این تلفن سیم ندارد‌. تصور می‌کرد چون گوشی سیم ندارد برای اینکه صدا به صدا برسد باید فریاد بزند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید