اخبار را زندگی میکنیم
سمیه توحیدلو | جامعهشناس و فعال مدنی:
غرق شدهایم در اخبار؛ درستترش این است که در اطلاعات، مدفونیم. با همین گوشیهای تلفن روزانه اخبار را بالا و پایین میکنیم و در حد افسوسی، فرصت داریم بر آنها تمرکز کنیم. از بین این حجم از اطلاعات درهمآمیخته، برخی را بیشتر میبینیم و شایسته دیدهشدن میدانیم؛ اما دیدهشدن یک خبر به جو اطرافش و عکسالعملها نیز بازمیگردد. اخباری را میبینیم که امکان سلفیگرفتن ما و انعکاس خود ما در آن وجود داشته باشد؛ اخباری که بتوانیم از کنار آن اعتراض، نقد، ناامیدی، خشم و ...مان را بروز دهیم. شبکههای اجتماعی جدید برایمان 2 کارکرد مهم دارد؛ کارکرد اول، بازنمایی خود ماست آنگونه که دوستتر داریم و آنگونه که جامعه از ما میخواهد و فشار ناپیدای اجتماعی وادارمان میکند و دوم اینکه به ما پیام و اطلاعات را میرساند. ویژگی شبکههای اجتماعی جدید و جذابیت آنها، وجود تعامل و امکان خواندهشدن است در کنار امکان خواندن که رسانههای سنتی به آن متصف هستند.
جامعهای که خشم، مشخصه بارز آن شده است و در رتبهبندیها خشمگینش میخوانند یا جامعهای که مطابق اغلب پیمایشهای انجامشده ناامید است و چشماندازش از فردا روشن نیست، اگر قرار به بازنمایی باشد یا اگر قرار به عکسالعمل در برابر اخبار باشد، بیشتر از موضع خشم و ناامیدی تحلیل میکند؛ مثلا اگر فاجعهای رخ دهد مانند آنچه این روزها برای هموطنانمان در نفتکش سانچی اتفاق افتاده تا زمانی که زمینههای بازنمایاننده وجود نداشته باشد، به اندازهای که باید، بدان توجه نمیکنیم. همدلی با بازماندگان برای ما کافی نیست. زمانی میشود این خبر را دید که خشم و ناامیدی ما را بتواند بروز دهد.
بهعنوان مثال، درست یا غلط در بدنه جامعه، 2کشور روسیه یا چین به دلایل سیاستهای دولت مورد خشم واقع شدهاند؛ پس اگر از نفتکش خبری میشنویم و اگر زمزمههای حول آن را دنبال میکنیم، با کمکاری چینیها شروع میکنیم و خشم ما از این کشور... و اگر خبر میتواند گسترش یابد نیز دلیلش سوگواری است؛ اندوهی بیپایان که امید ما را به آینده کمتر میکند. خبر مرگ میتواند آتش فروخفته ناامیدیمان را شعلهور سازد و برای جامعه ناامید، اخبار مرگ مهم است و شنیده میشود؛ گویی تصدیقیاست بر تصور ما از مرگ فردایی که نسبت به آن امیدی نداریم.
درواقع ما اطلاعات را همخوان نمیکنیم، ما اخبار را نمیخوانیم، اخبار را زندگی میکنیم و برای این است که گاهی خبری بسیار مهم نمیتواند در صدر بنشیند و توجه برانگیزد و خبری دیگر از لحظه اول مورد توجه قرار میگیرد. این خشم و ناامیدی را باید تحلیل کرد؛ 2مؤلفهای که منتج از هم هستند و بر هم تأثیرگذار؛ خصایصی که سرمایه اجتماعیمان را دستخوش تغییر کرده است. تنها خود این 2مؤلفه نیست که اثر میگذارد؛ در جامعه ناامید و ناراضی، گاهی صدایی که در توده شنیده میشود این است: «ما که کاری نمیتوانیم بکنیم» و نتیجه، میشود دمغنیمتشماری یا ازدستدادن منافع آتی برای بهرهبردن بهتر از امروز. این چیزیاست که سرمایههای آینده ما را نیز فرومیبلعد؛ چراکه ترجیح میدهیم به آینده متصور برای خودمان و جامعهمان فکر نکنیم. ظاهر قضیه یک نوع لذتگرایی در برخی از اقشار و بیتفاوتی در برخی دیگر را با خود به همراه دارد اما آنچه واقعیاست آیندهایاست که به آن نمیاندیشیم، برایش برنامهای نداریم و چون برایمان شفاف نیست تخریبش خواهیم کرد.
در واقع اینجاست که مردمان جامعه، با حسهای متفاوت، با برانگیختهشدنهای مختلف، با همدلیها یا اعتراضات، زندگیشان را میکنند. اما وظیفه فعالان و نخبگان جامعه است که بتوانند آینهای مقابل جامعه قرار دهند تا بتوانیم خودمان و فردایمان را ببینیم و اگر در مسئولیتی هستیم برای این ناامیدی که به مرز خشونت هم رسیده است چارهای بیندیشیم.