کاش فرزندم مزار داشت
گفتوگو با خانواده داغدیدگان سانچی همزمان با نخستین سالگرد حادثه
ساختمان شرکت ملی نفتکش ایران روز گذشته شاهد حضور خانوادههایی بود که سال گذشته در چنین روزی عزیزانشان را در سواحل چین از دست دادند. حاضران، عزادار ملوانانی بودند که یک هفته در آتش نفتکش سوختند و سرانجام فقط پیکر 3تن از آنها پیدا و تحویل بازماندگانشان شد و مابقی در اعماق دریا آرام گرفتند. سرمای نیمه دیماه و گذشت یکسال از حادثه هم نتوانسته بود از داغ دل خانوادههایی که عزیزانشان را سال گذشته در حادثه کشتی سانچی از دست دادند، کم کند.
داغ شهدای سانچی همچنان در دل خانوادهها زبانه میکشد و پوشش مشکی مردان و زنان حاضر در مراسم نشان از داغ ابدی بر دلهایی دارد که حتی پیکر عزیزانشان را نتوانستند به خاک بسپارند تا در زمان دلتنگی بتوانند بر سر مزارشان حضور پیدا کنند. دوطرف خیابان جلوی ساختمان شرکت ملی نفتکش ایران 2میز بزرگ که روی آن دستههای گل و شمعهایی در حال سوختن است، به یادگار از جانباختگان سانچی قرار داده شده و خانوادهها در اطراف مردانی که سنج و دمام میزنند در حال سینهزنی به یاد عزیزانشان هستند. سیل اشکی که از چشمان بازماندگان سرازیر شده یک لحظه هم باز نمیایستد و زنان پابهپای مردان بر سینه میکوبند و نوای یاحسین(ع) و یازینب(س) سر دادهاند. لحظه به لحظه بر تعداد نفرات حاضر در مراسم افزوده میشود و علاوه بر خانوادهها بسیاری از مردم هم به جمع اضافه میشوند. با تدبیر مسئولان شرکت ملی نفتکش ایران و برای اینکه در رفتوآمد در خیابان خللی صورت نگیرد و سرما خانوادهها را اذیت نکند، خانوادهها به نمازخانه ساختمان هدایت شدند و مراسم عزاداری در این محل ادامه پیدا کرد. افرادی که سنج و دمام میزنند، حال و هوای عزاداری در سواحل و دریا را با خود به جمع آوردهاند؛ همان دریایی که درنهایت خانه ابدی ملوانان سانچی شد. چند زن از شدت گریه از حال میروند و به کمک همراهانشان به عقب مجلس برده میشوند. چشم همه حاضران از کارمندان و روسای شرکت ملی نفتکش گرفته تا خبرنگاران و عکاسان مملو از اشک است و صدای گریه خانوادهها یک لحظه نیز قطع نمیشود.
سفر آخر به بهرام الهام شده بود
خانم هاشمی، همسر شهید بهرام پوریانی است. چشمهایش از شدت اشک به خون نشسته؛ او با بیان اینکه مسئولان شرکت ملی نفتکش ایران از ابتدای وقوع حادثه تا امروز که یکسال از آن میگذرد، از خانوادهها حمایت کردهاند، میگوید: مسئولان شرکت بعد از وقوع حادثه خانوادهها را تنها نگذاشتند و در تمام مدت با خانوادهها همدردی میکردند. آنها پیگیر حق و حقوق مالی و بیمههای ما بودند و از نظر مالی کوتاهی نکردند و همین موضوع حداقل مرهمی بر دلهای سوخته خانوادهها بود. هاشمی که یکدختر و 3پسر به یادگار از شهیدپوریانی دارد، میگوید: پیکر همسر من هم مانند مابقی خدمه کشتی پیدا نشد و تنها 3خانواده پیکر عزیزانشان را تحویل گرفتند اما من راضیام به رضای خدا. میدانم که روح همسرم همهجا حاضر و ناظر است. دوست داشتم مزاری وجود داشت تا زمان دلتنگی بر سر مزار میرفتم و با همسرم درددل میکردم، با این حال فکر میکنم در پیدا نشدن پیکر همسرم هم حکمتی وجود دارد.
هاشمی با بیان آخرین خاطرهای که از همسرش دارد، میگوید: 2هفته قبل از آخرین مأموریت نفتکش سانچی، با همسرم در خانه نشسته بودیم. بهرام، بدون هیچ مقدمهای به من گفت، این آخرین مأموریت من است، در این سفر کشتی ما آتش میگیرد و جنازه هم به دستت نمیرسد. من این صحبتها را فراموش کردم و انگار از ذهن من پاک شده بود تا زمانی که خبر رسید نفتکش سانچی آتش گرفته یکباره یاد صحبتهای بهرام افتادم، انگار به بهرام الهام شده بود که این آخرین سفرش است اما من با فراموش کردن این صحبتها نمیخواستم اینها را قبول کنم.
اگرچه خدمه نفتکش سانچی در اذهان عمومی بهعنوان شهید شناخته میشوند اما بنیاد شهید آنها را در زمره شهدا قرار نداده است. همسر شهیدپوریانی در اینباره به همشهری میگوید: من بهشخصه بهدنبال این نیستم که تحت پوشش بنیاد شهید باشم، با قبول کردن یا قبول نکردن بنیاد شهید چیزی به همسر من اضافه نمیشود، مهم اعمال انسانهاست که باید خوب باشد و در آن دنیا مورد قبول درگاه الهی باشد و در درگاه خداوند آبرومند باشند. هاشمی میگوید: بهرام قبل از سفر از همه حلالیت طلبید، همیشه میگفت دوست دارم طوری از دنیا بروم که مراسم کفن و دفن نداشته باشم و با مردن من کسی به زحمت و مضیقه نیفتد. در نهایت هم به آرزویش رسید و طوری از دنیا رفت که نه مزاری از او بر جای ماند و نه مراسم کفن و دفن داشت.
ای کاش پسرم مزار داشت
مادر شهید احسان فرجی روی صندلی گوشهای از نمازخانه نشسته و همنوا با صدای دمامها بر سینه میزند و اشک میریزد. او دائم چشمان پر از اشکش را پاک میکند. فرزند او مهماندار نفتکش بوده است. خودش میگوید: من چیز زیادی از مسئولان شرکت نفکتش نمیخواهم، اما آرزو داشتم پسرم حداقل یک مزار داشت تا بتوانم سر مزارش بروم و با او درددل کنم. اما حالا باید این آرزو را با خودم به گور ببرم. مادر شهیدفرجی به همشهری میگوید: بعضی از خانوادهها از مسئولان شرکت درخواست دارند که باز هم برای پیدا شدن پیکرهای عزیزانشان تلاش کنند تا شاید سرنخی از آنها بهدست بیاید و کمی از داغ دل مادران و همسران کم شود. وی درحالیکه هقهق گریه امانش نمیدهد، میگوید: پسر من برای از دنیا رفتن خیلی جوان بود اما تقدیر خدا این بود که من زنده بمانم و پسرم جوانمرگ شود.
شکوفه عبداللهزاده، همسر افسر دوم نفتکش سانچی، احسان ابولی است. او هم میگوید: مسئولان شرکت ملی نفتکش 20آذر با حضور خانوادهها جلسهای را تشکیل دادند تا در این جلسه پاسخگوی ابهامات باشند که در این جلسه تعدادی از خانوادهها سؤالات خود را مطرح کردند و مسئولان نیز پاسخ دادند اما اینکه همه از پاسخ مسئولان قانع شده باشند را من خبر ندارم. من هم سؤالاتی که داشتم از مسئولان پرسیدم. تا قبل از این جلسه با توجه به شایعاتی که بود بهدنبال این بودم که بدانم حادثه سانچی یک حادثه بوده یا عمدی بوده اما با صحبتهای مسئولان متوجه شدم که عمدی در کار نبوده و حادثه اتفاقی بوده است. وی با بیان اینکه درخصوص پیدا شدن پیکر خدمه کشتی باید منطقی فکر کرد، گفت: یکسال از آن حادثه گذشته، تمام کشتی در عرض 9روز سوخته و در نهایت به زیر آب رفته، من تصور میکنم با این وضعیت و گذشت یکسال از حادثه دیگر نباید امیدی به پیدا شدن پیکرها داشته باشیم.
همسر افسر دوم نفتکش سانچی ادامه میدهد: انتظار ما از مسئولان شرکت ملی نفتکش این است که با گذشت یکسال از این سانحه در حق و حقوق پرسنل و خانوادههایشان اجحاف نشود و طوری نباشد که خانوادهها در مضیقه قرار بگیرند.
کشتی سانچی متعلق به شرکت ملی نفتکش ایران سال گذشته حامل 136هزار تن میعانات گازی، به ارزش 60میلیون دلار به مقصد کرهجنوبی بود که هرگز به مقصد نرسید و 16دیماه سال گذشته ساعت8 شب بعد از برخورد با کشتی فلهبر چینی آتش گرفت و بعد از 9روز سوختن در آتشی که به گفته کارشناسان دمای آن در آخرین دقایق به ۹۰۰درجه سانتیگراد رسیده بود، در آبهای دریای چین غرق شد. در این سانحه 32خدمه این نفتکش (30ایرانی و 2بنگلادشی) جانباختند و فقط 3پیکر به کشور بازگشت.