ما در آینه نگاه من
بهروز بقایی /بازیگر سینما و تلویزیون
خیلی از آدمها منتظر میمانند تا با قرارگرفتن در مقاطع مختلف عمر، این دورهها را تجربه کنند. وقتی کودکند، کودکی، وقتی تازه بالغند، نوجوانی و جوانی و وقتی میانسال و کهنسالند، میانسالی و پیری را تجربه میکنند.
شاید برای همین باشد که خیلی وقتها از وضعشان راضی نیستند؛ چون همیشه یک «من» خودخواه از خودراضی با آنهاست که فقط میخواهد و میخواهد. مدام سفارش میدهد، دستور میدهد، مصرف میکند ولی نم پس نمیدهد. اما اگر این بازی را بههم بزنیم و طور دیگری زندگی کنیم، شاید وضع بهتر شود. اگر در کودکی که توی کوچه بازی میکند یا در پیرزنی که سبد خریدش را به دنبالش میکشد، جوانی که سرخوش و مغرور قدم برمیدارد و یا میانسالی که فکور و صبور به نظر میرسد، خودمان را ببینیم، خیلی از منها، ما میشوند. اگر چنین تماشایی را تجربه کنیم در اتوبوس بلند میشویم تا پیرمرد عینکی راحت لم بدهد و تا مقصد استراحت کند. اگر چنین نگاهی پیدا کنیم در اتاقی که کودکی در آن است کسی سیگار نمیکشد. با چنین نگرشی هر خودرویی پیش پای خانم پیر ترمز میکند تا او را و سبد میوهاش را سوار کند. حالا همین بازی را خصوصیتر میکنیم. اگر مرد، خودش را بهجای همسرش و خانم، خودش را بهجای شوهرش ببیند، باور کنید غذاها کمتر ته میگیرند، زباله کمتر تولید میشود و همه شیشهها برق میزنند. بچهها شادتر میشوند و زندگیها مستحکمتر. اگر بتوانیم چنین کارهایی را انجام دهیم میتوانیم پرنده شویم، درخت باشیم، مثل ستاره سوسو بزنیم و مثل نسیم بوزیم و مثل درخت ببالیم.
آنوقت است که بهارها بهارند و زمستانها هم گذرانند.