عرق سرد
عکسهایی از صحنه و پشت صحنه پروژه ناتمام چای تلخ
مسعود پویا
بازگشت ناخدا در ابتدای دهه80 پس از سالها دوری، با «کاغذ بیخط» (1380) آنقدر شوقبرانگیز بود که بشود به تداوم فیلمسازی استاد خوشبین بود. حتی اینکه در «زنگی و رومی» با وجود انجام پیشتولید، ثبت قرارداد با هدیه تهرانی، سعید راد و... و حضور گروه در محل فیلمبرداری و ظاهرا 2ماه کار، در نهایت آنچه مقابل دوربین رفته بود کمتر از 5 دقیقه از کل فیلم بود هم خللی در یافتهشدن تهیهکننده برای فیلمنامه دیگری از تقوایی، ایجاد نکرد. پروژه زنگی و رومی با صرف هزینهای سنگین در همان ابتدای راه متوقف مانده و حالا نوبت به «چای تلخ» رسیده بود؛ فیلمنامهای جنگی که انتشارات توفیق آفرین آن را منتشر کرده بود.
سعید حاجیمیری بهعنوان تهیهکننده وارد میدان شد تا ناصر تقوایی در جنوب محبوبش فیلم دلخواهش را بسازد. ناخدا دوباره به جنوب آمده بود. با حضور حامد بهداد و گلاب آدینه مقابل دوربین و فرهاد صبا در پشت دوربین، داستان جنگ و روایت تقوایی از سالهای آتش و خون به تصویر کشیده میشد. برخلاف زنگی و رومی اینبار تدارکات سریعتر پیشمیرفت و با حضور تهیهکننده قرار بود چای تلخ نیمهکاره نماند. وقتی فیلمبرداری از نیمه گذشت بهنظر میرسید مشکلی نیست و همه چیز خوب پیش میرود. روزنامهها حضور معاون سینمایی در سرصحنه چای تلخ را پوشش میدادند و صحبت از این بود که فیلم به جشنواره فجر میرسد یا نه. همه خبرها و عکسهایی که از جنوب به پایتخت میرسید امیدوارکننده بود و برای همین وقتی خبر رسید تهیهکننده، چایتلخ را متوقف کرده و گروه به تهران فراخوانده شدهاند، همه شوکه شدند؛ طبیعی بود که رسانهها در دعوای میان ناصر تقوایی و سعید حاجیمیری، طرف خالق «ناخدا خورشید» را بگیرند اما وقتی تهیهکننده هم به میدان آمد و حرفهایش را زد، خیلیها ماجرای ناتمام ماندن چند پروژه مختلف و متفاوت تقوایی را چونان قطعات پازل به یکدیگر متصل کردند و نتیجه گرفتند که
وسواس ذهنی و کمالگرایی استاد، تناسبی با استانداردهای سینمای ایران ندارد. اینکه همه فیلمهای پس از انقلاب تقوایی (چه نیمهکارهها و چه آنها که به ثمر رسیدهاند) در زمانی بیش از برآورد اولیه و طبعا با هزینهای بیشتر از پیشبینی اولیه به مرحله تولید رسیدهاند، تمام شدهاند یا نیمهکاره ماندهاند، نمیتواند تصادفی باشد.
هرچه بود ناتمام ماندن چای تلخ (که قرار بود به کمک نهادهایی چون فارابی به اتمام برسد ولی با پایان کار دولت اصلاحات، این وعده هم به فراموشی سپرد ه شد)، چونان عرقی سرد برتن دوستداران تقوایی نشست. در این سالها بارها این پرسش تلخ تکرار شده که چرا تقوایی فیلم نمیسازد و کمتر کسی به این موضوع توجه کرده که استاد سالهای سال است که عملا خود را بازنشسته کرده و گویا دیگر رغبتی به فیلمسازی و انگیزهای برای نشستن روی صندلی کارگردانی باقی نمانده. در یکی دو سال اخیر شرایط جسمی هم مزید بر علت شده و بعید است تقوایی دیگر پشت دوربین برود.
همواره در دل حادثه
مرتضی کاردر
از خبرهایی که در روزهای اغلب بیاتفاق تعطیلات نوروزی در سال ۱۳۸۲ بر صدر خبرگزاریهای ایرانی قرار گرفت خبر کشتهشدن کاوه گلستان در عراق بود.
کاوه گلستان با مجموعه عکسهایی چون روسپی، کارگر، مجنون و کردستان در سالهای پیش از انقلاب در ایران به شهرت رسید؛ عکسهایی که به روایت آدمهای فراموششده میپرداخت.
اما آنچه سبب شهرت جهانی او شد عکسهایش از انقلاب اسلامی بود؛ عکسهایی که در بسیاری از مطبوعات و آژانسهای جهان منتشر شد و نام او را بر سر زبانها انداخت. عکسهایی که او از سالهای انقلاب ثبت کرد، از وقایع قبل از انقلاب مثل اعتصاب کارگران پالایشگاه آبادان گرفته تا عکسهای روزهای درگیری در خیابانهای تهران و لحظه ورود امام و وقایع پس از انقلاب مثل غائله گنبد و پرترههایی که از امام خمینی گرفت، تصویر کاملی از سالهای انقلاب اسلامی بهدست میدهد. همین عکسها که جز مطبوعات ایران در نشریات بینالمللی مثل مجله تایمز نیز منتشر میشد، جایزه رابرت کاپا را برای او به ارمغان آورد و سبب شهرت بیشتر او میان عکاسان دنیا شد. اما هیچکدام از این موفقیتها سبب نشد که او از پا بنشیند و شکل عکاسیاش را تغییر بدهد. همواره در دل حادثهبودن ذاتی کاوه گلستان بود. او با شروع جنگ ایران و عراق به جبههها رفت و عکسهای بسیاری را ثبت کرد. نخستین نمایشگاهها و مجموعه عکسهای جنگ به همت او و محمد فرنود و رضا و منوچهر دقتی و آلفرد یعقوبزاده برپا شد. کاوه گلستان سالهای بعد از انقلاب را به لندن رفت و به همکاری با آژانسها و خبرگزاریهای بینالمللی مثل آسوشیتدپرس، بیبیسی و شبکههای دیگری مثل کانال ۴ انگلیس و... گذراند. در سالهای بعد فیلمهایی برای این شبکهها ساخت. پس از حمله آمریکا به عراق نیز بهعنوان فیلمبردار بیبیسی به عراق رفته بود که در ۱۳ فروردین ۱۳۸۲ بر اثر انفجار مین در ۵۲سالگی دنیای تصویر را بدرود گفت. پیکر او در افجه لواسان به خاک سپرده شد. موزه تیت مدرن لندن در سال ۲۰۱۷ یکی از گالریهای خود را بهمدت یک سال به عکسهای مجموعه «روسپی» اختصاص داد؛ عکسهایی که بیش از ۴۰ سال از ثبت آن میگذرد اما همچنان زنده است و نام عکاسش را زنده نگه میدارد.