یکی گفت که «ما را هیچ دلیل قاطع نیست که ولی حق و واصل حق کدام است، نه قول و نه فعل و نه کرامات و نه هیچ چیز. زیرا که قول شاید که آموخته باشد، و فعل و کرامات رهابین [ زاهدان گوشهنشین و تارک دنیا] را هم هست و ایشان استخراج ضمیر میکنند و بسیار عجایب به طریق سحر نیز اظهار کردهاند» و از این جنس برشمرد.
فرمود که «تو هیچکس را معتقد هستی یا نه؟»
گفت: «ای والله معتقدم و عاشقم.»
فرمود که «آن اعتقاد تو در حق آن کس، مبنی بر دلیلی و نشانی بود یا خود همچنین چشم فراز کردی و آن کس را گرفتی؟»
گفت: «حاشا که بیدلیل و نشان باشد.»
فرمود که «پس چرا میگویی که بر اعتقاد، هیچ دلیلی نیست و نشانی نیست و سخن متناقض میگویی؟»
فیهمافیه - مولوی
دلیل اعتقاد
در همینه زمینه :