سکوت در دامنه البرز
موسیقی 67
سحر سخایی، نویسنده و آهنگساز
یکشنبه دوازدهم تیرماه است. آسمان صاف و هوا دمکرده و داغ است. نمیخواهم قصه بگویم. قصه، از تلخی حقایق این سال کم نخواهد کرد. هواپیما از زمین بلند میشود و هرگز به زمین نمینشیند. ۲۹۰ انسان کاملا بیگناه، در آسمان میمانند و تکههایی آهنی از هواپیمای پرواز ۶۵۵ به دل دریا فرو میرود. ۲۷ تیرماه همان سال است. وطن زخمی از جنگ، با رسیدن به قطعنامهای با شماره ۵۹۸ شاید از بستر برخیزد. برخواهدخاست.
۲۷ خرداد ۱۳۶۷ است. طبق عکسی تاریخی و معروف از یک برگه مجوز حملساز، کسی که نمیدانیم آقاست یا خانم، اجازه مییابد ساز خود را «جهت تمرین سرود و آهنگهای انقلابی» تا پایان سال، نگهداری کند. این مجوز، آینه تمامنمای حیات موسیقیدانان ماست؛ برای آنکه بدانیم گذشتهمان چگونه بود. برای آنکه از یاد نبریم. برای آنکه باور کنیم جهان برای آنها که تاریخشان را فراموش میکنند جای دهشتناکتری خواهد بود.
سال ۱۳۶۷ است. گروههای موسیقی شیدا و عارف به سرپرستی و آهنگسازی حسین علیزاده، آلبوم «رازونیاز» را منتشر میکنند. خواننده این آلبوم یکی از امیدهای تازه موسیقی کلاسیک ایرانی است؛ علیرضا افتخاری. در این آلبوم حافظ بشارت میدهد که سمن بویان غبار غم چو بنشینند، بنشانند.
در همین سال است که حسین علیزاده یکی از نخستین کنسرتهای موسیقی ایرانی پس از انقلاب را با داستانی پر آب چشم به صحنه میبرد.
۱۳۶۷ است و پرویز مشکاتیان در دامنه دماوند و نزدیک دریاچه لار نشسته است. میخواهد برای شعر دماوند ملکالشعرای بهار مقدمهای بنویسد. این مقدمه خود به قطعهای مستقل تبدیل میشود به نام چکاد؛ شاهکاری در موسیقیسازی و شاهکاری در کارنامه پرویز مشکاتیان. چکاد نخستین قطعه از آلبوم دستان با اجرای گروه عارف و صدای محمدرضا شجریان میشود. اوضاع روزگار روشن نیست اما زیبایی محض صدا و موسیقی مجابمان میکند که بشنویم و باور کنیم که صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن. دور فلک درنگ ندارد. شتاب کن.
شتاب میکنند که به قول براهنی شاعر آفتاب بیاید. شتاب میکنند که بیاید اما آفتاب دستکم به این زودی نخواهد آمد. وقایع این سال در این نقطه به پایان نمیرسد. سالی که متولدینش امروز 30سالهاند، پر از حادثه و موسیقی و درد و صلح و جنگ است. اما روح این سال هیچ کدام از اینها که نوشتهام نیست. نه دستان مشکاتیان روح زمانه است و نه رازونیاز علیزاده.
روح موسیقایی ۱۳۶۷، به احترام تمام آن ۲۹۰ مسافر بیگناه، به احترام تمام کشتگان جنگ و به احترام آنهای دیگری که در این سال رفتند، در یک سکوت حلول میکند؛ سکوتی که پر از موسیقی است؛ پر از بهت است. سکوتی که رنگی است؛ سکوتی که معنا دارد. سکوتی که اگر نبود نه دستان، دستان میشد و نه چکاد، چکاد. قصد ما یافتن آن وجه موسیقاییای است که بیش از همه بازتاب اتفاقات روزگار خود است. اگر این شرط اولمان باشد، بگذارید به احترام رفتنگان این سال- که بسیاریشان عاشقترین زندهها بودند- سکوتی گرد و طولانی بکاریم در این میزان موسیقی و پیشتر نرویم. روحِ سال۱۳۶۷، در یک سکوت کشدار، واقعیتر بهنظر میرسد تا در هر نغمه و صدایی.
سیمای 67
علی و آتقی،آینه عبرت
شین. عزیز منش، روزنامهنگار
محمود دینی و جواد گلپایگانی با بازی در سریال «آینهعبرت» که نخستین سری آن در نیمه دوم سال 67 از شبکه اول پخش شد، به شهرت فراوانی رسیدند. دینی که شایعاتی درباره فامیلبودنش با یکی از خوانندگان لسآنجلسی چاشنی شهرتش شده بود، با نقش علی حسابی در دل نوجوانان جا باز کرده بود. گلپایگانی هم پس از کلی شکست سینمایی که بهعنوان بازیگر و تهیهکننده در سینمای ایران تجربه کرده بود با بازی در نقش آتقی کف بازیگری معتادان را به نمایش گذاشت. سریال بهعنوان نمادی از دهه 60 در ذهنها باقی مانده است. ادامه این سریال در سریهای بعدی به اندازه سری اول آن موفق نبود. مردم، داستانها را فراموش میکنند اما چهرهها را بهخاطر میسپارند. علی و آتقی از دهه 60 برای ما باقی ماندهاند.
اسلاید 67
آخرین اعزام
عبدالرضا نعمتاللهی،روزنامه نگار
این تصویرِ یکی از آخرین اعزامهای رزمندگان به جبهههای جنوب است. جوانی با کفش کتانی و ساک دستی کوچکی در بازار شهر نشسته و نامه/ وصیت مینویسد.