
نشانی دائم برای نمایشگاه کتاب

علیرضا محمودی | دبیرگروه ادب وهنر
برای آنهایی که در طول سال بیشترین چیزی که میخرند، کتاب است، نمایشگاه کتاب فقط یک اتفاق نیست؛ عذاب هم هست. در هوای اردیبهشتی تهران که آدم بهراحتی دل به هر قصهای میدهد، قصه رفتن به نمایشگاه کتاب، قصه دلشوره شهروندانی است که هرسال رفتن به نمایشگاه برایشان با مشکلاتی تازه سختتر میشود. جابهجایی سالانه نمایشگاه مترادف است با موانع تازهای برای عاشقان کتاب. انگار قرار است علاقه مردم به کتاب هر سال به شکل تازهای به آزمون گذاشته شود.
سرآمد دوری ضیافت سالانه ایرانیها و کتابهای فارسی از شأن این رویداد، جابهجایی مکان برگزاری است. هرسال و یا هر چند سال یکبار، مهمترین رویداد فرهنگی سال به نقطهای دیگر از شهر منتقل میشود؛ انگار نقطهعطف این رویداد در ثبات و تعمق که نه، در تغییر و تعجیل است. میزبانهای مهمانی کتاب، مردم را هرسال برای میزبانی کتاب به جایی میکشند که خودشان تا چند ماه قبل هنوز نشانیاش را نمیدانستند.
ساختوساز هر بنا بیآنکه از باعث و بانیاش بدانی، بناکردن بنا بر آب روان است. کتاب جستن، کتاب را لمسکردن، دربارهاش گفتن و دربارهاش شنیدن، همه آرامش میخواهند. بازار کتاب، بازار مکاره نیست که با غوغا بشود از میان جمعیت، جنسش را برانداز و سوا کرد. نمایشگاه کتاب، بنای ثابت و استوار و برقرار و دلباز و ماندگار میخواهد.
سقفهایی که رگبار بهاری به چکهشان میاندازد و دیوارهایی که تکیه کودکی سر به هواشان میکند. نه صفهای برای نفس و نه صفایی برای دیدار. نه یک استکان چای بیدردسر نه یک لقمه نان بیزحمت. برای رساندن آب بهدست، صف پیچخورده و برای یک بطری آب جمعیت تاب. یافتن غرفهها نقشه گنج میخواهد و جستن آدمها، حوصله جنگ. راهها همیشه راهبندان و پیچها همه پیچ خطرناک. جمعهها جمعیت جم نمیخورد و پنجشنبهها هوا برای ریهها کم میآید. نویسندهها در موج جمعیت امضا میدهند و طرفداران در هیاهو جواب اشتیاقشان را جمع میکنند. این تابلوها را هر سال نمایشگاه میسازد و باز تا سال بعد همیشه داستان همین است؛ کتاب در اجتماع ناراحت.
جابهجایی نمایشگاه کتاب، پاورقی انتخاب مدیرانی است که در پازل ترافیک و دوری و نزدیکی هنوز در قسمت اول هستند. آنها میخواهند مهمترین رویداد فرهنگی کشور را با کمترین میزان بههمریختگی زندگی عادی مردم برگزار کنند. نتیجه این سیاست، شکنجه اهل کتاب است؛ مردمی که باید برای خرید کتاب همهچیز را تحمل کنند که مهمترین آنها اکتفای توجه به ترویج کتابخوانی به شعار است وگرنه کافی است با یک انتخاب و ایستادن به پایش، این داستان تکراری هر سال بازار کتاب را تمام کرد.
کافی است که مردم بدانند هر سال نمایشگاه کتاب در یک مکان مشخص با امکانات معین برگزار میشود. با یک نشانی ثابت همهساله از مترو و اتوبوس و تاکسی تا مسئول امورعمومی و رفاهی تکلیفشان را میدانند. هرکسی با هر مسئولیتی میداند که اردیبهشت جمعیت قرار است سرازیر شود به محدوه کاری او؛ جمعیتی که کارشان کتابدیدن و کتابخریدن است. تا وقتی همهچیز را سفت و ثابت نکنیم، برای سقفسازی دست به دامن داربست و گونی و نایلون میشویم و برای مقابله با ترافیک دست به جریمه.
نمایشگاه کتاب تهران مکان دائمی میخواهد. یکبار برای همیشه، نشانی همیشگی شهرمان را برای اردیبهشتهای پرخاطره با کتاب، نشاندار کنیم. این شهر به استحقاقش برای جشن کتاب هنوز نرسیده است.