در ستایش تکثرگرایی
کاوه فولادینسب/رئیس کمیته آموزش و پژوهش
یکی از گذرگاههای اصلی برای تحقق جامعه مدنی و دستیابی به حقوق شهروندی، نهادسازی است؛ هر شکلی از نهادسازی حرکتی است به سوی متشکل شدن سرمایههای اجتماعی و نیروهای بالقوه گروههایی از شهروندان و ایجاد امکان بالفعل شدن این نیروها. سالهای سال طول کشیده و فراز و نشیبهای فراوان سپری شده، تا بالاخره بخش مهمی از فعالان مدنی، اجتماعی و صنفی ایران به اهمیت نهادسازی و بهویژه نهادهای مدنی و صنفی واقف شدهاند. حالا گیریم بادهای موسمی و سرمازدگیهای فصلی عمر این نهادها را کوتاه و دامنه تأثیرگذاریشان را کم کرده باشد و کم کند، اما جامعه مدنی به این سادگیها پا پس نکشیده و نمیکشد. این نهادها، سلولهای زنده مدنیتاند که هر شهروندی باید تا آنجا که در توان دارد، برای ایجاد آنها و تداوم حیاتشان تلاش کند. این یک لطف یا کاری از سر بزرگواری نیست، یک وظیفه شهروندی است. از همین ره بوده که ما، تعدادی از داستاننویسان استان تهران، دور هم جمع شدهایم و انجمن صنفی داستاننویسان این استان را تأسیس کردهایم؛ با اهدافی والا، مثل همان که گفت «بر سر آنم که گر ز دست برآید، دست به کاری زنم که غصه سرآید...» انجمن صنفی نوپای ما را از همان اول، عدهای در برابر کانون نویسندگان و انجمن قلم و سایر نهادهای اینطرفی یا آنطرفی مرتبط با ادبیات قرار دادند. چه بد! چه غیرمدنی! مگر قرار است نهادهای مدنی و انجمنهای صنفی و حرفهای جای همدیگر را تنگ کنند؟ مگر تأسیس یک نهاد، تعطیل دیگری است؟ مگر نهاد مدنی، حزب سیاسی است که لازم باشد یا با آن باشی، یا بر آن؟ تقسیم کار اجتماعی چه میشود؟ مگر قرار نیست هر نهادی در حوزه ادبیات (همانطور که هر فرد فعالی در این حوزه) بخشی از پروژه کلان ادبیات سرزمین را پیش ببرد؟ مگر زمانه، زمانه تکثرگرایی و تنوع رویکردها و دیدگاهها نیست؟ نباید به این سوءتفاهمها و کجفهمیها میدان داد. هر کدام از ما -با شخصیت حقوقیمان در هر نهادی و با شخصیت حقیقیمان بهعنوان نویسنده- اگر بازیچه و -بدتر- بنده اصحاب قدرت و ثروت نباشیم و دل در گرو ادبیات داشته باشیم، داریم بخشی از پروژه کلان ادبیات معاصر ایران را پیش میبریم و از این حیث، هممسیر و همراهیم. کاش روزی تعداد نهادهای مدنی حوزه ادبیات و داستان در ایران آنقدر زیاد شود که سوءتفاهم تنگ کردن جای دیگری برای همیشه به تاریخ بپیوندد.