• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
یکشنبه 18 آذر 1397
کد مطلب : 40202
+
-

آدم‌ربای 400میلیونی، دوست صمیمی گروگان از آب درآمد

روایت گروگانی که 48ساعت با چشمانی بسته در صندوق عقب خودروی آدم‌ربایان زندانی بود

داخلی
آدم‌ربای 400میلیونی، دوست صمیمی گروگان از آب درآمد

مرد کارخانه‌دار که 48ساعت اسیر آدم‌ربایان 400میلیون تومانی بود،  تصورش را هم نمی‌کرد پشت‌پرده این آدم‌ربایی دوست صمیمی‌اش است.

به گزارش همشهری،  شامگاه چهارشنبه گذشته زنی جوان به اداره آگاهی تهران رفت و خبر از ناپدید شدن شوهرش داد. وی به مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران گفت: شوهرم به نام بهمن،  مهندس است و کارخانه چوب دارد. او در کار طراحی و دکوراسیون خانه است و وضع مالی خوبی دارد اما از روز چهارشنبه که برای انجام کارهایش از خانه خارج شد،  دیگر خبری از او نشد.

این زن ادامه داد: همان روز بود که فردی با من تماس گرفت و گفت که شوهرم را ربوده‌اند و اگر 400میلیون تومان به آنها پرداخت نکنیم،  او را می‌کشند.

تیراندازی

با اعلام این شکایت گروهی از مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران با دستور قاضی دادسرای جنایی تهران مأمور رسیدگی به این پرونده شدند. آدم‌ربایان مدام با خانواده گروگان در تماس بودند و در این میان مأموران با ارائه آموزش‌های لازم به خانواده گروگان،  نقشه‌ای برای دستگیری آنها کشیدند.

با اجرای این نقشه همسر گروگان از آدم‌ربایان خواست تا به پول کمتری قانع شوند و شوهرش را آزاد کنند. درنهایت گروگانگیران به 100میلیون تومان رضایت دادند و قرار شد که خانواده گروگان این مبلغ را پای درختی حوالی فرحزاد گذاشته تا آنها بردارند و بعد گروگان را رها کنند. خانواده گروگان چند پاکت آبمیوه را داخل کیسه‌ای پیچیدند و درون نایلونی گذاشتند؛ به‌طوری که در نگاه اول تصور می‌شد پول داخل آن است. آنها این بسته را پای درخت موردنظر گذاشتند و به این ترتیب مردی که برای برداشتن آن آمده بود تحت تعقیب قرار گرفت. این مرد پس از برداشتن کیسه به سمت کوچه‌ای رفت و پشت فرمان خودروی ‌ام‌وی‌ام مرد ربوده شده نشست. همزمان مأموران برای دستگیری او وارد عمل شدند و وی که قصد فرار داشت، با شلیک گلوله دستگیر شد. مأموران در بازرسی صندوق عقب خودرو،  بهمن (مرد ربوده شده) را با دست و پای بسته و درحالی‌که گونی روی سرش کشیده شده بود پیدا کردند. در ادامه مشخص شد که متهم دستگیر شده دوست صمیمی بهمن است. به این ترتیب وی به اداره پلیس منتقل شد تا تحت بازجویی قرار بگیرد.

48ساعت زندگی با چشمان بسته

روز گذشته وقتی متهم به دادسرای جنایی منتقل شد،  شاکی هم در آنجا حضور داشت. مرد ربوده شده در تشریح ماجرا گفت: صبح چهارشنبه فردی به من زنگ زد و خواست تا برای طراحی دکوراسیون به خانه‌اش بروم. پس از این تماس راهی خیابان خردمند شدم اما هرچه منتظر فرد تماس گیرنده ماندم بی‌فایده بود. او نیامد و من بی‌خیال شدم اما حدود ساعت 19وقتی از ساختمانی در غرب تهران بیرون آمدم تا سوار ماشینم شوم و به خانه برگردم ناگهان دو نفر سد راهم شدند و به زور مرا سوار بر خودروی پرایدی کردند. آنها می‌گفتند که تو عتیقه‌های زیادی در خانه‌ات داری و ما می‌خواهیم تو را تحویل رئیس‌مان بدهیم. آنها دست و پایم را بستند و روی صورتم یک گونی کشیدند. بعد مرا به داخل صندوق عقب ماشینم بردند و 48ساعت داخل صندوق عقب بودم و به سختی نفس می‌کشیدم. در این مدت ماشین فقط چندبار آن هم فقط چند دقیقه توقف کرد. به‌نظر می‌رسید در همه این مدت آنها در حال چرخیدن در خیابان‌ها بودند. در همه این 48ساعت پلک هم نزدم و هرلحظه فکر می‌کردم که ممکن است نفسم بند بیاید و جانم را از دست بدهم. حتی یه قطره آب هم به من ندادند تا اینکه مأموران نجاتم دادند و حالا زنده ماندنم را معجزه می‌دانم. وقتی آزاد شدم و فهمیدم همه این نقشه‌ها زیر سر دوست صمیمی‌ام بوده شوکه شدم. بازپرس جنایی پس از ثبت اظهارات شاکی و اعترافات متهم،  دستور شناسایی و دستگیری متهمان دیگر پرونده را صادر کرد.

گروگانگیری برای گرفتن وکیل

متهم تحصیلکرده و مهندس معماری است و می‌گوید به خاطر رسیدن به پول و گرفتن وکیل نقشه ربودن دوستش را کشیده است. او مدعی است که مدتی قبل به دام مرد شیادی گرفتار شده و تمام سرمایه‌اش را از دست داده است. به حدی که حتی پول گرفتن وکیل برای پیگیری پرونده‌اش را نداشت و برای همین نقشه ربودن دوستش را کشید. گفت‌وگو با او را بخوانید.

 چند سال از دوستی‌ات با گروگان می‌گذشت؟

5سال پیش با بهمن در جریان یک پروژه ساختمانی آشنا شدم. به‌تدریج رفاقت‌مان گرم‌تر شد و صمیمی‌تر شدیم. 3سال و نیم با هم کار می‌کردیم اما این یک سال اخیر مشکلات زیادی گریبانگیرم شد که ناچار شدم نقشه ربودن رفیقم را بکشم.

 چه مشکلاتی؟

چند وقت پیش در دام کلاهبرداری گرفتار شدم و همه سرمایه‌ام را که سال‌ها برای به‌دست آوردنش زحمت کشیده بودم از دست دادم. حتی پول نداشتم وکیل بگیرم. شرایط خوبی نداشتم. من که زمانی راننده شخصی داشتم حالا حتی پول کرایه ماشین را هم نداشتم و مجبور بودم با اتوبوس به جایی که می‌خواستم بروم. چند وقت قبل با مردی در اتوبوس آشنا شدم و وقتی سر صحبت میان ما باز شد برایش تعریف کردم که چه بلایی سرم آمده است. او پیشنهاد داد یک فرد پولدار را گروگان بگیر تا به پول برسی. این شد که یاد بهمن افتادم و تصمیم گرفتم او را گروگان بگیریم.

از جزئیات نقشه بگو.

مردی که در اتوبوس با او آشنا شده بودم دو نفر را به من معرفی کرد. قرار شد گروگانگیران اجیر شده نفری 15میلیون تومان بگیرند و من هم قبول کردم. روز حادثه بهمن را ربودند و پس از بستن دست و پایش او را به داخل صندوق عقب ماشین خودش انتقال دادند. من هم پشت فرمان ‌ام‌وی‌ام بودم و هروقت بهمن با من کار داشت صدایم را تغییر می‌دادم تا مرا نشناسد. چون چشمانش بسته بود نمی‌توانست چهره مرا ببیند.

 شاکی گفته 48ساعت در خیابان‌ها رانندگی می‌کردی.

سرگردان از این طرف شهر می‌رفتم به آن طرف شهر. گاهی هم توقف می‌کردم. گاهی هم صدای شاکی را که می‌شنیدم توقف می‌کردم. از من می‌خواست رهایش کنم. من هم صدایم را تغییر می‌دادم و می‌گفتم اگر خانواده‌ات پول را حاضر کنند آزاد می‌شوی در غیر این صورت جانت در خطر است.

 فکر نمی‌کردی دستگیر شوی؟

آنقدر خانواده بهمن را تهدید کرده بودم که واقعا فکر می‌کردم برای آنها 100 میلیون  یا 200میلیون پولی نیست که بخواهند پای پلیس را به ماجرا باز کنند اما خب تصوراتم اشتباه از آب در آمد و حالا که گرفتار شده‌ام به‌شدت پشیمانم.

این خبر را به اشتراک بگذارید