فوتبال درآغوش نامادری
هیوا یوسفی
از شنبه احتمالا بازنشستههای فدراسیون فوتبال سر کار نمیآیند تا از برخوردهای قضایی پیشبینی شده در امان باشند. مهدی تاج رئیس، محمدرضا ساکت دبیرکل و 4عضو دیگر هیأترئیسه طبق مقررات بازنشسته هستند.
مسعود سلطانیفر، وزیر ورزش و رضا صالحیامیری، رئیس کمیته المپیک تا همین چند روز پیش امیدوار بودند که بازنشستگان فوتبال بدون تنش کنار بروند. آنها پس از چند جلسه با تاج، به یک راهکار مشخص رسیده بودند؛ اینکه رئیس فدراسیون به استناد ماده60 قانون جامع خدماترسانی ایثارگران بماند اما دبیرکل و دیگر اعضای هیأترئیسه استعفا دهند.
با نزدیک شدن به 15آذر، آخرین مهلت کنارهگیری بازنشستهها، رفتهرفته امیدواری سلطانیفر و صالحیامیری به نتیجه این راهکار کمتر شد. تیر خلاص، جلسه روز دوشنبه هیأترئیسه فدراسیون بود. خروجی جلسه؟ همان موضع تکراری یکی، دوماه اخیر. اینکه توپ در زمین وزیر ورزش است و او باید جواب بدهد که آیا فدراسیون فوتبال را بهعنوان یک نهاد غیردولتی (آنگونه که در اساسنامه آمده) قبول دارد، یا ندارد.
ظاهرا هیأترئیسه فدراسیون فوتبال در چند نامه متوالی این سؤال را از وزیر پرسیده، اما هنوز پاسخی نگرفته است. هر پاسخی به این سؤال هوشمندانه طبعات جبرانناپذیری دارد. اگر وزیر بگوید غیردولتی بودن فدراسیون فوتبال را به رسمیت میشناسد، آنها را از شمول قانون منع به کارگیری بازنشستهها خارج کرده است. حالت دوم اما خطرات بیشتری دارد. اگر وزیر بهعنوان نماینده دولت بگوید فدراسیون فوتبال غیردولتی نیست و مانند دیگر فدراسیونها نهاد عمومی غیردولتی است، اساسنامه فعلی را زیر سؤال برده و این یعنی نادیده گرفتن همه توافقاتی که سال1386 بعد از تعلیق یکساله فوتبال ایران، بین فیفا و دولت بهوجود آمد. معنی روشنتر چنین جوابی، کلمه تعلیق است!
تعلیق، کابوس بزرگ طرفداران فوتبال ایران است. نخستین پیامدش، از دست دادن جام ملتهای آسیاست. بعد هم اخراج تیمهای ایرانی از لیگ قهرمانان آسیا و البته همه رویدادهای بینالمللی که زیر نظر کنفدراسیون فوتبال آسیا و فیفا برگزار میشود.
چهکسی مقصر تعلیق احتمالی خواهد بود؟ پاسخ به این سؤال ساده نیست. وزارت ورزش میتوانست از روزی که بحث اصلاح قانون بازنشستگی جدی شد، برای عبور از بحرانهای احتمالی چاره بیندیشد. آنها میتوانستند با احترام به اساسنامه فدراسیون فوتبال، مجمع فوقالعاده تشکیل بدهند و بحث کنارهگیری اعضای بازنشسته هیأترئیسه را به رأی بگذارند. در همین مجمع، حتی میشد به شکل قانونی اساسنامه را اصلاح کرد؛ طوری که کنار رفتن بازنشستهها، مطابق اساسنامه باشد.
وزارت ورزش به جای چنین تدبیری، سعی کرد خودش را از مخمصه کنار بکشد. وزیر و معاونانش (بهویژه داورزنی) هر بار که حرف زدند، تنها بر اجرای قانون تأکید کردند. انگار میخواستند بگویند مشکل بازنشستگی به آنها ربط ندارد.
از یک جایی به بعد رضا صالحیامیری، رئیس کمیته ملی المپیک وارد ماجرا شد، با این امید که بین فدراسیون و وزارت ورزش پل بزند. با میانجیگری او دو طرف چندبار دور یک میز نشستند، اما بهنظر میرسید برای رسیدن به نتیجه دیر شده است.
صالحی امیری و گروهی از صاحبنظران معتقدند حالا تنها راه نجات فوتبال، کنارهگیری بدون تنش اعضای هیأترئیسه فدراسیون است. از نظر آنها این داستان میتواند آزمون وفاداری مدیران فدراسیون به فوتبال باشد؛ اگر فوتبال را دوست دارند، استعفا بدهند. تقریبا مانند کاری که نزدیک به 16سال پیش محسن صفاییفراهانی کرد. او که نمیتوانست با دخالتهای سازمان تربیت بدنی به ریاست محسن مهرعلیزاده کنار بیاید، با یک جمله تاریخی استعفا داد: فوتبال را
به نامادریاش میسپارم.
4سال بعد محمد دادکان هم با محمد علیآبادی، رئیس وقت سازمان تربیت بدنی به مشکل خورد. او هم میتوانست استعفا دهد و فوتبال را به نامادریاش بسپارد. دادکان کنار رفت اما استعفا نداد. نتیجهاش تعلیق یکساله فوتبال ایران شد.
سرنوشت فوتبال ایران دوباره به نتیجه کشمکش بین کسانی گره خورده که خود را مادر میدانند و طرف مقابل را نامادری. شواهد میگوید فقط یک معجزه میتواند این طفل را نجات دهد.