تاریخ چه جنبشها و انقلابهایی را از کارگران دنیا به یاد دارد؟
تغییر با چکش
اتحادیههای کارگری در جهان و نقش آنها در تغییرات سیاسی
محمدتقی حاجیموسی
بعید است که از انقلاب کارگری و جنبشهای کارگری حرفی به میان بیاید و از روسیه و شوروی حرفی نباشد. منتها سابقه جنبشهای کارگری به سالها قبل از انقلاب بلشویکی سال 1917 در روسیه برمیگردد؛ جنبشهایی که همه به واسطه زور سرمایهداری و ظلم زیاد به طبقه کارگر رخ داد. از صدها سال قبل کارگران تحت سختترین شرایط موجود کار میکردند. در زمان ساخت دیوار چین، هزاران کارگر که دیگر توان کار نداشتند بهعنوان ملاط و بخشی از مصالح ساختمانی در بنای دیوار دفن شدند. این اتفاق در اهرام مصر هم افتاد و از کارگران بهعنوان پرکننده جرز دیوارها استفاده میشد. بعد از آن هم هر وقت کسی خواسته بود از سر و ته هزینه بزند و با کمترین پول، بیشترین سود را بکند به کارگر فشار میآورد. اما انقلاب صنعتی در اروپا و سپس در دنیا شرایط را بدتر از قبل کرد. کارخانهها برای تولید بدون وقفه کار میکردند و کارگران برای سیرکردن شکم خود و خانوادهشان که اکثرا بهتازگی از روستا و مزارع به شهر آمده بودند به اجبار ساعتها مشغول کارهای سخت میشدند و هیچ حقی برای اعتراض نداشتند. هر اعتراض و تقاضایی برای بهبود شرایط و افزایش دستمزدها به شدیدترین شکل سرکوب میشد و سرمایهداران با پشتیبانی دولت و نیروهای نظامی اجازه نفسکشیدن به کارگران را نمیدادند. اما اواسط قرن نوزدهم اوضاع تغییر کرد و اتحادیههای کارگری کمکم شکل گرفتند. آن موقع احتمالا کمتر کسی فکر میکرد که همین اتحادیههای کوچک و فقیر روزی توان انقلاب و تغییر رژیم را داشته باشند.
سال 1864 نخستین اتحادیه کارگری در لندن شکل گرفت و کارگران توانستند به حق خودشان برای 8ساعت کار در روز دست پیدا کنند. تا قبل از آن خبری از ساعت کاری نبود و کارگر تا جان داشت کار میکرد. ایجاد چنین اتحادیهای باعث شد تا بقیه اروپاییها هم به فکر بیفتند. اما آتش فرانسویها تندتر از بقیه بود. سال 1870، فرانسه و پروس در حال جنگ بودند. نیروهای پروس، فرانسه را اشغال کرده و به یک قدمی پاریس رسیده بودند. دولت ناتوان فرانسه بعد از تحمل مشکلات زیاد به آتشبس رضایت داد، منتها به این شرط که پاریس را تسلیم پروس کند. مردم از این ماجرا حسابی عصبانی شدند و به فکر ایجاد دولت محلی (کمون) افتادند؛ اتفاقی که در شهرهای دیگر فرانسه رخ داده بود اما دولت زیربار تحویل پاریس به مردم نمیرفت. نیروهای پروس خیلی زود پاریس را ترک کردند اما کارگران و مردم عادی دست به شورش زدند. نیروهای دولتی به کاخ ورسای گریختند و در زمستان 1874 پاریس بهدست مردم افتاد. قوانین، دچار تغییرات زیادی شد؛ قدرت کلیسا کم شد و روزبهروز قوانین جدید وضع شد. کمون حتی خدمت سربازی و ارتش دائمی را منحل کرد و به جایش گارد ملی شامل همه مردمی که توان حمل سلاح داشتند را جایگزین کرد. همه این اتفاقات از 18مارس شروع شده بود. کمتر از یکماه بعد در دوم آوریل، نیروهای دولتی که بیرون از شهر بودند به پاریس حمله و به سرعت مناطق مختلف را فتح کردند. هرکس ارتباطی با کمون داشت تیرباران میشد و در ماه می کمون به پایان خط رسید. تا این روز 30هزار نفر کشته، 50هزار نفر بعدا اعدام و 7هزار نفر به کالدونیای جنوبی در اقیانوس آرام تبعید شدند. این تمام ماجرای انقلاب کارگری در فرانسه بود. هر چند همین تجربه بعدا مورد استفاده لنین قرار گرفت.
یک قطار کارگری
سال 1894، آقایی به نان جورج پولمن در شیکاگو واگنهای قطار درست میکرد. پولمن برای کارگران و مهندسان یک شهرک درست کرده بود که کاملا طبقهبندی شده بود و کارگران در بدترین قسمت آن به همراه خانوادههایشان زندگی میکردند. ناگهان شرایط اقتصادی آمریکا خراب شد و پولمن برای جبران آن دستمزدها را تا 30درصد کم کرد اما اجارهخانهها را کم نکرد و این باعث شد فشار زیادی به کارگران و خانوادههایشان بیاید. کارگران هم بعد از چند وقت به همراه کارگران کارخانههای دیگر خطوط راهآهن غرب را بستند و دست به اعتصاب زدند. آن موقع خبری از اتحادیه و حق و... در آمریکا نبود و به همین دلیل نیروهای نظامی ریختند و 30کارگر را کشتند و در مجموع 80میلیون دلار خسارت به بار آمد. این فاجعه باعث شد ملت کلی ناراحت شوند و اوضاع اقتصادی به فنا برود و کارگران دست از کار بکشند تا یک قانون برای حمایت از آنها درست شود. این اتفاقات گروور کلیولند- رئیسجمهور آمریکا- را وادار کرد این روز را روز کارگر اعلام کند و تغییراتی در قانون بهوجود بیاورد.
انقلاب در سرزمین یخزده
لنین خودش یک بچه مرفه و یک بورژوازاده بود. در دوران دبیرستان ولی خواندن کتابهای یک خانم آمریکایی یعنی هریتبیچر استو، نویسنده رمان «کلبه عمو تم» باعث شد تا او نظراتش تغییر کند و با خواندن کتابهای ممنوعه هگل و بعدا مارکس به انقلاب و حق کارگر و سوسیالیسم و خیلی چیزهای دیگر اعتقاد پیدا کند. وقتی لنین 17ساله شد، یکی از برادرهایش بهخاطر شرکت در سوءقصد تزار دستگیر و اعدام شد. همین مسئله کینه لنین نسبت به تزار را بیشتر کرد. تا دهه اول قرن بیستم لنین بارها دستگیر، تبعید و زندانی شد. حتی وقتی تزار نیکلایدوم توسط دوما از سلطنت خلع شد او هم در اروپا بود و وقتی دید موقعیت مهیاست به روسیه برگشت و سازمانهای بلشویکی را گسترش داد و گفت که انقلاب باید بهدست پرولتاریا بیفتد. خیلی زود عقاید لنین در میان طبقه کارگر و توده مردم پذیرفته شد و او توانست در اکتبر 1917، روسیه جدید یا شوروی را تشکیل بدهد. سال بعد اما به او سوءقصد شد و تا 2سال بعد که بمیرد عملا قدرت در دست تروتسکی و استالین 2 دشمن دیرینه هم بود. بعد از مرگ لنین، استالین توانست با دوز و کلک و کشتار وسیع و البته تبعید تروتسکی، قدرت را در دست بگیرد و بزرگترین کشور کمونیست را رهبری کند. کشورهای بلوک شرق اروپا هم همگی دارای دولتهای کمونیست شدند اما سال 1991 بعد از 74سال بالاخره این انقلاب کارگری و الگوی همه کمونیستهای جهان دچار فروپاشی شد و یکی بعد از دیگری دولتهای کمونیست اروپایی هم تغییر کردند.
اولین حزب
سال 1906 حزب کارگر در انگلستان تشکیل شد و بعد از آن بارها دستخوش تغییراتی شد. با وجود این هماکنون این حزب یکی از مهمترین احزاب این کشور است و بارها قدرت را در دست گرفته است. در دیگر کشورهای اروپایی هم احزاب کارگر به تبعیت از انگلستان تشکیل شدند. هر چند در مواردی جنبشهایی هم شکل گرفت؛ برای مثال در اسپانیا، آلمان شرقی، لهستان و مجارستان شورشهایی صورت گرفت که خیلی زود تمام شدند یا در کشورهای آمریکای جنوبی که دوست داشتند مثل برخی کشورهای کمونیست این منطقه، دولت کمونیستی داشته باشند. با همه اینها حالا در بیشتر کشورهای دنیا، احزاب کارگر مشغول به فعالیت هستند هر چند نگاه آنها با نگاه افرادی مثل لنین متفاوت است و ترجیح میدهند که دیگر تجربهای مشابه با شوروی و دولتهای کمونیسم نداشته باشند.
* سال 1906 حزب کارگر در انگلستان، تشکیل و بعد از آن بارها دستخوش تغییراتی شد. با وجود این هماکنون این حزب یکی از مهمترین احزاب این کشور است و بارها قدرت را در دست گرفته است. در دیگر کشورهای اروپایی هم احزاب کارگر به تبعیت از انگلستان تشکیل شدند. هر چند در مواردی جنبشهایی هم شکل گرفت؛ برای مثال در اسپانیا، آلمان شرقی، لهستان و مجارستان شورشهایی صورت گرفت که خیلی زود تمام شد