از ایران یک جستوجو
گفتوگو با کورش عطائی و آزاده موسوی سازندگان «درجستوجوی فریده» که اقبال به فیلمشان، کلیشه بیتوجهی عموم مردم به سینمای مستند را تغییر داده است
مسعود میر/روزنامه نگار
آنها همه توانشان را جمع کردند تا در جستوجوی سرنوشت خویش راه درست را بیابند. بهانه جستوجوی این دو جوان فیلمساز، قرار گرفتن در مسیر جستوجوی جوان دیگری بود که گذشتهاش را رد میزد و میخواست بداند والدینش کیستند. اینگونه بود که کورش عطائی و آزاده موسوی ساخت مستندشان را شروع کردند؛ مستندی با محوریت جستوجوی فریده برای یافتن گذشتهاش و حالا نتیجه کار این جستوجوگران مستندی است که برخلاف روال همیشگی سینمای ایران دل مخاطبان را بهدست آوردهاست. با سازندگان مستند «در جستوجوی فریده» گفتوگو کردیم که مکتوب و البته خلاصه شدهاش مهمان چشمان شماست.
تیم دو نفره شما گامهای ابتدایی مسیر موفقیت را خیلی خوب و پرقدرت برداشته است. اصلا چطور تصمیم گرفتید با هم کار کنید؟
آزاده موسوی: ما در جشنواره دانشجویی دانشکده سینماتئاتر (نهال) در سال 1389با هم کار را شروع کردیم. در دوره هشتم این جشنواره من دبیر جشنواره بودم و آقای عطائی مدیر اجرایی بودند و تجربه خوبی با هم داشتیم.
کورش عطائی: جشنواره خرداد 1390آغاز میشد و البته حواشی زیادی هم داشت چون گروهی چندان مایل نبودند این جشنواره بعد از وقایع سال 88در دانشکده ادامه یابد و ما برای این مهم خیلی تلاش کردیم. بعد از آن با هم یک فیلم دانشجویی مشترک ساختیم و خلاصه این موارد ما را به هم نزدیکتر کرد.
در همین مسیر به ساخت «از ایران یک جدایی» رسیدید؟
زمستان سال 1389بود که احساس کردیم جو دانشکده و آدمهای دیگر نسبت به این جایزه که اصغر فرهادی برای دریافتش کاندیدا شدهبود، بسیار حساس است و اسکار برایشان مهمتر از یک جایزه صرفا سینمایی است. درواقع وجوه سیاسی و اجتماعی این فیلم و جایزهاش گستردهاست و ما تصمیم گرفتیم تا یک مستند اجتماعی بسازیم. چند شب مانده به معرفی برندگان اسکار تصمیم خودمان را قطعی و شب اعلام جوایز ساخت فیلم را شروع کردیم.
این مستند خیلی ژورنالیستی بود. در فیلم بعدیتان هم سراغ سوژهای رفتید که عقبهای ژورنالیستی داشت. شما خودتان قائل به این تعریف و تقسیمبندی هستید؟
شاید به جهت شکار سوژه و اقدام سریع، مستندهای ما در این تقسیمبندی گنجانده شوند اما سعی کردیم به ذات سینما نزدیک شویم و درواقع در مستند «در جستوجوی فریده» بهگونهای بدل شدهایم به یک شاهد عینی.
در مستند «از ایران یک جدایی» این موضوع یک شب تعلیق داشته؛ یعنی شما فهمیدید که فیلم اسکار را بردید و بعد فیلمتان را درواقع بسط دادید اما در مستند «در جستوجوی فریده» شما باید منتظر میماندید تا ببینید چه سرنوشتی برای فریده اتفاق میافتد. ضمنا این موضوع را هم توضیح دهید که آیا پلانی را بازسازی کردهاید یا خیر؟
هیچ پلانی بازسازی نیست و حتی دیالوگها هم از پیش تعیین شده نیست چون ما معتقدیم مستند باید مستند بماند و ما آن کاری را که میتوانیم انجام دهیم برای پیشبرد مستند بیشتر در فرم است نه در اتفاقی که در حال رخ دادن است. البته ما بهشدت مایلیم که به سمت ساخت مستندهایی گام برداریم که سینمایی باشند و برای نمایش روی پرده سینما ساخته شوند. ما باید ثابت کنیم که مستند را میشود روی پرده دید و باید برایش بلیت خرید. بسیاری از مخاطبان مستند ما بعد از دیدن فیلم میگویند چقدر این بازیگرها خوب بازی میکنند و چقدر این داستان خوب جلو میرود و در واقع همین اتفاق نشان میدهد که مستند میتواند مسیر خودش را باز کند.
یعنی شما مقید به ساخت مستندهای مشاهدهگر هستید؟
بستگی به سوژه دارد. گاهی نیاز به بازسازی هم مشاهده میشود اما ما معتقدیم اینگونه نباید باشد که مثلا دوربین در جایی قرار بگیرد، بعد سوژه وارد آنجا شود. شما باید با کاراکترت همراه باشی؛ مثلا اینکه ما بسیاری فیلم مستند میبینیم که پر از مچکات هستند. وجود چنین نمایی یعنی اینکه یا سوژه دیالوگ را دوباره تکرار کرده یا خلاصه با بیش از یک دوربین فیلمبرداری شده و گویی بیشتر به سمت فیلم داستانی میل میکند تا مستند. ما وقتی مستند را هم با 2 دوربین میسازیم از مچکات فرار میکنیم.
از چه زمانی به جستوجوی فریده رفتید؟
ما قبل از اینکه با فریده ارتباط برقرار کنیم وبلاگش را میخواندیم و کاملا اعتقاد داشتیم که کاراکتر فریده بسیار جذاب است.
از همان آگهی روزنامه خراسان که دوستتان به شما نشان داد، او را شناختید؟
بله دقیقا. ما سراغ او را در وبلاگش گرفتیم و دیدیم او خودش اهل فکر، نوشتن و مطالعه است. نخستین ارتباط ما از طریق ایمیل بود و او بسیار خوشحال شد که 2 فیلمساز میخواهند قصه او را تبدیل به فیلم کنند. قرار بعدی ما اسکایپی بود و اینگونه بود که ما مواجه شدیم با یک آدم مشتاق که دوست داشت به او کمک کنیم و همراهش شویم. به این ترتیب بود که «درجستوجوی فریده» از لحظه آغاز تا فیلمبرداری و نهاییشدن و اکران تقریبا 4 سال طول کشید.
برای تأمین هزینههای فیلم ابتکار جالبی داشتید، دربارهاش توضیح دهید.
بله پروژه ما یکی از نخستین پروژههای موفق (crowd funding)یا همان کمکهای مردمی در ایران بود. یک سایت ایرانی و یک سایت هلندی این پروژه را میزبانی و نزدیک300 نفر از همه جای دنیا برای کمک به ما اقدام کردند. البته الان این پروژه بیشتر در ایران شناخته شدهاست و ما هم در آن زمان توانستیم با بودجه جمعآوری شده فیلمبرداری را آغاز کنیم و چون پروژه ما بههم پیوسته بود فشار مالی بسیاری را متحمل شدیم. ما باید به هلند میرفتیم و همراه فریده به ایران میآمدیم و بعد در خراسان با خانوادهها دیدار میکردیم و آزمایشها انجام میشد و خلاصه کار سختی بود.
واکنش مردم به این نوع دریافت کمک چه بود؟
راستش باید در چنین حرکتهای دستهجمعی، ماجرا را جوری تعریف کرد که همه خوششان بیاید و البته کمک مالی کنند. همین باعث شد تا ما مدام خودمان را روتوش کنیم و ببینیم چه ضعفهایی داریم.
البته ما در همان مرحله و با یک تیزر ساده درباره فریده و بیان بخشی از ماجرا در همان مرحله کمکهای مردمی، دریافتیم که استقبال از فیلم خوب خواهد بود. درواقع مردم مشتاق بودند که ببینند این آدم چه سرنوشتی در ایران پیدا خواهد کرد.
این حدود 300نفر بالاخره چه مبلغی برای آغاز پروژه کمک کردند؟
راستش این کمکها یک سقفی دارد و در سایتهای غیرایرانی شما اگر به مبلغ مورد نظر دست پیدا نکنی تمام پول جمعآوری شده بهحساب افرادی که کمک مالی کردهاند، بازگردانده میشود. با همین منطق، ما مبلغ کمی را در نظر گرفتیم تا این کمکها را از دست ندهیم. البته این قوانین برای پلتفرمهای خارجی مصداق دارد و هنوز در ایران چندان جدی گرفته نمیشود. با این حال ما در ایران 10میلیون تومان و در خارج از ایران 10هزار یورو پول جمع کردیم که البته تمام آن صرف سفر به هلند و درواقع آغاز پروژه و فیلمبرداری شد.
ترتیب زمانی فیلمبرداری همان ترتیبی است که در فیلم نمایش داده میشود؟
بله. ما در تمام فیلم از همان آغاز روایت زندگی فریده در هلند و سفرش به ایران بهصورت مشاهدهگر عمل کردیم. ما یک گروه پنج نفره بودیم که در تمام فیلم چه در هلند و چه در ایران همراه هم بودیم.
واقعیت این است که لااقل در ایران مستندها در جذب مخاطب عام موفقیتی ندارند اما در مورد فیلم شما موضوع متفاوت شدهاست.
راستش ما از همان ابتدا برای خودمان پیشفرضهایی را مکتوب کردیم و نقطهگذاریهایی برای درام کار انجام دادیم. 2 پیشفرض مثبت و منفی هم برای سرنوشت فریده قابل فرض بود که منفیاش را الان روی پرده میبینید، ولی اگر مثبت بود تازه داستان ما شروع و قصه این آدم و خانوادهاش رسما آغاز میشد.
ولی با همین روایت هم از همان نمایشهای فیلم در جشنواره سینماحقیقت و حضور خود فریده در سینما، استقبال از فیلم به چشم میآمد.
این مایه خوشحالی است. ما الان هم در اکران عمومی بهرغم محدودیت سالن توانستیم یک سئانس ثابت هرشب در سینما چهارسو بگیریم و ممکن است به سالنهای هنروتجربه که در اختیار فیلم قرار گرفته یک سئانس ثابت در سینمافرهنگ هم اضافه شود. تا جایی هم که میبینیم و میشنویم سالنها پر هستند و مخاطبان با فیلم ارتباط خوبی برقرار میکنند؛ انگار در حال تماشای یک فیلم داستانی هستند.
به هر حال مثلا در پلانهای آزمایشگاه تدوین هوشمندانه، خیلی کار را سینمایی کرده است؟
کارگردانی فیلم مستند صرفا قرار دادن دوربین جلو سوژه نیست. به هر حال سینما چه مستند و چه داستانی باید حسی را ایجاد کند که مخاطب تا لحظه آخر کار را دنبال کند. البته در فیلم مستند بیتردید نیمی از کارگردانی در تدوین اتفاق میافتد. تدوین ما برای درآوردن این فیلم یک سال و نیم طول کشید. ما حدود 100ساعت راش داشتیم و خلاصه کار سخت بود.
اینکه نگاه منفی به این خانوادهها در فیلم استنباط نمیشود و به قولی بد قضاوت نمیشوند مهلکه سختی بوده است.
برای فریده خیلی مهم بود که این خانوادهها بد قضاوت نشوند و نگاهش این بود که این خانوادهها حتما دلیل قانعکنندهای برای انجام کارشان داشتهاند. جالب اینکه فریده در تمام سکانسهای برخورد با خانوادهها، یقه کسی را نمیگیرد و گلایهای ندارد.
فیلمی به نام «کریستین» توسط محمد جعفری در سال 78ساخته شده که موضوعی شبیه به فیلم شما دارد. این فیلم را دیدهاید؟
بله ما آن فیلم را دیدیم. بهنظر ما دلیل استقبال نشدن از این فیلم هم به نداشتن کاراکتر جذاب برمیگردد و هم اینکه شاید کارگردان مرد فیلم نتوانسته بود با آن خانم ایرانیالاصل سوئدی ساکن آمریکا ارتباط لازم را برقرار کند و به او نزدیک شود. نزدیکشدن به کاراکتر بسیار مهم است. البته ما هم در فیلم خودمان برای نزدیک شدن مشکل زبان داشتیم ولی به هرحال شرایط ما فرق میکرد.
ما در جریان وجود داشتن فیلمی به نام کریستین نبودیم و در جریان پروسه تولید «در جستوجوی فریده» فهمیدیم و آن را دیدیم و البته خیالمان راحت شد که اصلا رویکردهای مشابهی نداریم. حتی ما با آن کاراکتر هم تماس گرفتیم.
در جستوجوی فریده در جشنوارههای داخلی خوب دیدهشد، ولی در جشنوارههای خارجی نه. برای این جشنوارهها اقدامی نکردید؟
بله فیلم ما در سینماحقیقت در 8 بخش کاندیدا شد و در نهایت 4 جایزه برد. در جشن خانهسینما فیلم برگزیده شد و در جشن مستندسازان و جشن سینماسینما هم جایزه گرفت. تلاش برای راه یافتن به جشنوارههای خارجی را کمی دیر شروع کردیم اما چند جشنواره به ما چراغسبز اولیه را دادهاند و منتظر اعلام رسمی پذیرش در این جشنوارهها هستیم.
برگردیم به بحث اکران و بگویید که با این اکرانهای محدود هنر و تجربه چه میکنید؟
متأسفانه یک جبهه وجود دارد که تا اسم مستند و فیلم بدون بازیگر مشهور میآید با رویکرد و نگاهی منفی برخورد میکنند. ما چندماه در تلاش بودیم تا بتوانیم فیلم را بهطور گسترده اکران کنیم و خیلی از پخشکنندهها هم فیلم را دیدند و گفتند خوب است اما اصلا حاضر نمیشدند به فیلم سرگروهی بدهند و فیلم را بهطور گسترده اکران کنند. جالب اینجاست که مافیای پخش طوری رفتار میکند که گویی استقبال گسترده مخاطبها از فیلمهای اجتماعی و نه کمدی مربوط به این کشور و در همین یکی، دو هه گذشته نبودهاست.
البته هنروتجربه هم انصافا آنقدر به فیلمهای ضعیف تن داد که فیلم هنروتجربه و اصطلاحا با مخاطب خاص درنظر عموم و البته مخاطبان جدی هم نمره قبولی نگرفت.
بله در دورهای میخواستند همه را راضی نگه دارند و اینگونه بود که تعداد زیادی فیلم آمد و نمایش دادهشد و مردم با فیلمهای ضعیف مواجه شدند. بالاخره مردم توقع داشتند اتفاقا در این گروه سینمایی فیلم خوب ببینند ولی با آثار ضعیف و سئانسهای پراکنده مواجه شدند. البته اخیرا آییننامهای صادر شده که اگر سینمادار راضی باشد میتواند فیلم هنر و تجربه نشان دهد و ما امیدواریم بتوانیم در این حوزه کار جدی بکنیم.
احتمالا استقبال از «درجستوجوی فریده » در مشهد متفاوت خواهد بود.
راستش مدیران سینما هویزه مشهد که سینمای هنروتجربه این شهر است به ما گفتند که میخواهند برای اولینبار برای یک فیلم هنر و تجربهای تبلیغات شهری داشته باشند.
چقدر به فروش امیدوارید؟
راستش سطح رقابت ما سطح بسیار محدودی است اما امیدواریم با فیلم ما، طلسم توجه نکردن به مستند شکسته شود.
البته در همه جای دنیا حامی اصلی مستندها، تلویزیون است. فیلم شما در این معادله چه وضعی دارد؟
خب ما شخصا اقدامی نکردیم اما دوست هم نداریم که وارد داستان اعمالنظرهای تلویزیون درباره حذف بخشهایی از فیلم شویم.
تأکید شما درباره دین فریده و پلانهای حرم امام رضا(ع) شاید این تصور را ایجاد میکند که گوشهچشمی هم به نمایش تلویزیونی داشتید.
البته موضوع تأکید روی دین فریده همانطور که دیدید برای خانوادهها در فیلم جدی بود ولی پلانهای حرم بهخاطر این بود که قصه تنهایی فریده از آنجا شروع شده بود. به هر حال مشهد شهری مذهبی است و بهرغم برخورد انسانی خانوادهها، موضوع دین هم برایشان مهم بود. ما واقعا دوست داریم فیلم از تلویزیون پخش شود ولی تلویزیون اقدامی در این رابطه نکردهاست.
پرونده فریده برای شما بسته شدهاست؟ خود فریده همچنان به جستوجوهایش ادامه میدهد؟
ما هر روز با فریده در ارتباطیم اما فریده دیگر پیگیر پیداکردن خانواده نیست و بهخاطر ارتباطهایی که با ایران از طریق فیلم پیدا کرده انگار حال و روز خوبی دارد. او حتی ایدههایی دارد مبنی بر پیدا کردن کودکان بیسرپرست با سرنوشتهای مشابهخودش در ایران. جالب اینکه او این روزها یک اکیپ 30نفره جمع کرده از دخترهای ایرانی در هلند که قصه مشابه خودش را دارند و هم سن و سال خودش هستند.
یعنی همین الان 30فریده در هلند زندگی میکنند؟
بله. خب در سالهای پیش از انقلاب هم تردد اروپاییها به ایران بیشتر بود و هم شیرخوارگاه آمنه در تهران(شیرخوارگاه فرح)با شرایط بسیار آسانتری به این افراد اجازه میداده که بچهای را به فرزندخواندگی بپذیرند. جالب اینکه اکثر این بچهها هم میدانند چه سرنوشتی داشتهاند و ما در سفر به هلند چندتایی از آنها را دیدیم. جالب اینکه این افراد بسیار دوست دارند ایران را ببینند اما بسیار هم از ایران میترسند و گمان میکنند در اینجا شرایط زندگی عجیب است و حتی بعضیشان به فریده میگفتند چرا میخواهی به ایران بروی؟ البته فیلم ما برای تغییر این تصور بسیار مؤثر خواهد بود.
فیلم در هلند هم به نمایش درخواهد آمد؟
حتما نمایشهایی خواهیم داشت. اکران سینمایی فعلا قطعی نیست اما نمایش محدود قطعی شده است.
چرا مستندسازی در سینمای ایران به اندازه سینمای داستانی رشد نکردهاست؟
عوامل مختلفی دخیل هستند. سرمایهگذاری و امکان اکران فیلم و کسب درآمد یک بخش ماجراست و اجازه فعالیت آزادانه برای ساخت مستند هم بخش دیگری از این مجموعه دلایل را شکل میدهد. در مستندسازی آزادبودن بسیار مهم است. شما در سینمای داستانی راحتتر میتوانی محدودیتها را دور بزنی و داستانت را جلو ببری اما در مستند کار سخت است.
شما چقدر درگیر این محدودیت شدید؟
ما فیلمبرداری را در هلند خیلی آزادانه شروع کردیم و وقتی آمدیم در فرودگاه آمستردام و وارد هواپیما شدیم یک نفر گفت آقا فیلم نگیر و دوربین را جمع کن. این نکته را میتوان بسط داد به دیگر بخشها. دقت کنید که در سینمای ایران حتی مستند پرتره خوب هم کم ساخته میشود چون ایرانیها ذاتا ترجیح میدهند که کمتر دیده شوند، کمتر به چشم بیایند و به قولی کمتر جلو دوربین حرفهایشان را بزنند. ضمن اینکه کلا برای نمایش همین مستندی هم که با مرارت ساخته میشود هم جایی وجود ندارد.
البته نمیشود ضعف فیلمسازان را هم نادیده گرفت.
بله به هر روی ما باید خودمان را به استانداردها نزدیک کنیم و از فضای مستندهای مصاحبهمحور کلاسیک و البته کسلکننده دور شویم. ما هنوز بیشتر مستندهایمان، گزارش و سراسر مصاحبه است.
فریده؛ دختر ایران
فریده کونینگ از همان نخستین روزی که با چند خانواده خراسانی که گمان میکردند والدین اصلی او هستند آشنا شد با آن حس غربت و تنهایی 40 سالهاش وداع کرد. او وقتی ستاره یک مستند شد که زندگیاش را روایت میکرد در ایران بسیار مورد توجه قرار گرفت و حالا هم که این فیلم بعد از درخشش در جشنوارههای وطنی به نمایش عمومی درآمدهاست هر روز در صفحه مجازیاش این تجربه ناب را با مخاطبانش به اشتراک میگذارد. از ویدئوی زنده رونمایی پوستر فیلم گرفته تا عکس خانوادههایی که برای تماشای این فیلم به سینماهای هنر و تجربه مراجعه میکنند همه و همه این روزهای پاییزی فریده را میسازند. او حالا دختر ایران است و بیشتر از آنکه به فکر یافتن حقیقت زندگیاش باشد از داشتن این همه هموطن مهربان ذوق میکند. شاید به دلگرمی همین اتفاقات است که او دیگر دست از جستوجو برای یافتن گذشتهاش کشیده و ترجیح میدهد از کشف این همه محبت توسط ایرانیان حظ ببرد.