بازگشت آب رفته به جوی
احد روانجو/ مدرس دانشگاه
در سالهای اوایل دهه 70 که در رشته گرافیک دانشگاه تهران تحصیل میکردم، شاگرد استاد ممیز بودم؛ استادی جدی با ویژگیهای منحصر به فرد که سراسر آموزش بود. یک بار در یکی از کارگاههای درس ارتباط تصویری، فکر کنم کارگاه صفحه آرایی و میزانپاژ شاگرد استاد ممیز بودم و مفتخر که جدیترین استاد گرافیک این درس را ارائه میکند؛ البته همینطور هم بود. کارگاه در طبقه دوم دپارتمان هنرهای تجسمی ساعت 9 تا 12بود.
استاد کارها را میدید و هر شاگرد با نصب کارهای خود به تخته به نقد و سؤالات پاسخ میداد.
یکی از دوستان در حال همین کار بود که یکی از دانشجویان از بیرون آمد و در حاشیه کلاس که کمدهای بچهها بود مشغول برداشتن وسایل نقاشی خود با سروصدا شد. یکباره کاسه صبر استاد لبریز شد و با صدای بلند بر سر مزاحمی که به کلاس وارد شده بود فریاد کشید و او را به باد بد و بیراه گرفت. شاگرد هاج و واج، دست و پا گم کرده و حیران ماند. با توپ و تشر استاد و با دل شکستگی کلاس را ترک کرد. همشاگردیها با نگاه به هم از برآشفتن یکباره استاد تعجب کردند. کلاس آن روز به تلخی گذشت.
هفته بعد در کارگاه صفحهآرایی جمع شده بودیم. استاد بعد از بررسی یکی دو نمونه از کارها گفت: یادتان هست هفته پیش به دانشجویی پرخاش کردم... او فردای آن روز با گل به دفتر کارم آمد و من کلی خجالت کشیدم. او با بزرگواریاش اینطور مرا تنبیه کرد. به من یاد داد که مقابل رفتار تند میشود با محبت، آب رفته را به جوی برگرداند.