من، نوجوان بیمار و مادر نگران
ابوالفضل جلیلی/ کارگردان سینما
چند وقتی است در حال ضبط فیلمی هستیم. برای فیلمبرداری چند صحنه که لوکیشن آن درون یک خانه بود مزاحم خانوادهای محترم و مهربان شدیم؛ خانوادهای که پسربچه 13-12 ساله مهربانی داشتند.
در حین فیلمبرداری از آشنایی با آنها اظهار خوشوقتی کردم و گفتم کاش زودتر شما را میشناختم چون به نظرم پسر شما مستعد بازیگری است و میتواند در یکی ، دو صحنه نقشآفرینی کند. مادر خانواده تشکر کرد ولی رفتارش طوری بود که انگار از این پیشنهاد خوشش نیامده و دوست ندارد زیاد در این باره صحبت کنیم.
بعد از پایان فیلمبرداری مرا صدا کرد و گفت که پسرش مبتلا به یک نوع بیماری خاص است. ظاهرا داروی این بیماری در لیست داروهای وارداتی دولت نیست. از این رو پزشکی از آنها تقاضای چندین میلیون تومان پول کرده بود تا داروها را از خارج بیاورد. آنها هم تمام تلاششان را کردهاند و پول جور شده است.
ناگفته نماند که خانواده مورد نظر گرچه تنگدست به نظر نمیآمدند ولی معلوم بود که تهیه چنین پول هنگفتی برای آنها فوقالعاده دشوار بوده است. با مراجعه به پزشک، او به آنها گفته است که با گران شدن دلار باید چند برابر این پول را بدهند که دیگر واقعا این کار برای آنها غیرممکن است.
صحبت به اینجا که رسید پرسیدم اگر داروها مصرف نشود، چه اتفاقی میافتد. مادر خانواده گفت بسیاری از اعضای بدن پسرش از جمله کلیهاش در معرض آسیب قرار میگیرد.
پرسیدم چه کمکی از من ساخته است؟ گفت که شما هنرپیشهها به همه جا راه دارید. لطفا درد ما و خانوادههای دیگر را به گوش مسئولان برسانید. گفتم من هنرپیشه نیستم، به جایی راه ندارم، گاهی یادداشتی در روزنامه مینویسم. این یادداشت را تقدیم شما میکنم؛ شما که با وجود گرفتاری، دیگر خانوادههای دردمند را هم فراموش نکردهاید. با این پیام که من نه منتقد دولتم نه ستایشگر آن، اما به هر حال دولت پدر ملت است و در چنین اوضاعی باید به فکر چنین خانوادههایی باشد.