سمیرا مرکدی
مقابل یک اتفاق مشابه در شرایط مختلف، واکنشهای متفاوتی از خود نشان میدهیم؛ گاهی مانند یک کودک، گلایه میکنیم و فریاد میزنیم تا به آنچه میخواهیم برسیم، بعضی وقتها حامی یا عصبانی میشویم و در مواقعی هم، عکسالعملمان کاملا منطقی و به دور از هرگونه رفتار احساسی است. اینکه هر کدام از ما در برابر یک اتفاق در شرایط مختلف، واکنشهای متفاوتی نشان میدهیم بیشتر به 3مولفه شخصیت ما برمیگردد؛ والد، بالغ و کودک؛مولفههایی که اگر شناخت درستی از آن داشته باشیم در روابط خانوادگی و اجتماعی آگاهانه و موفقتر عمل خواهیم کرد. این متن که چکیده گفتوگو با دکتر نادر اباذری- روانشناس بالینی- است پنجره جدیدی برای شناخت بهتر خود، دیگران و بهبود روابط در خانه و جامعه مقابلتان باز میکند!
«والد» برآمده از آموختههای ماست. فرهنگ ما هم در «منوالد» میگنجد. خوب و بد، مذهب، قضاوت، سنتها و سرزنشکردن خود، در این بخش از شخصیت ما جا دارد. سالهای اولیه کودکی، باید و نبایدهای زیادی از طرف والدین به کودکان تحمیل میشود. این مجموعه از وقایع خارجی و تحمیلی غیرقابل سؤال در آینده بخشی از من والد فرد را تشکیل میدهد. این بخش شخصیت، مسئول خشک و متعصب کارهای انضباطی، قانونمداری، بایدها و نبایدها در افراد است. وقتی این بخش از شخصیت به درستی رشد نکرده باشد، در زندگی بدون توجه به احساسات و عواطف و حتی بدون تعقل و منطق مرتکب اعمالی میشود یا دیگران را مجبور به انجام اموری میکند. در این افراد، غرق شدن در کارها آنقدر جدی میشود که حتی تفریح و سرگرمی خانواده و فرزندان بیاهمیت جلوه میکند. چنین فردی مدام امر و نهی و متعصب عمل میکند. گاهی هم بهعنوان فردی مهربان، دلسوز و نگران همچون مادر، خود را نشان میدهد.
نمونه جملات و رفتارهای« من والد»
«خستهام کردی. درست گوش کن. هرگز تکرار نکن. برای آخرین بار میگویم». جملات تنبیه کننده، جملات تشویق کننده، اخم کردن، دست به سینه نگاه کردن. بالا آوردن دست و تکان دادن انگشت سبابه. یا برعکس؛ والد مهربان مدام امید میدهد؛ نگران نباش. کمکت میکنم. اجازه نمیدهم مشکلی پیش بیاید و... . آنهایی که والد شخصیتشان پررنگتر است گاهی افرادی مهربان و دلسوز هستند که میخواهند مشکلات را رفع کنند، باری از دوش شما بردارند و برخی افرادی خشک و جدی هستند و محکم حرف میزنند .
بالغ، آن بخشی است که خودمان بهدست میآوریم، تحلیل میکنیم و همیشه منطقی دارد، فرد را با واقعیتهای موجود تطبیق میدهد، تجزیه و تحلیل میکند، آیندهنگری دارد. میان احساسات و تعقل تعادل برقرار و به نوعی بین کودک و والد تعادل ایجاد میکند. بالغ در ما فرد منطقی و رشدیافتهای است که مستدل و قاطع سخن میگوید، نه تلاش میکند کنترل کند و نه واکنش تهاجمی نسبت به دیگران دارد و از تمام تواناییهایش بهعنوان فردی بزرگسال بهرهمیگیرد. «من بالغ» مغز متفکر و مرکز کنترل شخصیت است که با تجزیه و آنالیز موقعیتهای گوناگون سعی میکند آنها را با درون فرد سازگار کند. اگر بخواهید در زندگی لذت ببرید و به آرامش برسید باید قسمت بالغ شخصیتتان پررنگتر باشد. البته که کودک و والد برای زندگی ضروری است.
نمونه جملات و رفتارهای «منبالغ»
«من بالغ» عباراتی مانند «بهنظر من، من فکر میکنم» یا کلماتی که نشاندهنده تامل و صبر است مانند «تا فردا بررسی میکنم، دربارهاش تحقیق میکنم بعد پاسخ میدهم» و امثال آن را بیشتر استفاده میکند. اگر متعصب هستید، فقط بهخودتان و لذتبردن فکر میکنید و به آینده توجهی ندارید یا چنانچه انتقادپذیر نیستید و در برابر مشکلات همیشه از شیوه تکراری و قدیمی استفاده میکنید بدانید که قسمت بالغ شخصیتتان بر شما حاکم نیست. از طرف دیگر اگر همیشه با سختکوشیهایتان همه را خسته میکنید و فقط بهدنبال ثروت، قدرت، پیشرفت و علم هستید و هیچ وقتی بهخود و اطرافیانتان برای لذتبردن نمیدهید باز هم بدانید که مولفه بالغ شخصیت، کنترل شما را بهعهده ندارد.
«کودک»، انرژی پایه و موتور محرکه هر کاری است. این بخش از شخصیت، مانند کودک احساسهای درونی و نیازهایی دارد که منجر به رفتارهایی در او میشود. کودک وقتی گرسنه میشود یا نیازی دارد، گریه میکند و وقتی به خواستهاش میرسد میخندد. کنجکاو است. شیطنت دارد. میخواهد چیزهای مختلف را خودش تجربه کند. آینده را نمیبیند. قید و بند ندارد و قانون و مذهب و عرف نمیشناسد. این حالت با پایان سن کودکی به پایان نمیرسد و تا بزرگسالی به شکلهای مختلفی خود را نشان میدهد. «من کودک»، گاهی بدون فکر کردن، فقط با احساسات و لذتجویی و دفع درد و غم سروکار دارد. با کمک همین کودک درون، فرد با فشارهایی که احساس میکند سازگار میشود یا علیه آنها سروصدا میکند. اگر شما در خانواده یا اجتماع، بیشتر چنین رفتارهایی از خودتان نشان میدهید به این معنی است که منکودک شما بیشتر از بالغ و والد رشد کرده است.
نمونه جملات و رفتارهای« من کودک»
«کاش پارسال این زمین را خریده بودم! دلم میخواهد بهترین ماشین را داشته باشم. اگر پدرم به من هم پول میداد مثل برادرم موفق شده بودم. در نوشتههای من بهترین و با کیفیتترین نکات را میخوانید». بلندبلند خندیدن یا جیغ زدن، زیادی جنبوجوشکردن، کجخلقی و ناله، لجبازی و قهر کردن و حتی رجز خواندن.
شخصیت سالم
برای اینکه شخصیت سالم و متعادلی داشته باشیم به هر سه مولفه شخصیتی نیاز داریم تا از عهده زندگی برآییم؛ من کودک لازمه زندگی است. کودک است که انرژی میدهد. بالغ باید باشد که اهداف را پیش ببرد. والد باید باشد که اخلاق و وجدان و راهنما باشد. اصولا هر کدام از این مولفهها کنار برود مشکلی ایجاد میشود؛ کودک کنار برود فرد افسرده میشود. بالغ و کودک کنار برود آدم خرافاتی میشود. اگر والد و کودک حذف شود فرد وسواسی میشود.
بهترین رابطه
اما بهترین نوع رابطه بین 2 نفر وقتی است که هر فردی با همان مولفه فرد روبهرو صحبت کند؛ مثلا والد با والد. بالغ با بالغ و کودک با کودک. فراموش نکنید که اگر این نوع ارتباط در لحظه تغییر کند و جابهجا شود طبیعی است. مشکل جایی شروع میشود که ضربدری عمل میکند؛ والد، با کودک یا بالغ طرف مقابل مواجه میشود یا موارد دیگر. رابطه والد، کودک، رابطهای ادامهدار است حتی اگر کیفیت خوبی نداشته باشد. رابطه والد و بالغ تداوم پیدا نمیکند و همان بحث«مرا درک نمیکنید» مطرح میشود.
مشکل تداخل
اگر هر کدام از مولفهها کمرنگ شده باشد میتوان با رواندرمانی و اقدامات آموزشی آن را اصلاح کرد اما وقتی والد، بالغ و کودک مخلوط شود کار سختتر است و درد فعلی در بسیاری از خانوادهها این است که هر 3مولفه با هم تداخل دارند. دکتر اباذری میگوید: «مشکل بسیاری از خانوادهها این است که برای صحبت درباره موضوعی، با منطق بالغمان شروع میکنیم اما یا با والد ادامه میدهیم یا با لجبازی کودکانه و قهر دنبال خواسته خودمان هستیم، به همین دلیل مشکل رفع نمیشود یا فرد ممکن است مرتکب اشتباه شود اما بچگانه توجیه کند! مثلا وقتی «من والد» والدین میگوید درس بخوان! پاسخ میدهد: «نمیخوانم. این همه درسخوانده بیکار هستند»؛ این منطق بچگانه است. اگر با منطق بالغ بخواهد پاسخ دهد باید دلیل بیاورد؛ مثلا «به شغل دیگری علاقه دارم که نیاز به دانشگاه ندارد» یا «این رشته تحصیلی را بهدلیل علاقهام به رشته دیگر نمیخوانم» و... .
نمونههایی از انواع روابط
وقتی با دوستانتان مشغول بازی میشوید، شوخی میکنید و پیامهای خندهدار برای همدیگر میفرستید.
هر دو طرف ژست همهچیزدان بهخود میگیرند و مشکلی هم نیست اما وقتی 2نفر با والد کنترلکننده صحبت کنند آن وقت است که دعوا شروع میشود و هرکس میخواهد حرفهای خودش را به کرسی بنشاند.
یک طرف رابطه میخواهد تصمیمات منطقی بگیرد اما طرف مقابل میخواهد ماجرا را عاطفی کند؛ مثلا شوهر دارد ماجرایی را برای همسرش توضیح میدهد و از او میخواهد که در این راه کمکش کند اما زن با احساسی کردن ماجرا یا گریه میخواهد اقدام دیگری انجام دهد.
در این رابطه هم ما و هم طرف مقابلمان منطقی هستیم و همهچیز مطابق منطق پیش میرود و عاطفه دخالتی ندارد؛ مانند صحبت در مورد یک موضوع علمی و... .
وقتی یک طرف دارد با منطق حرف میزند و طرف دیگر شروع میکند به انتقادهای سختگیرانه؛ مثلا تصور کنید یک نفر دارد سخنرانی میکند و یک نفر شروع میکند به انتقاد یا مسخره کردن.
یک نفر، مانند پدر و مادرها عمل میکند و نفر دیگر میرود در لاک کودکی. مانند امرونهیکردن از مولفه والد و چشم گفتن شخص با مولفه کودک یا لوس کردن خودمان و حمایت و ناز کشیدن طرف مقابل.
به سوی تعادل
تا شخصیت خودمان را دقیق نشناسیم نمیتوانیم برای اصلاح آن کاری کنیم. میتوانیم آخر هرشب، تمام اتفاقات و عملکردهای خود را با جزئیات روی کاغذ بیاوریم. این کار را باید در نهایت صداقت انجام داد. چندبار و کجاها به شکلی بچگانه گلایه کرده و نق زدهاید؟ کلا چقدر «من کودک» بر شخصیت شما غالب بوده است؟ چندبار طبق نشانههایی که در بالا خواندید به شکل بالغ، کودک یا والد رفتار کردهاید؟ در کدام موارد والد، بالغ و کودک در جایگاه خودشان و به درستی عکسالعمل نشان دادهاند و در کدام موارد مولفهای به اشتباه جای مولفه دیگری ورود پیدا کرده است؛ مثلا موقع رانندگی، وقتی اتومبیلی مقابلتان میپیچد چه عکسالعملی نشان میدهید؟ حالا وقتی خودتان تخلف میکنید چه عکسالعملی دارید و در ذهنتان چه میگذرد؟ در زندگی خانوادگی و محل کار هم موارد مشابه زیادی وجود دارد. اگر این کار را هر شب انجام دهید به مرور و ناخودآگاه شرایط بهتر میشود و به سمت تعادل بین والد، بالغ و کودک پیش میروید.
درون ما 3شخصیت کودک، بالغ و والد وجود دارد، آنها را بشناسیم
سه من در یک من!
در همینه زمینه :