علیرضا مجمع روزنامهنگار
انگار داریم از دروازهای نامرئی عبور میکنیم. دروازهای که آن سویش جماعتی غریبه جمع شدهاند که بعد از ورود ما بهمان خوشامد بگویند. از چاهی که آلیس افتاد از آن به سرزمین عجایب. تمام فانتزیها اینجوریاند. فانتزی را باید باور کرد تا رنگ حقیقت بگیرد. مثل ژولورن و جزیره اسرارآمیزش، مثل جی کی رولینگ و هریپاتر و مدرسه جادوگری هاگوارتزش. باور فانتزی سخت است، برای همین است که فانتزی است، اما اگر به باورش برسی، رنگ دنیایت با آدمهای دیگر فرق میکند. امروز پرسپولیس در این موقعیت است.
شاید پرسپولیس برای نخستین بار است که در این موقعیت است، اما برانکو یکبار دیگر اینجا را تجربه کرده است. نه اینجا، مثل اینجا. 17سال پیش در همین روز در دوبلین با چیرو مقابل ایرلند ایستاد و شکست خورد؛ دو بر صفر. چند روز بعدش در تهران تماشاگران در طبقه دوم زیر ساعت، بنر بزرگی آورده بودند که رویش نوشته بود:
IRAN 3– IRLAND 0. انگار ما بیشتر از بازیکنان باورشان داشتیم که میتوانند به یاران روی کین(که نیامد ایران) و شی گیون 3گل بزنند. آرزو محقق نشد، اما این یک فانتزی تعریف شده بود. ما-دایی و کریمی و مهدویکیا و بقیه- در آن روز باور نکردیم که میتوانیم به ایرلند 3گل بزنیم و نزدیم. قدم اول رسیدن به فانتزی باور فانتزی است.
چیرو ما را به جام جهانی نبرد و از ایران رفت، اما دستیارش ماند و 4 سال بعد مقتدرترین صعود ما را رقم زد. ما مزد ایستادگی و اعتمادمان را گرفتیم و رفتیم به آلمان، درست مثل الان. 3سال با برانکو آمدیم تا برسیم به فینال آسیا. با همه دردهای سر راه. با 2پنجره بسته. این رسیدن از جنس متافیزیک است، اما قرار نیست خودمان را به متافیزیک بسپاریم و جام بگیریم. جملات محملی این روزها میشنویم؛ اگر قرار نبود پرسپولیس قهرمان شود، آن توپ سیدجلال دقیقه 90جلوی الجزیره نمیرفت توی گل، اگر قرار نبود پرسپولیس قهرمان شود نیمه دوم بازی الدوحیل 3گل به قطریهای مدعی نمیتوانستیم بزنیم و اگر قرار نبود... نه، آقا؛ با این اراجیف به ما جام نمیدهند. باید برویم در میدان و بجنگیم. باید در 90دقیقه دستکم 2گل بزنیم، تا برویم اضافه. باید اگر میخواهیم در 90دقیقه ببریم و ساعت 30:20 جام را در دستان سیدجلال ببینیم 3گل به گوزنهای ژاپنی بزنیم. از این خبرها نیست که با منتکشی به ما جام بدهند. یکبار به همین ژاپنیها درحالیکه ازشان سر بودیم در همین زمین جام را دادهایم.این بار دیگر باید بجنگیم و جاممان را بگیریم. آلکس فرگوسن در خاطراتش میگوید:«روزی که به منچستر آمدم، مقابل تیمی قرار گرفتم و از خدا خواستم بتوانیم آن تیم را ببریم. آن بازی را باختم و فهمیدم خدا برای تیمهای دیگر هم هست، پس از آن روز به بعد فقط تلاش کردم.» این جام یک سرش برای ژاپنیهاست.آنها، هم خدا دارند و هم متافیزیک. پس نگاهمان به اتفاقات زمین باشد و کاشیمایی که از الدوحیل و السد اصلا قویتر نیست. باور کنیم میتوانیم در آزادی نونوارشده نخستین جام لیگ قهرمانان آسیا را در تهران نگه داریم. باور این فانتزی نخستین قدم رسیدن به جامی است که تاکنون هیچ تیم ایرانیای آن را بهدست نیاورده است.
فانتزیات را باور کن!
در همینه زمینه :