عکاسی هنری و مخاطبان
صیاد نبوی/ عکاس
نکتهای که درباره عکاسی در روزگار ما وجود دارد، نبود یک تعریف جامع یا بهتر بگویم یک دیدگاه کلی درباره هنری به نام عکاسی است. سهل و راحت شدن عکاسی و فراوانی تصاویری که هر روز توسط موبایل ثبت میشود، موجب شده تا همه ما با تعداد بیشماری تصویر مواجه باشیم. عکسهایی که میتوانند خوشرنگ و لعاب باشند و حتی کادربندی و نورپردازی خوبی داشته باشند اما در میان این همه تصویر که بعضیهایشان ممکن است با لحاظ کردن معیارهای حرفهای هم ثبت شده باشند، کمتر عکس و تصویری هست که بتوان آن را هنری دانست. درواقع عکسی که بیانگر باشد، دیدگاه و سوگیری مشخصی داشته باشد و بتواند روایتی، حسی یا موضعی را بیان کند یا دیده نمیشود یا در میان این همه گم میشود.
واقعیتی که بسیاری از دانشجویان رشته عکاسی هم با ورود به عرصه آموزش به آن پی میبرند نبود یک گرایش و دیدگاه واحد نسبت به نوعی عکاسی است که بتواند جنبههای هنری تصویر را حفظ و ارائه کند. به طور کلی نقدی که به هنرهای تجسمی از جمله عکاسی در جامعه ما وارد میشود، شکاف بین مخاطب و آگاهی عمومی در این زمینه است؛ این شکاف وقتی بیشتر حس میشود که عکاسی را مثلا با سینما مقایسه کنید. سینما با روایت متن به یک باور و برداشت مشترک با تماشاگر میرسد اما در مورد عکاسی چنین نیست. یکی از ابزارهایی که میتواند چنین شکافی را پر کند یا دستکم از عمق آن بکاهد، تلویزیون است. درست است که تلویزیون محدودیتهای خاص خود را دارد و باید همه سلیقهها را در نظر بگیرد اما با این همه در زمینه آموزشهای هنری و اطلاعات عمومی هنر به معنی واقعی کار چندانی صورت نمیدهد. همچنین در کتابهای درسی نیز چنین اطلاعات و آموزشهایی آنچنان که باید جایگاه خود را ندارد. گرچه در سالهای اخیر تلاشهای خوب و اقدامات قابل اعتنایی در این زمینه انجام شده است.