نگاهی به اجتماع آدمها در دنیای زیرزمینی
بیا ولی تنها نیا
الناز اسکندری:
فضاهای عمومی شهری برای استفاده همه ما طراحی و ساخته شده است؛ این یک اصل ساده است که تابع مهمی از عدالت اجتماعیاست. فضای مترو چقدر به این عدالت نزدیک شده است؟ آیا همه میتوانند با خیال آسوده سوار مترو شوند؟
«ایستگاههای متروی تهران برای افراد معلول و ناتوانان جسمی مناسب است و درصورت داشتن همراه، مشکلی برای استفاده از مترو نخواهند داشت.» این گفته جعفر ربیعی ـ عضو هیأت مدیره شرکت بهرهبرداری متروی تهران ـ است. این جمله گرچه برای شهروندان دلگرمکننده است اما اگر از دید یک توانیاب به آن نگاه کنی، حقایقی تلخ نیز در آن یافت میشود. در سالهای گذشته تلاشهای زیادی برای آمادهسازی فضاهای عمومی به منظور استفاده افراد با نیازهای خاص صورت گرفته است اما وقتی یک زن کالسکهبهدست، یک سالمند یا یک معلول باشی، مشکلات زیادی را در معابر عمومی و وسایل حملونقل عمومی این شهر تجربه خواهی کرد؛ مشکلاتی که انگار قرار نیست تمام شوند و گویی برای رفعورجوع آنها باید همهچیز را از نو ساخت. به قول مدیران «مشکل، زیرساختیاست»! به جمله مهندس ربیعی برگردیم. او گفته مترو مناسب است اما به این شرط که معلولان، تنها نباشند؛ یعنی همراه داشته باشند. اگر هدف نهایی مدیریت شهری و حتی مدیریت کلان برقراری عدالت شهروندی باشد، باید طوری برنامهریزی شود که همه از فرصتهای یکسان برخوردار باشند. آیا میتوان تصور کرد که اگر یک توانیاب بخواهد از فرصت یکسان شغلی استفاده کند و شغلی معمولی داشته باشد، هر روز یکی از اعضای خانوادهاش او را تا محل کار برساند؟
ورود داره، خروج نداره!
پرسش اساسی ما برای تهیه این گزارش این بود: «آیا مترو برای همه است؟». حوالی ایستگاههای متروی غرب تهران با چند معلول صحبت کردم. هر کس چیزی میگفت. یکی گفت: «روز معلولها نزدیکه؟»؛ دیگری گفت: «باز دارو گرون شده!»؛ اما شاهکلید اظهارات همه آنها در پاسخ به پرسش اساسی ما همان بود که عضو هیأت مدیره به آن اشاره کرده بود. میگفتند: «تنهایی نمیشه ازش استفاده کرد». توانیابان و افراد کمتوان واقعا برای همراهشدن با موج روزانه متروسواران مشکل دارند. کافیاست یک بار خودتان را جای آنها بگذارید تا دستاندازها را حس کنید. یکی از کسانی که با آنها صحبت کردم با 2عصای زیربغلی راه میرفت. زنی حدودا ۴۰ساله بود. گفت: «یک بار با مترو رفتم. وقتی سوار میشدم، همهچیز خوب بود. از کنار خیابان سوار آسانسور شدیم و جلوی سکو پیاده شدیم. فکر میکنم ایستگاه شهید مفتح بود. به هر حال همان حوالی بود. ولی وقتی در مقصد پیاده شدیم هیچ راهی برای خروج از ایستگاه نبود. هیچ راهی! چه کاری از من برمیآمد؟ دوباره سوار شدم و برگشتم سر جای اولم. این نخستین و آخرین تجربه متروسواریام بود».
صمد ذواشتیاق ـ معمار و شهرساز ـ که او هم از معلولان است، صحبتهایش را با اشاره به همین نکته آغاز کرد؛ «من با ماشین شخصی سر کار میروم. البته آن هم دردسرهای خودش را دارد؛ همیشه یکی ماشینش را در جایگاه مخصوص پارک معلولان گذاشته و رفته است.»
او ادامه داد: «اصلا تا به حال وارد مترو نشدهام؛ به خاطر اینکه رفتن به مکانهای اینچنینی بدون همراه، اصلا ممکن نیست. گیرم که مترو برای استفاده من مناسب باشد؛ چطور تا آنجا بروم؟ حتما یکی باید مرا برساند و همراهیام کند. تنها که نمیشود. من تا پارک هم بدون پسرم نمیتوانم بروم. این موضوع خیلی مهمی است. به نظرم اگر قرار است درباره این صحبت کنیم که آیا مترو برای همه هست یا نیست، نباید همهچیز را داخل خود ساختمان ایستگاه و قطارها بررسی کنیم. شهر یک کل درهمتنیده است؛ باید اول پیادهرو و اتوبوس و تاکسی باشد تا یک معلول به ایستگاه مترو برسد».
راست هم میگوید. تعداد توانیابانی که از مترو استفاده میکنند زیاد نیست. اصلا در شهر ما زیاد معلول به چشم نمیآید. نه اینکه نباشند! در خیابان نیستند. بسیاری از آنها خانهنشین هستند. ذواشتیاق توضیح داد: «البته همهجای دنیا مشکلاتی وجود دارد. در متروی شهرهای شلوغ مامورانی هستند که مردم را داخل واگنها فشار میدهند تا درها بسته شود. طبیعی است که در چنین شرایطی یک معلول، یک سالمند یا یک زن باردار نمیتواند از امکانات یکسان با یک فرد سالم برخوردار باشد. حالا هر قدر هم که آسانسور بگذارند و امکانات را افزایش دهند بالاخره یک ساعت شلوغی هست که افراد کمتوان نمیتوانند از حملونقل عمومی استفاده کنند. راهحلش چیست؟ خب در آن ساعتها این افراد باید از وسیلههای دیگری استفاده کنند. مترو را که نمیشود خلوت کرد! فکر میکنم خود مردم هم این موضوع را درک کنند».
پاتو جلوی بزرگتر دراز نکن!
در تهران مثل بسیاری از شهرهای شلوغ، پیک ترافیک صبحگاهی و عصرگاهی را میتوان کمحجم کرد ولی نمیتوان از بین برد. از ساعتهای شلوغی که صرفنظر کنیم، باز اصل پرسش برای ساعتهای دیگر منتفی نمیشود. بگذارید بحث را کمی از مسئله زیرساختهای فنی و امکانات شهری منحرف کنیم و درباره رفتار خودمان فکر کنیم. اگر مسافر هرروزه مترو باشید، حتما بنرهای مترو را در زمینه احترام به سالمندان، رعایت حق تقدم در سوار و پیادهشدن و حتی ندویدن روی پلههای برقی، بسیار دیدهاید. مسافران مترو همان کسانی هستند که جلوی در ورودی یک اتاق، مدت زیادی را به تعارف میگذرانند که «شما بفرمایید»، «نه خواهش میکنم شما بفرمایید»، «استدعا دارم بفرمایید»! این جملهها بسیار آشناست و احتمالا همه ما روزانه از آن چند بار استفاده میکنیم ولی وقتی نوبت به مترو میرسد هیچ تبلیغات فرهنگیای نمیتواند ما را قانع کند که منتظر بمانیم تا اول دیگران پیاده شوند، سالمندان سوار شوند و سپس با آرامش وارد شویم. چرا؟ یک روانشناس در این زمینه توضیح داد: «در روانشناسی اجتماعی، پدیدهای به اسم بیتفاوتی اجتماعی داریم؛ یعنی نوعی بیاحساسی و بیرغبتی که من اجازه میخواهم آن را «افسردگی اجتماعی» بنامم. اگر این افسردگی در جامعهای مثل ایران زیاد شود، میتوان آن را یک بیماری اجتماعی دانست که نیاز به درمان دارد».
او آشنایی مردم با یک اصل اخلاقی جهانی را عامل این بیتفاوتی دانست و با توضیح اینکه نحوه آشنایی ما با این اصل صحیح، اصولی نبوده است، گفت: «اصل اخلاقیای که مردم ایران به مرور با آن آشنا شده و آن را پذیرفتهاند این است که «من مهم و محق هستم»! وقتی یک شهروند به این نتیجه میرسد که خودش مهم است، آن را به معنی عدمهمراهی و همدلی و نوعدوستی و بخشش تعبیر میکند. یکی دیگر از دلایل بیتفاوتی اجتماعی، بیهدفی و احساس پوچی است. دلیل دیگر، بیتوجهی به تصمیمات مسئولان و مدیران است. گویی اخبار و وقایع روزمره بیاعتبار شدهاند، بیتفاوتی نسبت به سرنوشت اجتماعی و سیاسی هم هست. ضمن اینکه بیتفاوتی مسئولان به مشکلات مردم، این بیتفاوتی مردم را تشدید میکند». این استاد دانشگاه ادامه داد: «البته این مسئله پدیده تازهای که مختص ایران باشد، نیست. سالها پیش در آمریکا یک زن در مقابل چشم ۳۶شهروند آمریکایی به قتل رسید و هیچکدام از شهروندان، هیچ عکسالعملی نشان نداد. این اتفاق آنقدر مهم و تأثیرگذار بود که نظریهپردازان اروپایی روی آن مطالعه کردند. کتابی با عنوان «مرد سیاسی» مطالعه کردم که در آن توضیح داده شده بود جامعهای که مردمش دچار بیتفاوتی شده باشند، جامعهای است که قطعا در آن رضایت عمومی وجود ندارد».
این روانشناس، رقابت را یکی دیگر از مشکلاتی دانست که مردم را به نبود مدارا و سازش در مکانهای عمومی سوق میدهد. او در تشریح این تلقی گفت: «امروز در مدرسه و سایر محیطهای آموزشی و اجتماعی، از تعبیر «رقابت سالم» استفاده میشود. رقابت، واژهای منفیاست؛ پس سالمبودن در آن معنایی ندارد! این اصطلاح در خودش پارادوکس دارد. مردم ما مدام در حال مسابقهدادن با هم هستند. نتیجه این است که خودمحور میشوند و احساس مسئولیت در آنها از بین میرود. مردم از خودشان سؤال میکنند که چرا من این کار را بکنم؟ خب یکی دیگر آن را انجام دهد»! اما مسئله این است که این مردم همانهایی هستند که به محض اطلاع از حوادثی مثل زلزله، برای یاری آسیبدیدگان از هم سبقت میگیرند؛ «مردم ما در زمینه رویدادها، انتخابی عمل میکنند؛ یعنی الاهم فالاهم میکنند.»
او درباره رفتار مردم در مترو توضیح داد: «هر روز سر یک ساعت سوار مترو میشویم و سر یک ساعت پیاده میشویم. بعدازظهر دوباره به همین شکل به خانه برمیگردیم؛ هر روز همان مسیر، همان آدمها و همان رویدادها. این تکرار هرروزه باعث میشود که فرد، به دنیای درونی خودش پناه ببرد».
او در پایان گفت: «ما انسانهای جمعگرایی بودیم؛ با همین رویکرد جمعی هم بود که توانستیم انقلاب کنیم اما امروز تعبیرمان از اصل اخلاقی فردگرایی، غلط است. ما پای در سنت و دست در تجدد داریم و طبیعتا مسائل ما متفاوت از کشورهای مدرن است».
مترو آقابالاسر ندارد!
اینجا سخن ذواشتیاق را بهتر میتوان درک کرد. جامعه یک کل است. وقتی به مسئله حلنشدنی دستفروشان مترو اشاره کردم، ذواشتیاق تعبیر جالبی داشت. او گفت: «اقتصاد این جامعه مشکل دارد. حالا هر قدر برخورد قانونی داشته باشیم و هر قدر به مردم هشدار بدهیم که از دستفروشان خرید نکنند، هیچ فایدهای ندارد. برای برخی دستفروشان مسئله، مسئله بقاست؛ اگر کتک هم بخورند باز مجبورند برگردند و کار کنند تا گرسنه نمانند. این، فقط مسئله دستفروشان مترو نیست. حالا مدیریت شهری ما چه برنامهای برای فقرزدایی دارد؟ اصلا مدیریت شهری ما آنقدر یکپارچه هست و آنقدر مسئولیت دارد که توقع داشته باشیم فکری به حال شهر کند؟ نه! این یک حقیقت است که شهرداری در کشور ما از روز اول به وجود آمد تا کارهای مشخصی انجام دهد؛ نمیتوانیم توقع داشته باشیم که یک دولت محلی باشد».
او ادامه داد: «درست است که مسئول اشتغال و خیلی دیگر از مشکلات مردم ما، شهرداری نیست ولی این دلیل نمیشود که در برخوردهای قهری کاملا به ماموران شهرداری حق بدهیم. در همهجای دنیا دستفروشان وجود دارند و شهرداری آنها را ساماندهی میکند؛ البته نه به قیمت زیاد. اگر در تهران به دستفروشان غرفه بدهند، اجاره زیادی از آنها میگیرند اما در اروپا، اصلا اینطور نیست. شهرداری فقط به اندازهای پول میگیرد که شب برای رفتگر هزینه کند تا فضا را تمیز کند و نه بیشتر. مردم حق دارند جنس ارزان بخرند و دستفروشان هم حق دارند کار کنند. هیچکس این حق را انکار نمیکند. حالا بیایید این را بیاوریم مثلا در متروی امام خمینی که دستفروشان نهتنها واگنهای مترو بلکه سکوها را هم اشغال کردهاند. ممکن است یکی بیاید طرح بدهد که برای دستفروشی اطراف مترو و در مسیر مردم، مکانی اختصاص بدهیم. نخستین چیزی که به ذهن مدیریت شهری میرسد این است که آن اطراف، زمین بسیار گران است و این هزینه، برای شهرداری توجیهی ندارد. به همین سادگی، صورت مسئله پاک میشود. البته بیمنطق هم نمیگویند ولی به هر حال مشکلی هم حل نمیشود».
ذواشتیاق توضیح داد: «مشکلات فقط مخصوص کشور ما نیست؛ همهجای دنیا سخت است که فضاهای عمومی را برای همه ایمن و قابل استفاده کنند؛ ضمن اینکه خب حقیقت این است که در بسیاری از شهرهای بزرگ دنیا، مردم دیگر رفتار در این فضاها را آموختهاند. برای آنها بدیهی است که حق تقدم با آنهایی است که میخواهند پیاده شوند. اینها همان مردمی هستند که توی خیابان هم بیرحمانه از یکدیگر سبقت نمیگیرند. ولی در کشور ما اینطور نیست و آنچه در مترو میبینیم برآیند تمام مشکلات و مسائل مردم ما در اجتماع است؛ مردمی که گاهی خیلی هم مستاصل هستند. اما میخواهم بگویم که با وجود تمام این موانع، مشکلات مردم در مترو را راحتتر از سایر مشکلات موجود در فضاهای عمومی شهر تهران میتوان حل کرد. مترو دیگر یک سازمان یکپارچه است؛ مثل خیابان نیست که یک ساختمانش برای اداره آب باشد و آن یکی برای اداره دارایی و شهرداری حق دخالت در امور عمرانی آنها را نداشته باشد. مترو دیگر جایی نیست که در آن هر مدیر و هر سازمانی ساز خودش را بزند؛ از این نظر جای امیدواری هست که با مدیریت صحیح، در آینده شاهد کاهش برخی مشکلات و ایجاد فضایی امن و آرام باشیم؛ فضایی که در آن، مردم در حال مسابقه سرعت نباشند».
تعداد ساعتهایی که مردم در مترو میگذرانند زیاد است؛ شاید دهها میلیون دقیقه. این فضا برای همه ماست؛ البته با درنظرگرفتن آنهایی که باید با همراه و بدون همراه، حق استفاده از آن را داشته باشند. بنابراین این فضا را نمیتوان صرفا یک معبر بیاهمیت دانست و از کنار آن بهسادگی رد شد. مترو آمده که مشکلات ما را حل کند نه اینکه ما را ببرد زیر زمین و گرفتار و خشمگین کند؛ بنابراین حق داریم دنبال راهحلهایی بگردیم که در آن چنددهمیلیون دقیقه به مردم سخت نگذرد؛ کنار هم احساس امنیت و آرامش نسبی کنند و به مترو بهعنوان بخشی از زندگیشان و بخشی از سبک زندگی یک شهروند کلانشهر نگاه کنند.