آمستردام؛ دنیس و اتاق زیر شیروانی
منصور ضابطیان | نویسنده و مجری تلویزیون:
«کوچسرفینگ» (CouchSurfing) روشیاست که هزینههای سفر را تا حد قابل ملاحظهای پایین میآورد. اقامت در هتلها و هاستلها در هر صورت هزینهبر است و کوچسرفینگ این امکان را به آدم میدهد که هزینههای اقامتش را به صفر برساند. در سایتهای مربوط به این کار، هر کسی صفحهای باز میکند و امکاناتی را که میتواند به رایگان در اختیار یک مسافر قرار بدهد اعلام میکند. این امکانات از خوردن یک قهوه در یک بعدازظهر در شهر شروع میشود تا اقامت کامل در خانه کسی که صفحه، متعلق به اوست. برای هیچکدام از این خدمات هم هیچ پولی ردوبدل نمیشود و همهچیز رایگان است. اما با این حال کوچسرفینگ، به هندوانه دربسته میماند؛ ممکن است اقامت در خانه یک آدم غریبه حسابی خوش بگذرد و ممکن هم هست که چندان دلپذیر نباشد؛ همانطور که برای من و دوستم حمید، نیست!
دنیس را حمید پیدا کرده است؛ در آمستردام؛ یک پسر سیاهپوست آفریقایی مهاجر که در کترینگ یک بیمارستان کار میکند. آدم عجیبیاست؛ ازخودراضی بهنظر میرسد و انگار خیلی بهخودش مینازد که دارد به قول خودش در «جهان آزاد» زندگی میکند. خدای اطلاعات غلط است؛ ازجمله اینکه به ما گفته که از ایستگاه قطار تا خانهاش حدود یک ربع پیاده راه است؛ راهی که دقیقاً 45دقیقه طول میکشد!
او در یک آپارتمان سنتی هلندی زندگی میکند. آپارتمانهای سنتی هلند راهپلههای باریکی دارند با شیبهای تند و البته بدون آسانسور. بالارفتن یک آدم معمولی از این پلهها خودش پروژهایاست؛ چه رسد به اینکه یک مسافر، بار هم داشته باشد؛ برای همین است که همه این آپارتمانها یک قلاب آهنی محکم، روی نمای بیرون و درست زیر شیروانی پشتبام دارند تا وسایل بزرگ، از طریق آن و از راه پنجره وارد هر واحد شود.
حدود ساعت4 به خانه دنیس میرسیم؛ گرمازده و عرقکرده. دنیس در را باز میکند و میخواهد به طبقه اول برویم. خب، این نشانه خوبیاست که دستکم خانهاش در طبقه اول است. آپارتمان، خیلی کوچکتر از آن چیزیاست که فکر میکنیم؛ شلوغ و پوشیده از گردوخاک. یک نشیمن کوچک دارد و یک اتاقخواب خیلی کوچک. از حمید میپرسم: «ما باید کجا بخوابیم؟» و او شانه بالا میاندازد و میگوید: «خدا کنه بره بیرون، یهکم اینجاها رو مرتب کنیم»! دنیس دستهکلیدی به ما میدهد. یک کلید مال در ورودیاست و یک کلید، مال در واحد. اما کلید سوم؟ کلید سوم، کلید حل ماجراست. دنیس میگوید که هر واحد یک اتاق زیر شیروانی دارد و کلید سوم، کلید آن اتاق است که ما قرار است شب توی آن اتاق بخوابیم. خوشحال میشویم که خب میتوانیم یک اتاق مستقل داشته باشیم!
اما خوشحالی ما چندان دوام نمیآورد؛ چراکه برای رسیدن به آن اتاق باید 70تا پله چوبی اریب و باریک را طی کنیم! اما اتاق... اتاق یک فضای کوچک است بدون هیچ روزنهای! فقط یک تشک بزرگ کف آن پهن شده و دیگر هیچ!
خوشبختانه هردومان ملافه همراهمان داریم و هوا هم آنقدر سرد نیست که احتیاجی باشد از آن پتوهای کثیف کنج اتاق که فکر میکنم از توی بیمارستان کش رفته باشد استفاده کنیم. بخش سخت ماجرا این است که اگر نصفشب قرار باشد گلاببهرویتان به دستشویی بروید، باید این 70پله باریک چوبی را قرچوقروچکنان پایین بروید، درِ آپارتمان دنیس را با کلیدتان باز کنید، کارتان را بکنید و همین مسیر را برگردید و آنقدر از این مسیر سخت بترسید که چهبسا بعد از رسیدن به اتاق زیر شیروانی، دوباره نیاز باشد این مسیر را برگردید! این یک شب را هر طور هست دوام میآوریم اما فردا صبح با حمید راه میافتیم تا یک هاستل درستوحسابی پیدا کنیم. پیداکردن هاستل خوب در آمستردام کار سختی نیست و ما به همان اندازه که در کوچسرفینگ در آمستردام با شکست مواجه میشویم، در اینجا پیروز میدان هستیم.
برمیگردیم خانه دنیس. خودش سر کار است. وسایلمان را برمیداریم و برایش یک یادداشت میگذاریم؛ از او تشکر میکنیم و رومیزی قلمکار اصفهانی را هم که برایش آوردهایم میگذاریم کنار یادداشت. دستهکلید را میگذاریم زیر پادری و برمیگردیم به جهان آزاد!