شهرام میرزایی /غزلسرا
از وقتی که گوشیهای هوشمند و شبکههای اجتماعی بین شاعران رواج یافت، درختها هم خوشحال شدند و هم ناراحت؛ خوشحال از اینکه بهخاطر توهمات عدهای انسان ظاهرا متمایز دیگر قطعهقطعه نمیشوند و ناراحت از اینکه دیگر احتمال داشت دست و لباس هیچ شاعری بوی برگ و کاه ندهد. که نداد. ولی گذشته از این نگرانی طبیعی! که طبیعی بود، یک نگرانی غیرطبیعی هم که غیرطبیعی بود مرسوم شد. به این سطرها دقت کنید:
الف. حافظ میگوید (آب را گل نکنیم. شاید این آب روان...)
ب. عین القضات در باب چهارم گلستان فرمود: این کوزه چو من عاشق زاری بوده است...
ج. استاد! در بیت پنجم غزلتان وزن مختل نشده است؟!
- اگر من استادم خودم میدانم چه نوشتهام. در ضمن از دین که خارج نشدم از وزن خارج شدم که مهم نیست. لطفا سنگین باش بچه!
د. شهراد جان شعرت که مالی نیست ولی از این زاویه که عکس گرفتی و دماغت از صفحه بیرون زده اصلا خواندیده نمیشود. لطفا یک سرچی در دلبران اینستاگرامی بکن و عکس مناسب انتخاب کن. انشاءالله کتابت برود به چاپ هفتم هشتم. و رفت.
شاید این موارد برای شما که شاید شاعر نیستید یکنوع شوخی بهحساب بیاید ولی میتوانم قسم بخورم که بعد از نادیدهگرفتن صنعت چاپ و استمرار حیات درختها، این شوخی با جدیت تمام در بین شاعران اینترنتی متداول است.
ترقی معکوس (روح طرزی اورموی شاد) بهترین تعبیر برای غالب شاعران و اشعار اینترنتیاست. کسی که در عمرش به اندازه انگشتان یک دست کتاب نخوانده به کمک اینستاگرام و لب و ابرو به اندازه انگشتان دست و پا کتاب چاپ کرده است.
ناشران ادبیاتی تعداد لایک را بر کیفیت شعر ترجیح میدهند و هولهولکی یک شعر را از 2سارق پر فالوئر ادبی در 2کتاب مجزا چاپ میکنند و صاحب اصلی شعر را با 200فالوئر با احترام و فحش از دفتر نشر بیرون میاندازند. با همه این واقعیتها و تلخیها در همین اینترنت و شبکههای مجازی کارگاههای آموزشی ادبی، گروههای شعری و کلا زیستهای سالم شاعرانه هم وجود دارد که مصداقالنادر کالمعدوم است. به امید روزی که این ناهمگونی، همگون شود. آمین.
درخت نت
در همینه زمینه :