خیزش افراطیها در سهقاره
از برزیل تا آلمان، از فیلیپین تا واشنگتن، احزاب و چهرههای راست افراطی با شعارهایی مشابه قدرت گرفتهاند
جواد نصرتی/ خبرنگار
همزمان با انتخاب ژایر بولسونارو بهعنوان رئیسجمهور جدید راستگرای افراطی برزیل، اعلام کنارهگیری آنگلا مرکل، صدراعظم لیبرال آلمان از رهبری حزبش، چنان ضربهای بر پیکر تفکر سیاسی لیبرال در دنیای غرب وارد کرده است که میتوان تاریخ سیاسی معاصر را به قبل و بعد از هفتهای که گذشت، تقسیم کرد.
به همان اندازه که خانم مرکل در دوران 13ساله صدارتش نشانه ثبات و پایبندی به اصول لیبرال دمکراسی بوده، جریانی که بولسونارو و همفکران او از آن سربرآوردهاند، نشانه تغییرات بنیادین و افراطی و تقابل با آرمان لیبرال در دنیای غرب به شمار میرود.
این همزمانی، همچنین ضربه دیگری بر امیدهای چپگرایان و میانهروها در سپهر سیاسی غرب است که از شرق اروپا گرفته تا واشنگتن، زیر ضربههای تفکرات راستگرایانه، روزبهروز بیشتر به عقب رانده میشود.
به گزارش نیویورک تایمز، خانم مرکل دوشنبه در سخنرانی خود که بهصورت مستقیم از تلویزیون پخش میشد، اعلام کرد که در دسامبر، برای تمدید رهبریاش بر حزب دمکرات مسیحی اقدام نخواهد کرد و به این ترتیب، چهارمین دوره حضور او بهعنوان صدراعظم آلمان که در سال2021 بهپایان میرسد، آخرین دوره او خواهد بود. البته تردیدها درباره اینکه او این دوره را به پایان برساند هم همزمان با اعلام کنارهگیریاش از حزب مطرح شده است.
مرکل بعد از آن این تصمیم را گرفت که حزب میانهروی او، در 2 انتخابات ایالاتی در باواریا و هسه بدترین نتایج را در چند دهه اخیر به دست آورد و انتقادهای درونحزبی از او بالا گرفت. این نتایج، ادامه روندی است که یک سال پیش در انتخابات ملی آلمان شروع شد و برای نخستینبار در تاریخ، یک حزب راستگرا - آلترناتیو برای آلمان - بهعنوان صدای مخالفان وارد پارلمان شد و حزب مرکل را در موقعیتی شکننده برای تشکیل دولت قرار داد.
این تصمیم مرکل، فراتر از آلمان، ضربه سنگینی به میانهروها و لیبرالها در سراسر اروپا وارد خواهد کرد. خانم مرکل، بهعنوان رهبر قدرتمندترین اقتصاد اروپا، سالها در مرکز تصمیمگیریهای روابط خارجی اروپا بوده و با ارائه نسخهای لیبرال از میانهروی، سنگری مستحکم علیه ناسیونالیستم راستگرایانه که در کشورهایی مانند مجارستان و لهستان و سوئد قدرتنمایی میکنند، ایجاد کرده بود و حالا نماد مبارزه با راستگرایی افراطی، در خانه بهخاطر قدرتگرفتن راستها، به نوعی مجبور به ترک عرصه سیاست داخلی شده است.
قطار بیتوقف راستگرایی
این تصمیم خانم مرکل، آخرین حلقه از زنجیرهای از رویدادهای شوکهکننده سیاسی است که به ناسیونالیستها و راستها اعتمادبهنفس بیشتری داده و اروپا را بیش از گذشته به سمت عبور از مرزهای نظم لیبرال هل میدهد.
نجواهای راستگرایانه، در اروپای شرقی جان گرفت و با بهقدرت رسیدن آندره دودا در لهستان و ویکتور اوربان در مجارستان، تثبیت شد. همین دو انتخاب، به اندازه کافی برای اتحادیه اروپا دردسر درست کرده اما در مقایسه با برگزیت، یک سرگرمی به شمار میرود. رأی غافلگیرکننده مردم بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا در سال2016، با اکثریت شکننده 52درصد، بحرانی عمیق برای اتحادیه اروپا ایجاد کرد که همچنان حلنشده باقیمانده و طرفین هنوز بر سر جزئیات آن به توافق نرسیدهاند. جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا، تحتتأثیر تبلیغات گسترده راستهای ضداروپا، زنگ خطر را برای یکپارچگی و آرمان مشترک اتحادیه به صدا درآورد. در فاز بعدی پیشرفت راستها، تفکرات راستگرایانه به غرب متمایل شدند و بعد از قدرتگرفتن راستگرایان در اتریش و آلمان، نوبت به سوئد بود که خیزش راستها را با چشمانی حیران و نگران ببیند.
راستها شاید از جاهای مختلفی در اروپا قدرت گرفته باشند، اما گفتمانی با کلیدواژههایی مشترک دارند: توجه به ملیگرایی در تقابل با تمرکز بیش از اندازه به اتحادیه اروپا و البته مخالفت با ورود مهاجران به این قلمروهای ملی. و البته بیشتر آنها به نژادپرستی و ضدیت با مسلمانان و یهودیها هم متهم هستند که اتهامها معمولا از سوی آنها رد میشود.
پدیده جهانی راستگرایی
اروپاییها البته در نظارهکردن برآمدن راستها تنها نیستند؛ اگر بولسونارو را در آمریکای لاتین، مهد چپگرایی در 2دهه اخیر، نمونه بارز راستگرایی بدانیم، در جنوب شرق آسیا هم رودریگو دوترته را داریم که از هر افراطگرایی افراطیتر است. بولسونارو که یک راست افراطی است، در این ویژگی قطعا با رئیسجمهور بسیار تندرو و عجیب فیلیپین مشترک است اما اشتراک دیگری که آنها دارند، مقایسهشدن با دونالد ترامپ است.
پدیده بیسابقه سیاست داخلی آمریکا، در بدترین زمان ممکن در کاخ سفید به قدرت رسیده است؛ درست در دورانی که اروپا بیشتر از هر زمان دیگری برای مقابله با راستگرایی به حمایت آمریکا نیاز دارد، ترامپ رساتر از هر رهبر دیگری در جهان علیه ساختار نظم لیبرال فریاد میزند. ساختار لیبرالی که در غرب وجود دارد، ثمره بیش از 70 سال نهادسازی روسای جمهور پیشین آمریکا و رهبران کشورهای اروپایی است اما ترامپ بیتوجه به همه آن تلاشها، در شیپور یکجانبهگرایی میدمد. او در عمل، در مبارزه با مهاجران از سیاستمداران اروپای شرقی تندروتر است و با شعار بهشدت ملیگرایانه «نخست آمریکا»، نهتنها به اتحادهای قدیمی با همپیمانان اروپایی و شرقی پشت کرده، که منافع آمریکا در روابط بینالمللی را در درازمدت به خطر انداخته است.
جهان خطرناک راستها
در چنین شرایطی است که کنارهگیری معنادار مرکل از رهبری حزب دمکرات مسیحی، پیامدهایی جبرانناپذیر برای نظم جهانی ایجاد شده از بعد از جنگ جهانی دوم خواهد داشت؛ در روزهایی که برخی شهرداران آمریکایی هم تمایلی برای ملاقات با ترامپ نشان نمیدهند، امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه تنها کسی بود که ظرفیت جانشینی مرکل را داشت اما میزان رضایتمندی بسیار پایین از او در فرانسه (29درصد در انتهای تابستان)، امیدواریها را در این زمینه از بین برده و انگلیس، آنقدر درگیر برگزیت است که فرصتی برای فکرکردن به رهبری جهان لیبرال ندارد. همه اینها، نشانهای از رشد بدون مانع راستها در سراسر جهان است. و البته چشماندازی که این دنیای جدید میدهد، چندان امیدوارکننده نیست.
همین حالا که ترامپ، بهعنوان یک راستگرای با افکار ضدلیبرال در آمریکا در قدرت است، بزرگترین مسئله سیاستمداران، حفظ وحدت ملی است. تحتتأثیر صحبتها و رفتارهای ترامپ و حملات بیسابقه او به رسانههای مستقل، راستها چنان در آمریکا جسارت پیدا کرده و جان گرفتهاند که میتوان ارسال بستههای انفجاری و به رگبار بستن یک کنیسه توسط 2 راستگرای افراطی را نسیمی در مقایسه با طوفان پیش رو خواند. این نگرانیها در اروپا هم وجود دارد و همین دیروز گاردین گزارش داد که کار مقابله با راستهای افراطی، از پلیس گرفتهشده و به امآی5 -بخش امنیت داخلی انگلیس - سپرده شده است.
راستها، از دل کمتوجهی لیبرالیسم به شکاف اقتصادی و مهاجرت و ناکارآمدی بنیانهای اجتماعی برخاستهاند و تمام آینده را، بدون هیچ شریکی، برای خود میدانند.
راستها گفتمانی با کلیدواژههایی مشترک دارند: توجه به ملیگرایی و مخالفت با ورود مهاجران به قلمروهای ملی. و البته بیشتر آنها به نژادپرستی و ضدیت با مسلمانان و یهودیها متهم هستند