زهرا رستگار مقدم
در نسبت منحط ادبیات و سیگار همین بس که یک انگاره سنتی مبتنی است بر اینکه مگر میشود نویسنده و شاعر سیگار نکشد؟ هیچ معلوم نیست چنین فرضیهای چرا چنین مسلط شده است که نسبت وثیقی بین امر ادبی و امر دخانی برقرار است. بدیهی است که هیچ دانشمندی تاکنون نتوانسته ثابت کند برای خلق محصول ادبی، دخانیات جزو الزامات قطعی کار است. مسئله این است که آنقدر نویسندهها و شاعرها سیگار کشیدهاند و با این زباننافهم ناهنجار عکس بهیادگار گذاشتهاند که این گمان تقویت شده است که سیگار جزو ملزومات شاعری و نویسندگی و در معنایی کلیتر روشنفکری است. ماجرا تا آنجا ادامه داشته است که حتی نویسندهها و شاعران غیرسیگاری برای مورد پذیرشقرارگرفتن در جمع روشنفکرها، برای حفظ ژست هم که شده، یک عکس با سیگار بهیادگار ثبت کردهاند هر چند بعد از ثبت عکس، آسیب ساعتها سرفه را به جان خریده باشند. بگذریم... میخواهیم به ورود سیگار به متن شعر فارسی اشاراتی بکنیم.
لابد شنیدهاید که شاعران عصر قاجار و پهلوی اول که هنوز پیشنهادهای نوین نیما را درک و دریافت نکرده بودند اما میخواستند شعر را بهزعم خودشان نو بکنند، برای رسیدن به این منظور، از برخی واژگان عصر نوسازی در قوالب کهنی چون غزل و قصیده بهره میبردند و مثلا کلمات قطار و تلگراف و اینها را وارد شعر میکردند. ماجرا سالها بعد و در اواخر دهه70 شمسی بهنوعی تکرار شد؛ حالا که نوشدن و مدرنیزاسیون غزل با تلاشهای کسانی چون حسین منزوی تثبیت شده بود، جوانانی درصدد برآمدند که بهزعم خودشان مرحلهای جلوتر بروند و آن را پستمدرن بکنند.
همه انجمنهای شعرخوانی پر شده بود از شاعرانی که غزل بهاصطلاح پستمدرن میخواندند و روند پستمدرنیزهکردن غزل نزد آنها چندان تفاوتی با کاری که ملکالشعرای بهار و ایرج میرزا و امثالهم برای مدرنسازی غزل کردند، نداشت. آنها هم بهجای پذیرش روح جهان جدید فرامدرن، سراغ واژههایی رفتند که گمان میبردند میشود با آنها این روح را به غزل احضار کرد. در این میان، واژه سیگار، بسامد بسیار بالایی داشت. نمیتوان چنین ادعایی را بدون تحقیق اثبات کرد اما پربیراه نیست حتی اگر بدون تحقیق بگوییم پربسامدترین واژه در غزلهای این جوانان سیگار بود. چندتا از مهمترینهایشان را با این ملاحظه که سیگار نقش عمدهای، فراتر از یک اشاره کوتاه در آنها داشته باشد، برایتان اینجا آوردهایم. اول بخوانید از محمدرضا حاجرستمبگلو از شاعران مهم و خوب جریان غزل 2دهه اخیر: «سیگارهای لحظه چشمانتظاریت، سیگارهای بعد در آغوش دیدنت/ سیگارهای شعلهور از تو به یک طرف، سیگارهای لحظه تاریک رفتنت/ سیگارهای خاطره روز آمدن، سیگارهای خاطره جنگ تن به تن/سیگارهای شعلهور از من به سمت من، سیگارهای خاطره تلخ رفتنت/ [...] سیگار را به عشق تو کبریت میکشم، این شعر را به عشق تو کبریت میکشم/ من خویش را به عشق تو کبریت میکشم، در لحظههای مثل شعر سرودنت...». یکی دیگر از این شاعران هم سیدمهدی موسوی بود که غزلش پر بود از سیگار؛ مثلا این را ببینید: «زیر رگهات مرگ تیر کشید/ دود سیگار را که بیرون داد/ دود سیگار را که بیرون داد/ رفت آن اسم محو از یادم/ دود سیگار را که بیرون داد/ دود سیگا... به سرفه افتادم!». بهمن وطنپرست هم غزلی نوشت آن سالها با ردیف سیگار: «عشق است و جیب بیپول؛ درد است و دود سیگار/ بر چهرهام نشسته رنگ کبود سیگار».
میبینید! انگار سیگار آمده بود تا یکتنه غزل ایران را پستمدرن کند؛ این لولِ پرتوتون اما نمیدانست که قهرمان توخالی پستمدرنیزاسیون شعر معاصر فارسی است. هرجا بین چنین غزلهایی سرک بکشید مطمئن باشید سیگارهایی روشن را مییابید که از سر و کول مصرعها بالا و پایین میروند. سیگار از جان غزل ایرانی چه میخواست؟
دو شنبه 30 مهر 1397
کد مطلب :
34966
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/LDgr
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved