چرا در بعضی حرفهها تعداد افراد سیگاری بیشتر است؟
نخِ آخر
سیگار، صاحبان مشاغل فکری را اغوا کرده اما روانشناسان میگویند که تأثیری بر قوهتخیل ندارد
شبنم سیدمجیدی
پزشکها، پرستارها، استادها و معلمها، روزنامه نگارها و نویسندهها، موسیقیدانها، نقاشها، عکاسها، بازیگران، کارگردانها، کارآگاههای جنایی، سیاستمداران و... همه آنها با جزئیات میدانند که سیگار با آنها چه میکند، اما چه اتفاقی میافتد که انگار آنها را چارهای نیست؟ بارها تصمیم میگیرند که این یکی آخرین نخ باشد؛ آن را دود میکنند و شاید حتی با رفیقشان یک عکس یادگاری بهعنوان آخرین بار بگیرند و آن لحظه را ثبت کنند. آیا این آخرین سیگار است؟ مبتلایان به سیگار، فوایدی را به آن نسبت میدهند مثل رفع خستگی و افزایش فعالیت فکری؛ تصوری که اکثر سیگاریهای صاحب مشاغل فکری را اغوا کرده است. هرچه افراد مشهور در هر حرفهای (بهویژه مشاغل هنری) ژستهای فریبندهتری بلد باشند، به همان نسبت فریبخوردگان ظاهردوست نیز سریعتر به سیگارکشی ترغیب میشوند. گرچه عوامل مختلفی در این زمینه تأثیرگذارند اما این موضوع را علتالعلل تمایل افراد برای ابتلا به سیگار میدانند.
ژستهای قشنگ
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد در طول قرنها سیگار، بهویژه برای هنرمندان، اغواگری بیشتری داشته است که حتی هنرمندانی مثل پیکاسو و ونگوگ را درگیر خود کرده است.
نویسندگان نیز از گذشتهها به سیگار علاقهمند بودهاند، مولیر -نمایشنامهنویس فرانسوی در قرن هفدهم- سیگار میکشید و یک نقل قول مشهور هم دارد که میگوید: «هر کسی بدون تنباکو زندگی میکند، شایسته زندگی نیست». تأثیرات این افراد، بعدها به بقیه انواع هنر و رسانهها نیز نفوذ کرد. اسکار وایلد -نویسنده ایرلندی- میگوید: «یک سیگار کاملترین نوع از کاملترین لذت هاست».
با جمعی از دانشجوهای هنر در یکی از دانشگاههای تهران همراه میشویم با موضوع سیگار. یکیشان کارگردانی سینما میخواند. میگوید: «من عاشق آن جعبههای کوچک با بستهبندی سلفون و آن کارت براق رویش و صدای رضایتبخش پارهکردن سلفون رویش بودم. الان در اینجا نه فقط سیگارکشیدن بلکه اینکه تو چه نوع سیگاری بکشی، بهنوعی برایت هویت میآورد». دیگری ادامه حرفش را میگیرد: «قبول کنید که بخشی از جذابیت سیگار بهخود آن و بهنوعی سرگرمیبودن آن برمیگردد. مثل تخمهخوردن است. همه اگر جلوی دستشان باشد، میشکنند. سیگار هم وقتی در محیطی زیاد است، همه میکشند. در دانشگاه ما زیاد است».
یکی دیگر میگوید :«وقتی سیگار میکشم به من کمک میکند تا آرام باشم و البته ایدههای جدید به ذهنم میرسد. میدانم که احمقانه است و نشانه ضعف، اما نمیتوانم خودم را تغییر دهم. به من کمک میکند تا بر تنشها و ترسهایم غلبه کنم. گاهی سیگار میکشم تا احساس تنهایی نکنم. نمیدانم، به هر حال خیلیها هم شروع میکنند چون ژست قشنگی دارد. برای من نه. من وقتی ناراحتم سیگار میکشم، وقتی خوشحالم سیگار میکشم، وقتی میترسم، وقتی خستهام، وقتی بیکارم. هر بار سیگار کشیدهام با هدفی بوده است!».
آن دیگری نیز کمی با اغراق میگوید: «هر کسی وارد هنر میشود در عرض 32دقیقه سیگاری میشود! اگر از قبل سیگاری باشی که خوشبهحالت، نصف راه را رفتهای و به رؤیاهایت نزدیکتر شدهای».
تقلید از بزرگان هنر
بهار سلطانی، روانکاو است. او میگوید: «سیگار کشیدن برای بچههای هنر دلیل خاصی ندارد، بیشتر به جذابیت آن برمیگردد؛ به اینکه گذشتگان و بزرگان این حرفه این کار را میکردند و حالا آنها نیز به تبعیت از همان بزرگان این کار را میکنند. محمود دولتآبادی، بزرگ ادبیات ماست و حتی در حال مصاحبه تصویری نیز سیگارش بر لبانش است. طبیعتاً وقتی کسی به این افراد علاقهمند است، میخواهد از این طریق به شخصیت آنها نزدیک شود. جوانترهای عرصه هنر میخواهند از روی دست بزرگان این حرفه تقلب کنند و به این طریق این ژستها را مال خود کنند، اما به مرور نیکوتین روی مغز و خون آنها تأثیر میگذارد و وابستگی بیشتر میشود». بااین حال خیلی از افراد سیگاری میگویند که سیگار استرس را از بین میبرد، این درست است؟ میگوید: «اصلاً درست نیست. سیگار خودش باعث استرس است. وقتی سیگار میکشی شاید برای ساعتی حال خوبی داشته باشی اما دوباره بدنت به نیکوتین احتیاج پیدا میکند و میخواهی یکی دیگر بکشی. اگر این نامش استرس و تنش نیست، پس چیست؟».
سلطانی درباره تأثیر سیگار کشیدن بر بروز خلاقیت هم میگوید: «سیگار کشیدن ربطی به افزایش خلاقیت ندارد. بروز خلاقیت به آزادی ذهن نیاز دارد. وقتی ذهن تو به سیگار وابسته است و وقف آن شده، دائم نسبت به آن احساس گرسنگی داری. درست است که نیکوتین محرک است و میتواند باعث افزایش تمرکز شود اما برای نویسندگان باعث تولید کلمه نمیشود. در کوتاهمدت ممکن است تأثیر مثبتی داشته باشد، اما به مرور سلولهای مغز را تحلیل میبرد و کارایی ذهن پایین میآید. میتوانم هنرمندانی را نام ببرم که هرگز سیگار نکشیدند. سیدمهدی شجاعی، نادر ابراهیمی، دکتر شفیعی کدکنی، شمس لنگرودی، صادق چوبک و...؛ پس میبینید که سیگارکشیدن ربطی به توانایی تولید کلمه ندارد».
یاد مرگ با هر پک
پزشک است و نمیخواهد نامش فاش شود. میگوید :«من و همکارانم همه سیگار میکشیم؛ البته پزشک غیرسیگاری هم زیاد داریم. در جوانی شبهای درسخواندن طولانی، مرا سیگاری کرد. نیاز داشتم با کمخوابی مبارزه و بر درسهایم تمرکز کنم. سیگار راه خوبی بود. حالا هم از وابستگی به آن رهایی ندارم. کمخوابیها بهخاطر شیفتهای کاری همچنان ادامه دارد. اگر سیگار نکشم، استرس مرا میکشد. نکته جالبش اینجاست که شاید تا الان صدهزار نخ سیگار کشیده باشم و با هر یک نخ سیگاری که کشیدهام به مرگ فکر کردهام!».
دکتر جلال مرادی تأیید میکند که پزشکها زیاد سیگار میکشند. این روانشناس میگوید: «سیگار در افرادی که شیفتهای کاری بینظم دارند مثل پزشکها، پرستارها و حتی خود ما روانشناسها، بسیار شیوع دارد. حتی میان افرادی که در زمینه سلامت روانی و مبارزه با اعتیاد کار میکنند، احتمال سوءمصرف بالاست چون بسیار در دسترس است. شیوع سیگار با در دسترس بودن آن رابطه مستقیم دارد. البته سیگارکشیدن در مشاغل سطح پایینتر نشانه بدبختی است، اما در شغلی مثل نویسندگی، نشانه باکلاسی. اما این را باید دانست که سیگار کشیدن به جایگاه اجتماعی ربطی ندارد و یک نوع اعتیاد است. نمیتوانیم آن را با بیان اینکه جایگاه اجتماعی بالایی داریم، توجیه کنیم. فراموش نکنید که هر سال 480هزار نفر سیگارکشیدن را در دنیا ترک میکنند؛ البته با مرگشان!