مصائب یک قهرمان از دنیایی ناشناخته
لیلی خرسند
همان روز اولی که از مدرسه برگشت؛ همان روزی که بغض کرده قصه تلخ روز اول و نیشخندهای همکلاسیهایش را برای مادر تعریف میکرد، میتوانست تمام شود. از همان روزی که به کلاس زبان رفت و دوباره همان نیشخندها توی ذوقش زد؛ از همان روز اولی که به استخر و باشگاه پا گذاشت و نه جیبی بود که دستش را قایم کند و نه آستینی و از همه روزهای اول، هر کدام از این روزها میتوانست برایش بهانهای برای یک پایان باشد، اما نشد. نه اینکه خودش بخواهد، اجبار مادر و پدرش بود؛ پدر و مادری که آینده را برای او متفاوتتر از خودش میدیدند؛ پدر و مادری که میدانستند اگر تن به خواستهاش دهند، شاهین هم میشود یکی مثل بقیه؛ بقیهای که تنها انتخابشان، انتخاب گوشهای برای پنهان شدن است. شاهین میتوانست مثل همه باشد؛ مثل همه آنهایی که انگیزهای برای ماندن ندارند.
ماندن پیش ما؛ مایی که هنوز آنها را از خودمان نمیدانیم که اگر میدانستیم، این همه دلشان از ما پر نبود؛ از ما و جامعهای که برایشان ساختهایم. شاهین ایزدیار میتوانست 8 سال قبل معروف شود؛ از همان دوره اول بازیهای آسیایی یا از همان دوره قبل؛ از گوانگژو که طلا گرفته بود، در 17سالگی یا از اینچئون که 5 نقره و یک برنز داشت. اما توقع ما بالا بود. شاهین باید یک کار حیرتانگیز میکرد تا دیده شود، مثل گرفتن 6 طلا. او دیده شد و حالا نماینده یک جامعه است؛ جامعهای از افرادی مثل خودش. او مهمان همشهری بود. از روزی که از جاکارتا برگشته، سعی کرده به هیچ دعوتی نه نگوید. این بهترین فرصت دست اوست تا به جای همه دوستانش حرف بزند و از مشکلاتشان بگوید.
چه اتفاقی باید بیفتد تا فردی که معلولیت دارد، به این نتیجه برسد که با ورزش میتواند موفق شود؟ شاهین ایزدیار چه زمانی به این حس رسید که ورزش میتواند به او کمک کند؟
من در کودکی خیلی اذیت شدم؛ از دوران ابتدایی بود که اذیت شدنهای من هم شروع شد. روزهای اولی که مدرسه میرفتم مورد تمسخر بچههای همسن و سالم قرار میگرفتم. خیلی از روزها نمیخواستم به مدرسه یا به استخر بروم. از آب بدم میآمد. با این حال خانواده حمایتم کردند و از سال86 وارد تیم ملی شدم.
از دوران کودکی بیشتر حرف بزنید، کی متوجه شدید که با بقیه فرق دارید؟
از دوران ابتدایی بود. بچههای محل که از کودکی مرا دیده بودند، وضعیت دستم برایشان عادی شده بود، ولی وارد مدرسه که شدم، جو فرق میکرد. برای نخستینبار بود که مرا میدیدند و شاید اصلا برای نخستینبار در عمرشان بود که میدیدند، کسی دستش مشکل دارد و نقص عضو دارد. یک کم برایم سخت بود. لباس آستین کوتاه نمیپوشیدم، مدام دستم را زیر آستین یا توی جیبم قایم میکردم که کسی نبیند. اینها مرا خیلی اذیت میکرد. هر وقت از مدرسه برمیگشتم به پدرومادرم میگفتم که چه شده، میگفتم که دیگر نمیخواهم به مدرسه بروم. مسلما آنها هم ناراحت میشدند، ولی چیزی به من انتقال نمیدادند.
حتما روحیه هم میدادند؟
بله دقیقا. از 9سالگی که به استخر میرفتم، این اذیتها بیشتر هم شد. نمیتوانستم دستم را پنهان کنم و این حالم را بد میکرد. رفتم شنا یاد بگیرم که خیلی هم دیر یاد گرفتم، نه بهخاطر مشکل دستم، کلا از آب میترسیدم.
چه کسی پیشنهاد داد که شنا کنید؟ برای تفریح میرفتید یا اینکه در شما استعدادی دیده بودند؟
یکی از اقوام مادرم مربی شنا بود. او پیشنهاد داد که مثل همه آدمهای عادی بروم و شنا یاد بگیرم. من هم با برادرم رفتم. قبل از شنا ژیمناستیک و تکواندو کار میکردم. حرکات ژیمناستیک را بهخاطر مشکل دستم نمیتوانستم انجام بدهم و فقط حرکتهای زمینی را انجام میدادم. بهخاطر همین کلا ژیمناستیک را کنار گذاشتم. پدرم تکواندوکار بود. نزدیک یک سال هم تکواندو کار کردم تا قهرمانی استان هم پیش رفتم ولی بهخاطر آسیبهای زیادی که دارد، تکواندو را هم کنار گذاشتم.
چطور به این نتیجه رسیدید که باید در شنا بمانید؟
در شنا هم مشکل داشتم. چیزی که برادرم در یکماه یاد گرفت، برای من یک سال طول کشید. گریه میکردم و توی آب نمیرفتم، خیلی از آب بدم میآمد ولی با حمایت و تشویق خانواده ادامه دادم. البته آن موقع از نظر من کارشان حمایت و تشویق نبود، اجبار بود. خیلی وقتها خودم استخر نمیرفتم، پدرم ساکم را برمیداشت و میرفت تا اینکه من از رو بروم و بالاخره از رو رفتم.
اصرار خانواده برای اینکه شنا را یاد بگیری، برای چه بود؟ انگیزهشان خیلی قوی بود؟
فکر کنم برای این بود که اعتماد به نفس من بالا برود. بچه فوقالعاده گوشهگیری بودم. اصلا اجتماعی نبودم. سال 86پدر یکی از بچهها (کیا حیرتی) جانباز بود. ایشان مرا به هیأت ورزش جانبازان و معلولان استان البرز معرفی کرد. 3ماه بعد مسابقات قهرمانی کشور در مشهد برگزار شد، چون با افراد سالم تمرین کرده بودم، رکوردم خیلی خوب بود. با اینکه 14سال داشتم، 3 طلا گرفتم و ستاره مسابقات شدم. چندماه بعد هم به تیم ملی دعوت شدم. الان 11 سال است که در تیم ملی هستم.
اذیت شدن در دوران کودکی تا کی ادامه داشت. با خودتان صحبت میکردید تا قانع شوید که باید وضعیت موجود را بپذیرید یا اینکه این اذیت ادامهدار بود؟
کمکم برایم عادی شد. در همان مدرسه چند روز که از سال تحصیلی میگذشت وضع بهتر میشد اما در هر موقعیتی، روزهای اولی که وارد جمع میشدم خیلی سخت میگذشت. وقتی کلاس زبان، کلاس موسیقی یا باشگاه جدیدی برای ورزش میرفتم، روزهای اول اذیت میشدم و دستم را قایم میکردم. تا اینکه در مسابقات شرکت کردم، وقتی به افتخاراتی که دارم، رسیدم، دستم برایم عادی شد و حالا به همین دست افتخار میکنم.
شما مادرزادی نقص عضو داشتهاید. کسانی که بر اثر یک اتفاق دچار معلولیت میشوند، قبول شرایط جدید برایشان خیلی سخت میشود. تا حالا شده شما به آنها روحیه و انگیزه بدهید؟
بله امثال من که از بچگی مشکل داشتهایم، با آن کنار آمدهایم و روزبهروز با آن معلولیت بزرگ شدهایم اما کسی که سالم بوده و بر اثر یک سانحه، یک اتفاق یا مریضی نقص عضو پیدا میکند، همهچیز برایش خیلی سخت میشود. اکثرا هم این افراد گوشهگیر میشوند. بعضیها مدت زیادی گوشهگیر هستند و خیلیها هم مادامالعمر. بودهاند کسانی که این شرایط را داشتهاند. با آنها صحبت کردهام، انگیزه دادهام و الان افراد موفقی هستند. بهتر است بگویم از موقعیتی که داشتند، خیلی موفقتر هستند.
موسیقی، نقاشی و هنرهای دیگر میتواند در حد ورزش روی افراد معلول تأثیرگذار باشد و آنها را از گوشه خانهها وارد اجتماع کند؟
هر کسی به چیزی علاقه دارد، ولی چون ورزش با جسم در ارتباط است و حرکتهای جسمانی دارد، خیلی بیشتر میتواند به یک معلول کمک کند.
شاید غلبه بر محدودیتی که دارند، در ورزش بیشتر اتفاق میافتد.
خیلی از افراد هستند که میبینیم دست و پا ندارند، اما با دهان نقاشی میکشند و خیلی هم نقاشیشان زیباست. موضوع همین غلبه بر محدودیت است. باید قبول کنیم استعدادی که در این افراد است، در افراد سالم نیست.
میگویند معلولیت محدودیت نیست، ولی بهنظر میرسد این شعار همه جا کاربرد ندارد؛ بهخصوص در ایران که محدودیتهای زیادی برای معلولان وجود دارد. آدم سالم هم در ایران نمیتواند راحت در پیادهروها راه برود، چه برسد به اینکه کسی معلولیتی داشته باشد.
متأسفانه همین است. یکی از مشکلات، همین مناسبسازی شهر است که اصلا برای رفتوآمد معلولان و جانبازان مناسب نیست و دیگری فرهنگی است که جامعه دارد. فرهنگ ما در این بخش خیلی پایین است. به کشورهای دیگر که میروم حتی یک بچه 5،4 ساله هم وقتی از کنار من رد میشود، به من نگاه نمیکند. حالا شاید گفته شود معلولیت من خیلی مشخص نیست اما این در مورد دوستان دیگر هم که معلولیتهایشان مشخص است، روی ویلچر نشستهاند یا اینکه پایشان قطع است یا کاملا یک دست ندارند، صدق میکند. این بچه این افراد را میبیند، نگاه نمیکند یا اگر هم نگاهی میکند، زود از کنارش رد میشود. اما در ایران بچهها که هیچ، چیزی از معلولیت نمیدانند و تفاوت ما برایشان جالب است، آدمهای بزرگ هم که از کنار ما رد میشوند یا نچنچ میکنند یا میگویند خدایا شکرت یا میگویند خدا شفا بده. اینها جملات خوبی نیست. ما از این نچنچ کردنها خسته شدهایم.
محدودیتهایی هست که همه میبینند. شما چه مشکلاتی دارید که فقط خودتان میبینید و بقیه متوجه آن نمیشوند؟
من که مشکلی ندارم ولی بهخاطر بقیه این حرفها را میگویم. برای رفتوآمد افراد معلول هیچگونه امکانات شهری وجود ندارد. تاکسی برای آنها نمیایستد، اتوبوسها هیچ رمپی برای سوار شدن آنها ندارند؛ درحالیکه در همه کشورها اتوبوسهایی هست که ارتفاعش کم میشود و خود راننده پیاده میشود، رمپ میگذارد تا مسافر ویلچری بتواند سوار شود. خیلی از جاها آسانسور ندارد یا در بعضی از جاها که رمپ میگذارند، به قدری شیب تندی دارد که اگر 10نفر هم یک ویلچری را هل بدهند، نمیتواند بالا برود و خیلی چیزهای دیگر. امیدوارم که همه اینها برطرف شود.
یکی از مشکلاتی هم که هست و شما را اذیت کرده، نبود سرویسهای بهداشتی مناسب است.
دقیقا. بیشتر جاها سرویس بهداشتی نیست یا اگر هست بهداشتی نیست.
به خاطر همین نذر کردهاید که سرویس بهداشتی بسازید؟
در گوشه گوشه ایران جاهایی هست که درکی از سرویس بهداشتی ندارند. از بیابان به جای سرویس بهداشتی استفاده میکنند. آب آشامیدنی سالم هم ندارند. اطلاع دارم که در سیستان و بلوچستان چنین شرایطی وجود دارد. فیلمی را دیدهام که روی آب لجن بسته و بچهای دارد از آن آب میخورد. این خوب نیست و من تا جایی که در توانم باشد کمک میکنم که این مشکلات برطرف شود.
این دید متفاوتتان جالب است.
بیشتر ورزشکاران و آنهایی که در مسابقات مدال میگیرند، مدالشان را به حرم امام رضا(ع) یا مؤسسات بزرگ که از نظر مالی تامین هستند، اهدا میکنند ولی من ترجیح میدهم به افرادی که نیاز دارند، کمک کنم. حرم امام رضا(ع) خدا را شکر به قدری وضعش خوب است که نیازی به کمک من نداشته باشد.
این قهرمانی شما در روحیه افرادی که معلولیت دارند و گوشهگیر هستند، چقدر تأثیر گذاشته. در این چند روز بازخوردی از این قهرمانی در بین آنها داشتهاید؟
اتفاق خوبی که افتاده این است که بالای 20 نفر در اینستاگرام به من پیام دادهاند. بعضی از این افراد پدر و مادرها هستند یا خود افراد که سنشان کم نیست و دسترسی به گوشی و اینستاگرام دارند. آنها در پیامهایشان نوشتهاند که فکر میکردند دنیا برایشان تمامشده است و خیلی غصه میخوردند. بعضی از این افراد معلولیت بالایی دارند و بعضی کمتر. من با دیدن پیامهای آنها به یاد روزهای سخت خودم افتادم؛ روزهایی که خودم و پدر و مادرم گذراندیم. با آنها صحبت کردم. البته برایشان توضیح دادم که این هفته خیلی درگیر هستم و هفته آینده با آنها بیشتر حرف میزنم و کمکشان میکنم. به آنهایی که سنشان کم است و پسر هستند، شنا را توصیه کردم. از آنها پرسیدم که کجا زندگی میکنند و مربی بهشان معرفی کردم. برایم خیلی خوشایند است که این موفقیت دیده شده. 20 نفر به من پیام دادهاند. شاید خیلیها دسترسی به فضای مجازی نداشته باشند و ندانند که چطور باید ارتباط بگیرند. مدالهای من برای همه این افراد ایجاد انگیزه کرد.
اگر روزی مسئولیت معلولان را به شما بدهند، چه کاری را برای آنها در اولویت میگذارید؟
اول مناسبسازی شهر را قبل از هر چیزی انجام میدهم. دوم اینکه برایشان شغل ایجاد میکنم. خیلی از معلولان شغل ندارند. تا مدیری میبیند که طرف معلولیت دارد، قبول نمیکند که کاری به او بدهد. من یک قانونی میگذارم که مدیران مجبور باشند که این افراد را قبول کنند و اگر مدیری از قانون سرپیچی کرد، توبیخ شود.
کرج زندگی میکردید، نزدیک تهران. همه برای تمرین به تهران میآیند ولی شما به مشهد رفتید و چند سالی است که آنجا اردو دارید.
از موقعی که وارد تیم ملی شدم، از 86تا 89در کرج کار میکردم. 3ماه مانده بود به نخستین دوره بازیهای پاراآسیایی گوانگژو 2010، آقای اقبالی که سرمربی تیم ملی بود( کسی که به پدر شنای ایران معروف است.) پیشنهاد داد که به مشهد بروم و زیرنظر آقای مهدی ضیایی که الان هم مربیام است، تمرین کنم. 3ماه که کار کردم، نتایج درخشانی در گوانگژو گرفتم؛ 2 طلا، یک نقره و 3 برنز. پرافتخارترین ورزشکار کاروان شدم. با 17سال سن ستاره مسابقات هم شدم. وقتی دیدم با 3ماه کار نتیجه گرفتم، تصمیم گرفتم بمانم. الان 8 سال است که آنجا هستم. خدا را شکر در هر مسابقه، حتی مسابقهای در حد استانی، رکورد خودم را زدهام؛ حتی یکصدم هم که شده، رکوردم بهتر شده. این نشان میدهد، آقای ضیایی دانش بالایی دارد.
آقای ضیایی میتواند شما را به مدال پاراالمپیک هم برساند؟
تنها شخص ایشان نه. ما خیلی امکانات میخواهیم. استخر 50متر میخواهیم که در مشهد داریم ولی مشکل ما فقط استخر و مربی نیست. تغذیه من در حد یک فرد معمولی هم نیست. کسی که روزی 15کیلومتر شنا میکند، باید تغذیه ویژهای داشته باشد. من برای رسیدن به مدال المپیک باید به یک کمپ خارجی اعزام شوم و در این 2 سالی که تا 2020مانده، اردوهای بلندمدت خارجی داشته باشم.
با آقای ضیایی یا مربی خارجی؟
با آقای ضیایی در کمپ خارجی. در این کمپ کاملا در اختیار آقای ضیایی باشم، تغذیهام درست باشد، هر زمان که خواستیم بتوانیم تمرین کنیم، باشگاه و استخر را داشته باشم.
روزی چند ساعت تمرین میکنید؟
روزی 15کیلومتر و هفتهای 15جلسه تمرین میکنم. روزانه ساعت 5تا 7صبح تمرین شنا دارم. 10تا 12بدنسازی دارم، 5تا 7عصر هم شنا میکنم.
برنامه یک روز تغذیهتان را هم میگویید؟
تغذیه من در حد ورزشکار حرفهای نیست.
بگویید که در یک روز چه غذاهایی میخورید؟
بهخودم خیلی میرسم، ولی کم است. همهاش از رستوران غذا میگیرم. 8سال است که مجردی زندگی میکنم و طرز پخت همه غذاها را هم بلدم، ولی مشکل این است که وقت نمیکنم. تا فرصت گیر میآورم، میخوابم. بهخاطر همین مجبورم از رستوران غذا بگیرم که اصلا برای ورزشکار مناسب نیست. قیمه، قورمه سبزی و سیبزمینی که مردم عادی میخورند من هم میخورم. بهترین غذایی که به من کمک میکند، ماکارونی است.
متخصص تغذیه ندارید که مشخص کند چه غذاهایی را باید بخورید؟
هست ولی باید یک نفر باشد که از صبح تا شب در آشپزخانه باشد تا غذاهایی را که میگوید درست کند.
مشکلات مالی هم دخیل است؟
نه خوشبختانه پدرم هست و کمک میکند.
پدرتان باید کمک کند یا مسئولان فدراسیون و کمیته پاراالمپیک؟
وظیفه پاراالمپیک و بقیه است ولی ما خیلی حمایت نمیشویم. فقط در این دوره از بازیها بهمدت یک سال 4میلیون تومان حقوق ماهیانه میگرفتیم. اگر این حقوق را بین 2 دوره پاراالمپیک بدهند، کمک میکنند. ما که فقط یک سال ورزش نمیکنیم. البته مشکل مهمتر این است که 20روز قبل از مسابقات اردو میرویم. من ماندهام که اگر یک ورزشکار 4سال تمرین نکند، با20 روز تمرین میتواند مسابقه بدهد؟ 4سال باید خودمان تمرین کنیم و قبل مسابقه اردو برویم. البته کمکم وضعیت خیلی بهتر شده و خیلی بیشتر بها میدهند.
موقعی که کاروان ورزشی ایران در بازیهای آسیایی جاکارتا سوم شد، این بحث پیش آمد که این جایگاه واقعی ایران است که بالاتر از ژاپنی باشیم که حداقل شرایط شهریاش برای معلولان خیلی بهتر از ماست. شما ورزش معلولان ایران را بالاتر از ژاپن میبینید؟
این سومی فقط با غیرت خود ورزشکاران بهدست آمد؛ ورزشکارانی که در کل زندگیشان مشکل داشتند، برای اینکه نام ایران در رنکینگ بالا برود، جنگیدند. من هم سهم کوچکی در این افتخار داشتم تا ایران در کل تاریخ در رده سوم قرار بگیرد. ما با رده دوم هم فقط 2 مدال فاصله داشتیم. ما یک نیمنگاهی به جایگاه سوم داشتیم که آن هم دور از دسترس بود.
قرار است که بهعنوان پاداش 300سکه به شما بدهند اما قرار بیشتر از این بوده است؟
من از قانونی که در وزارت ورزش تصویب شده خبر ندارم. میدانم برای یک مدال طلا 160سکه طلا بوده است. الان درصدگیری کردهاند و تعداد کم شده است. من نمیدانم این درصدگیری چطور است.
در کشورهای دیگر هم اگر یک ورزشکار چند مدال بگیرد، پاداشش را کم میکنند؟
نه من که صحبت میکردم، کامل پاداششان را میدهند.
در فضای مجازی و حتی بین مردم صحبت میشود که یک قهرمان پارایی نباید خودش را با قهرمان آسیا یا المپیک مقایسه کند؛ چراکه آنها در جامعه بزرگتری به قهرمانی میرسند و این قهرمانی همهگیرتر است اما معلولان قهرمانیشان محدود به جامعه خودشان است و رقابتشان در میدان کوچکتری است.
شنیدهام که میگویند ما کیلویی مدال گرفتهایم. از کسی که این حرف را زده، فقط میخواهم این را بپرسم، هر روز ساعت 5صبح میتواند بیدار شود و فقط چند ثانیه همانجا بنشیند، نمیخواهد برود استخر و در آن ساعت از صبح در آب سرد تمرین کند. میتواند روزی 15کیلومتر شنا کند؟ 8 سال مسافرت نرود؟ هر روز غذای خاص بخورد؟ مهمانی نرود؟ هر شب ساعت 9بخوابد؟ خانوادهاش را نبیند؟ زندگی قهرمانی سخت است و این سختی برای معلولان خیلی بیشتر است؛ مشکل حملونقل داریم، به ما کمتر بها میدهند و... چون افتخارات ما بیشتر بوده برای مردم اینطور جا افتاده که ما خیلی راحتتر به این مدالها میرسیم، ولی اینطور نیست. در شنا اگر بچههای سالم تیم ملی شنا در پاراآسیایی و در کلاس من مسابقه بدهند، مدال برنز هم نمیگیرند. یعنی اینقدر سطح کلاس ما به المپیکیها نزدیک است.
در کلاس شما چند نفر مسابقه دادند؟
در معلولان بهخاطر اینکه همه در یک حد معلولیت ندارند، کلاسبندی میشود. انصاف نیست منی که معلولیتم کم است، با کسی که دو پا ندارد، با هم مسابقه بدهیم. در هر ماده از شنا 10کلاس داریم که من در کلاس آخر، آنهایی که کمترین معلولیت را دارند، مسابقه میدهم؛ یعنی در s 10. بهخاطر همین تعداد شرکتکنندگان کمتر است. اما در همین پاراالمپیک ریو من بین 32نفر هشتم شدم. فکر نمیکنیم این تعداد کم باشد. نفراتی که با امکانات بیشتر از ما تمرین کردهاند.
گرفتن مدال طلا خیلی مهم است. در اینچئون 5نقره و یک برنز گرفتید اما دیده نشدید.
مدال طلاست که رنکینگ را مشخص میکند. من بابت نقره هم از مردم عذرخواهی کردم. همه طلا میخواهند. من در اینچئون در 7 ماده هم مدال گرفتم. حتی آخرین مدالم طلا بود اما بهخاطر خطا این مدال را از دست دادم. در آن بازیها من با زدن رکورد به مدال رسیدم اما چون نقره گرفتم دیده نشدم و اسمی از ایزدیار نبود. اینجا رکورد نزدم، ولی چون طلا گرفتم، همه دیدند.
مشکل از فدراسیون و کمیته است یا رسانهها که مردم فقط منتظر طلا هستند؟
به خاطر رنکینگ است. در اینچئون تعداد نقره ما 40تا بیشتر از ژاپن بود، ولی بهخاطر یک طلای کمتر چهارم شدیم. میگفتند همه نقرهها را بده یک طلا بگیر. اما روز آخر هرکاری کردم به در بسته خوردم و نتوانستم طلا بگیرم.
از کی طرفدار پرسپولیسی؟
خیلی طرفدار فوتبال نیستم. خیلی وقتش را ندارم که همه بازیها را ببینم؛ مگر اینکه بازی مهم باشد یا تیم ملی بازی کند یا مثلا جامجهانی و دربی باشد، فوتبال میبینم. بازیهای پرسپولیس را میبینم یا حداقل نتیجهاش را دنبال میکنم. چون رنگ قرمز را دوست دارم، پرسپولیسیام. کلا از اسم پرسپولیس خوشم میآید.
ارتباط و رفاقتی هم با بازیکنان پرسپولیس داری؟
نه. شرایط فوتبال فرق میکند. با اینکه افتخار کمتری داشتهاند، ولی همیشه پول بیشتری میگیرند. این بیانصافی است.
باید قبول کنیم که هیجان عمومی فوتبال و دربرگیریاش خیلی بیشتر است.
ولی اگر وارد ورزشهای دیگر بشویم، این هیجان را بیشتر میبینیم. در شنا وقتی بین نفر اول و هشتم همه 50متر را در 21ثانیه شنا میکنند و قهرمانان با صدم ثانیه مشخص میشوند یا در دوی 100متر همه 9ثانیه میدوند و قهرمان در صدم ثانیه بقیه را میبرد، میشود هیجان را دید. زندگی یک نفر در 21ثانیه و 9ثانیه میتواند زیر و رو شود.
اما همه بهراحتی نمیتوانند یک دونده یا شناگر شوند اکثر افراد تجربه بازی فوتبال در کوچه و خیابان را دارند.
قبول است فوتبال پربینندهتر است. من سر تمرین پرسپولیس هم رفتم یک پیراهن که شماره 6 داشت و اسمم رویش نوشته شده بود، آقای برانکو به من داد. مدیرعامل باشگاه آقای گرشاسبی هم از من دعوت کرد که در بازی با السد به ورزشگاه بروم.
با همتیمیها کری هم میخوانید؟
لباس ملی وقتی تن کسی میرود نباید کری قرمز و آبی باشد.
تا قبل جارکارتا دیده نشده بودی. این انگیزه را داشتی که مدالهای نقرهات را طلا کنی. کسانی بودند که بعد از موفقیتها و دیده شدنها و درگیریشان در فضای مجازی، از موفقیتهایی که داشتند، دور شدند. میتوانید خودتان را مدیریت کنید که سرنوشت آنها را نداشته باشید؟ این 6 طلا میتواند یک مدال در پاراالمپیک 2020شود؟
خدا را شکر خیلی راحت میتوانم فضای مجازی را کنار بگذارم. 50 روز قبل از شروع بازیهای جاکارتا صفحهام را دیاکتیو کردم. همان موقع هم پست گذاشتم که ایشالا پست بعدی با 6 مدال طلا. 50روز واقعا فعالیتی نداشتم. ذهن آدم درگیر میشود. شاید بین پیامها، چیزی باشد که خوشایند نباشد و ذهنت را درگیر کند. خیلی در فضای مجازی نیستم.
انگیزه چطور، بعد از این 6 طلا باز هم انگیزهای هست؟
تا زمانی که روی سکوی پاراالمپیک نروم، انگیزهام را از دست نمیدهم.
خیلی خوشتیپ هستی و خوشپوش. برندهایی هستند که از مدلهایی برای تبلیغات استفاده میکنند که معلولیت دارند. نمیخواهید وارد کار تبلیغاتی شوید؟
برای کارهایی که از ورزش دورم کند، فعلا برنامهای ندارم. در این چند روز 2 نفر یکی برای تبلیغات نوشابه انرژیزا و یکی هم برای برند لباس در اینستاگرام پیام دادهاند که هنوز به آنها جوابی ندادهام. باید فکر کنم.