افغانستان؛ تجزیه یا فدرالیسم
گفتوگو با پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل شبهقاره
محمدامین خرمی | خبرنگار
زندگی مردم افغانستان طی 3دهه گذشته با جنگ و خونریزی عجین بوده است. 17سال از این مدت در جنگ با طالبان سپری شده است. افغانها طی 4ماه گذشته یعنی از زمانی که تب انتخابات در کشورشان بالا گرفته، شاهد افزایش حملات تروریستی طالبان بودهاند. هدف، صندوق آرا و حضور مردم در انتخابات بوده است. دیروز با وجود تهدیدهای طالبان شعب اخذ رأی از نخستین ساعات صبح به روی مردمی که در صفهای طولانی انتظار میکشیدند گشوده شدند تا انتخابات سراسری مجلس پس از 3سال تأخیر برگزار شود. باوجود برنامهریزیهای دولت، از میان 21هزار شعبه اخذ رأی، انتخابات در برخی شعب به دلیل ناهماهنگی و از کارافتادن دستگاههای ثبت رأی انجام نشد و به امروز موکول شد. از میان 34ولایت افغانستان، انتخابات در ولایت غزنی به دلیل اختلافات سیاسی به زمانی نامعلوم در آینده و در قندهار به دلیل شرایط امنیتی به هفته آینده موکول شد. افغانستان اما این روزها حال و روز خوشی ندارد. امنیت و کارایی دولت، 2حلقه گمشده امروز افغانستان است. برای بسیاری سوال اصلی این است که چرا دولت افغانستان پس از 17سال همچنان توانایی اداره مؤثر این کشور را ندارد. با «پیرمحمد ملازهی» درباره انتخابات در افغانستان، ترورهای اخیر طالبان، قدرتگیری دوباره این گروه و آینده پیش روی افغانها به گفتوگو نشستهایم.
انتخابات سراسری مجلس در افغانستان با تأخیر سهساله برگزار شد اما بینظمی گستردهای در روند برگزاری بهوجود آمد. در برخی شعب حتی انتخابات به یک روز بعد موکول شد. بهنظر شما مشکل ناتوانی دولت در برگزاری انتخابات را باید در کجا جستوجو کرد؟
واقعیت این است که میشد از قبل پیشبینی کرد که انتخابات افغانستان با مشکلات بسیاری در مرحله اجرا روبهرو خواهد شد. بخشی از مشکلات مربوط به تأمین امنیت بود؛ هم داعش و هم طالبان طی ماههای گذشته در بر هم زدن امنیت افغانستان بهشدت فعال بودند و در این مدت شاهد آن بودیم که 10نفر از نامزدهای انتخابات حتی کشته شدند. دولت افغانستان نهایت تلاش خود را کرد تا بتواند انتخابات را برگزار کند. همانطور که اشاره کردید انتخابات 3سال به تعویق افتاده بود و دیگر امکان به تعویق انداختن آن وجود نداشت. فارغ از بحث امنیت، باید اذعان کرد که اختلاف نظر شدیدی میان چهرهها و جریانهای مختلف درون حاکمیت بر سر چگونگی برگزاری انتخابات وجود داشت. از همان ابتدا که رئیسجمهور اعضای کمیسیون مستقل انتخابات را تعیین کرد، اختلافات بالا گرفت. در واقع 2گروه تشکیلدهنده حکومت وحدت ملی نتوانستند بر سر فهرست اعضا به تفاهم برسند. بخشی از مشکلاتی که در روز انتخابات نمایان شد، ناشی از اختلافاتی بود که بر سر تعیین اعضای کمیسیون انتخابات بروز پیدا کرد. مسئله انگشتنگاری و استفاده از دستگاههای بیومتریک نیز مزید بر علت شد و در برخی شعبهها به طور کامل روند برگزاری رأیگیری را مختل کرد. احزاب و چهرههای مختلف بر سر استفاده از دستگاههای بیومتریک هم اختلافنظر داشتند. اگرچه در روزهای اخیر دولت اطمینان داد که تمامی توان خود را برای برگزاری انتخابات بسیج کرده اما هرج و مرج پیش آمده را میشد پیشبینی کرد.
به هر حال روی سلامت انتخابات افغانستان، تردیدهایی وجود دارد. انتخابات افغانستان در شرایطی برگزار شده که برخی افراد بهشدت روی خرید آرا سرمایهگذاری کرده بودند. در بسیاری از مناطق تنها کافی است افراد صاحب قدرت و نفوذ با سران قبایل به نتیجه برسند. از این منظر باید به سلامت انتخابات هم شک کرد. کمیسیون انتخابات هم نتوانست در انتخاب مجریان انتخابات موفق عمل کند. حتی مجریان انتخابات و مسئولان اخذ آرای مردم هم وظایفشان را بهدرستی انجام ندادند و در برخی شعب بهموقع در محل حاضر نشدند.
به کشته شدن نامزدهای انتخابات اشاره کردید. آخرین مورد آن چهارشنبه هفته گذشته یعنی 3روز قبل از برگزاری انتخابات روی داد. روز بعد هم در حملهای که بسیاری را در افغانستان شوکه کرد، ژنرال عبدالرازق، فرمانده پلیس قندهار ترور شد. خیلیها میپرسند مشکل کار در کجاست؟ چرا دولت افغانستان 17سال پس از سقوط طالبان هنوز از برقراری امنیت و برگزاری یک انتخابات عاجز است؟
طالبان را یک گروه کوچک تروریستی درنظر نگیرید؛ طالبان در قبایل پشتون پشتوانه مردمی دارد. پشتونها 45میلیون نفر جمعیت دارند. آنها در پاکستان و افغانستان و در امتداد خط دیورند که خود محل مناقشه است، زندگی میکنند. این پشتوانه مردمی این امکان را به طالبان داده تا هر زمان در هرکجا که بخواهد دست به عملیات بزند. نیروهای طالبان پوشش اجتماعی را از مردم محلی میگیرند. علاوه بر این، طالبان موفق شده در مناطقی که پشتوننشین نیستند، از مردم محلی سربازگیری کند. بیکاری و فقر در افغانستان مسئلهای بسیار جدی و خطرناک است. بسیاری از جوانانی که طی سالهای اخیر به طالبان پیوستهاند ممکن است لزوما از نظر ایدئولوژیک به طالبان وفادار نباشند اما به هر حال به دلیل حقوق و امکاناتی که دریافت میکنند، جذب طالبان شدهاند.
طی چندماه گذشته خبرهای غیررسمی حاکی از آغاز مذاکرات آمریکاییها با طالبان بود. حتی گفته شد نمایندگان طالبان با چینیها هم مذاکره کردهاند. هفته گذشته اما رسما اعلام شد که زلمای خلیلزاد، فرستاده ویژه دونالد ترامپ با رهبران طالبان در دوحه قطر دیدار کردهاست. همزمانی حملات اخیر طالبان بهخصوص ترور ژنرال عبدالرازق که از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بود با نشست و برخاستهای رهبران این گروه با نمایندگان آمریکا را چطور باید تحلیل کرد؟
طالبان اساسا دولت افغانستان را به رسمیت نمیشناسد، چون معتقد است این دولت وابسته به آمریکاست. از سوی دیگر رهبران طالبان با آمریکاییها به طور مستقیم پای میز مذاکره نشستهاند تا به گفته خودشان تکلیف حضور نیروهای خارجی در خاک افغانستان را روشن کنند. طالبان میگوید ما با آمریکا مذاکره میکنیم تا راه مسالمتآمیزی برای خروج نیروهای خارجی از افغانستان پیدا کنیم. اما اینکه طالبان همزمان با مذاکرات، در دفتر والی قندهار دست به حمله تروریستی میزند به این دلیل است که میخواهد بگوید قصد دارد از موضع قدرت با آمریکا مذاکره کند نه از موضع ضعف. طالبان به دنبال این است که در چانهزنیها حداکثر امتیاز ممکن را کسب کند.
از چند ساعت بعد از ترور ژنرال عبدالرازق، بسیاری از رسانهها و تحلیلگران افغان انگشت اتهام را به سوی پاکستان نشانه رفتند و اسلامآباد را متهم کردند که در طرحریزی ترور او نقش داشته است. خود عبدالرازق هم از منتقدان سرسخت پاکستان بود عمرانخان نخستوزیر پاکستان اما ترور ژنرال عبدالرازق را محکوم کرد. واقعا نقش پاکستان در آشفتگی این روزهای افغانستان تا کجاست؟
واقعیت این است که پاکستانیها به هر حال با افغانستان مشکلاتی دارند. افغانها معتقدند که طالبان و داعش و دیگر گروههای تروریستی داخل افغانستان از سوی سازمان اطلاعات ارتش پاکستان یا همان ISI حمایت و هدایت میشوند. این چیزی است که پاکستانیها رد میکنند. ما هم شواهد و ادلهای جز آنچه در رسانهها میبینیم نداریم. اما به طور کلی در این رابطه که پاکستانیها در رقابت شدید با هند هستند و از این منظر در افغانستان منافعی دارند هیچ شکی وجود ندارد. هند اکنون فرصت مناسبی برای نفوذ در افغانستان پیدا کرده و به عبارتی پاکستان را در 2ناحیه محاصره کرده است. بر ایناساس، میتوان باور کرد که پاکستانیها در حال دخالت در افغانستان هستند. ژنرال عبدالرازق هم جزو چهرههایی بود که معتقدند برای مهار طالبان باید با پاکستان برخورد کرد. به هر حال این واقعیت وجود دارد که دولت، رسانهها و افکار عمومی افغانستان معتقد به حمایت پاکستان از طالبان هستند.
اینکه عمرانخان در محکومکردن ترور عبدالرازق بیانیه داده است چیز جدیدی نیست. ماجرا این است که دولت پاکستان و احزاب سیاسی این کشور در مسائل افغانستان دخالتی ندارند. در واقع، سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان و کشورهای منطقه اساسا از دست وزارت خارجه پاکستان خارج است و از سوی ارتش این کشور هدایت میشود. یعنی اگر دخالتی هم در افغانستان وجود داشته باشد، از سوی همان سازمان ISI است. زمانی که نواز شریف، فرمانده ارتش را به کابل فرستاد، هیأت پاکستانی فهرستی از خواستههایش را به دولت افغانستان ارائه کرد و در مقابل اعلام کرد که درصورت اجرای این خواستهها، پاکستان برای پایان جنگ داخلی در افغانستان همکاری و همراهی خواهد کرد.
گفته میشود که پاکستان تلاش دارد شورای کویته را به هلمند منتقل کند تا طالبان بتواند کنترل خود بر مناطق جنوب افغانستان را تقویت کند و در نهایت حکومت را در ولایات جنوبی ایجاد کند. چنین برنامهای در جریان است؟
خب از خیلی سال قبل، زمانی که ژنرال پترائوس فرماندهی نیروهای آمریکایی در افغانستان را بهعهده داشت، طرحی مطرح شد که براساس آن کنترل 13ایالت و 4وزارتخانه در اختیار طالبان قرار میگرفت تا این گروه هم در قدرت سهیم شود و دست از جنگ بردارد. انگلیسیها هم طرحی را ارائه کردند که طبق آن افغانستان به 8ایالت تقسیم و بهصورت فدرالی اداره میشد. قرار بود بخشی از این مناطق در اختیار طالبان قرار گیرد. بحث حکومت فدرالی الان هم مطرح است. عبدالطیف پدران، نماینده ولایت بدخشان در مجلس طرحی را ارائه کرده که بر اداره افغانستان براساس یک مدل فدرال متمرکز است؛بنابراین طرح اداره فدرالی افغانستان رفتهرفته در میان افکار عمومی در افغانستان مطرح شد و در حال بررسی است. گزینه فدرالیسم در برابر تجزیه افغانستان مطرح است. بحث تجزیه هم در میان افکار عمومی جدی است. تاجیکها، هزارهها و ازبکها تصور میکنند که پشتونها با محوریت طالبان اجازه نمیدهند در نهایت اقوام دیگر در قدرت سهیم شوند؛ بنابراین بهترین گزینه تجزیه افغانستان است تا طالبان هم در مناطق پشتوننشین حکومت خود را داشته باشند. اما آنهایی که بر حفظ تمامیت ارضی افغانستان اصرار دارند، به حکومت فدرالی قائل هستند. یعنی اقوام چهارگانه در چارچوب یک دولت فدرالی کنار هم قرار گیرند. بهنظر میرسد اکنون طالبان هم با این طرح موافق باشد. احتمالا اگر آمریکاییها با طالبان به توافق برسند، بخشی از توافق همین تغییر ساختار قدرت فعلی و اصلاح قانون اساسی و اجرای طرح حکومت فدرالی باشد. برخی چهرههای سیاسی مؤثر ازجمله آقای عبدالله عبدالله هم با تغییر ساختار سیاسی و تبدیل حکومت از ریاستی به پارلمانی با هدف تعیین نخستوزیر برای اداره کشور موافق هستند.
یعنی طالبان در نهایت با پذیرش دیگر اقوام افغان به عنوان شریک در قدرت موافقت خواهد کرد؟
مشکل همینجاست. طالبان درصورت اجرای طرح حکومت فدرالی، کنترل حدود نیمی از جمعیت افغانستان را بهدست خواهد گرفت اما مسئله این است که هیچ اطمینانی وجود ندارد که طالبان به این حد از قدرت قانع شود. ممکن است واقعا پس از تشکیل حکومت فدرالی و استقرار طالبان در جنوب، بار دیگر کابل را تصرف کند و حکومت را در سراسر افغانستان بهدست بگیرد. هنوز نه آمریکاییها توانستهاند از این تردید عبور کنند نه دولت مرکزی در کابل. به همین دلیل شاهد آن هستیم که فرماندهان قدیمی جهادی در میان ازبکها، تاجیکها و هزارهها در حال جمعآوری نیرو و سازماندهی دوباره نیروهای خود هستند. عطامحمد نور یکی از این افراد است. نگرانی این اقوام مربوط به زمانی است که نیروهای خارجی از افغانستان خارج شوند. آنها نگرانند که طالبان غیر از آن 13ایالت یا نیمی از جمعیت که در اختیارشان قرار میگیرد در نهایت برای تصرف کل افغانستان اقدام کنند. اینها هیچ اعتمادی به طالبان ندارند. به هر حال آینده افغانستان همچنان مبهم و خطرناک بهنظر میرسد.